10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326418
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1176 تعداد مشاهده : 655 تاریخ اضافه : 2010-10-30

 

داستان هدایت محمد مارک به دین اسلام

محمد مارک یکی از هزاران کسی است که نعمت اسلام را دریافته اند. وی در شهر ریف انگلستان و از یک خانواده ی محافظه کار به دنیا آمد. در کودکی تعلیمات و آموزش های دینی بسیاری را فراگرفت.

سپس والدینش او را با چالش های دنیای خارج روبرو ساختند و او با واقعیت های تلخ زندگی آشنا شد و دریافت که برتری ازآن قدرت، زرنگی و نیرنگ بازی است و نه راستگویی و حقیقت جویی. وی در میان موج سؤالات و دلواپسی ها سرگردان بو. به جستجوی حقیقت و راستی در پیرامون خویش می گشت و چیزی نمی یافت. برای همین به ادیان دیگر پناه برد، ادیان و مکاتبی مانند: هندو، بودیسم و کنفیسیوسیسم. اما مانند کسی بود که در تاریکی گم شده باشد و به دنبال گم شده اش بگردد.

جستجوی بی امان او  را به یکی از فرقه های کلیسا کشانید و در آغاز پنداشت پاسخ پرسش ها و سرگردانی هایش را یافته است. اکا بعد از مدتی با دید این افراد معامله گرانند و به یأس و نومیدی افتاد و همه چیز را انکار کرد و چنین انگاشت که هرچه هست همین جهان است و روح و جهان آخرتی در کار نیست.

در این زمان بود که یک فرصت شغلی در یکی از کشورهای اسلامی به وی پیشنهاد گردید و او آن ر ا پذیرفت. برای اولین بار از نزدیک با اسلام و مسلمانان آشنا می شد و پیش تر چیزی جز برخی مسائل کلی و البته غرض آلود از آنان نمی دانست.

نخستین چیزی که توجهش را جلب نمود این بود که این افراد اعتماد و اطمینان بسیاری به راه و اهداف خویش در زندگی داشته و از معنای هستی یقین کاملی دارند. آنگاه مجذوب بانگ اذان و معانی و آداب آن که برایش شرح می دادند گردید، سپس بود که قرآن را نیز شنید. او حتی یک حرف از آن را نمی فهمید، اما شکوه و عظمت آن وی را شیفته ی خود ساخت و گوش جان بدان سپرد، گویی نوری بود که در مشرق جانش طلوع کرد.

برای کاری به وی پیشنهاد گردید به الجزیره برود و بدانجا رفت. آن جا بود که پیوند وی با دین اسلام پیوندی ناگسستنی گردید.

این جا شروع به پرسیدن و مجادله و گفتگو نمود و هر چه بیش تر فراگرفت بیش تر یقین پیدا نمود که اسلام همان گمشده ی اوست. این دینی که در وجود مؤمن آرامش و راحتی برمی انگیزد و معنای زندگی و هستی را برایش تداعی می سازد. فهمید که دارد به پاسخ تمام پرسش هایش دست می یابد: پرا آفریده شدم؟ برای رسیدن به کدامین هدف در زندگانی و مقصد کجاست؟ وی همچنان وقتش را به گفتگو و مجادله با دوستان مسلمانش می گذراند و با آنان آشناتر شده و دین اسلام را از آنان می آموخت و قدم به قدم با فکر و تأمل در این مسیر گام می نهاد. تا آنکه به وادی هدایت رسید... به خداوند رهنمون گردید... چنان که خود می گوید:

"من به دین اسلام، دین فطرت خویش بازگشتم!" { فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام }

این داستان محمد مارک بود که مانند باقی داستان ها شروع شد... با سرگردانی و تباهی.. و قانع نشدن با زرق و برق های تمدن مدرن. آنگاه بازگشت به دین سرشت و فطرت انسانی که آرامش و آسودگی را می یابد. این داستان بسیاری از کسانی است که در عصر و زمان کنونی به دین مبین اسلام مشرف می گردند.

والســلام.

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتـدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010