در حالیکه از خانه ام در تگزاس فرار کرده بودم، توسط فردی به نام آرماندو لاتینو با اسلام آشنا شدم. هنگامی که مقابل پنجره ایستاده بود داشت از شرق تا غرب را به من نشان می داد آرماندو گفت نگاه کن خداوند چه لطفی در حق ما نموده، او همه چیز را آفریده است. خداوند بسیار قادر می باشد. نماز مغرب را تمام کرد غروب آفتاب زیبایی بود و هرگز آن چشم انداز دل فریب را فراموش نمی کنم.
از این دیدگاه که به خود می نگرم به گذشته می خندم. هدف اصلی زندگی را پیدا کرده ام. هدفی که عیسی مسیح را به عنوان خدا نمی پذیرد، در عوض تنها خدا را می پرستم. ما مسلمانان به صورت فطری حیقت خداوند را مورد تأیید قرار می دهیم. با انجام این کار، بندگی را در برابر پروردگار را پذیرفته ایم.
برای اولین بار پس از مسلمان شدن به دیدار خانواده ام رفته بودم در راه بازگشت به خانه ام بودم داشتم با خودم فکر می کردم. کسانی که درمورد اسلام چیزی نمی دانستند اطراف من جمع شده بودند. خواهر چهارده ساله ام کنارم نشسته بود و پرسید آیا محمد خدای شماست؟ گفتم نه. والدینم به همراه پنج خواهر و یک برادرم در پامپا واقع در تگزاز زندگی می کنند. پدرم به ادیان دیگر هیچ اعتقادی نداشت، و از من پرسید چرا روی این قالیچه داری نماز می خوانی؟ من نیز پرسیدم چرا شما مجسمه ی کسانی را که مرده اند بر روی دیوار نسب می کنید؟ اولین روزی که در منزل پدریم به سر می بردم مجبور شدم در اتاق خواهرم کاترین نماز بخوانم چون بر روی تقریباً تمام دیوارهای خانه تصویر مسیح را زده بودند. در این اتاق هیچ صلیب و یا تصویری از مسیح وجود نداشت. رابطه ی خوبی با خانواده ام داشته بطوریکه هم آنها و هم دینم را دوست داشتم.
در طول مدتی که در پامپا سپری شد تمام وقتم را صرف توضیح دادن درمورد اسلام کردم. مردم از من می پرسیدند چرا این دین را قبول کرده ای؟ من نیز با مسرت و خوشحالی پاسخ آنها را می دادم. پدرم می گفت: "مادرم کاتولیک بود و من نیز تا هنگام مرگ بر هم آیین باقی خواهم ماند".
آمریکایی های مکزیکی تبار همیشه به آیین اجدادیشان که کاتولیک رومی بود پایبند می ماندند. اجدا ما از مسلمانان اسپانیا بودند، و پیوستن به این دین آسان است چرا که این رسم و عقاید در بین ما به خوبی محسوس می باشد. از اینکه کور کورانه تقلید کنم متنفر هستم. مسلمانم زیرا به حقانیت اسلام ایمان دارم.
هنگامی که با خانواده ام بودم مرتب از اسلام حرف می زدم. اگر چیزی را دوست داشته باشید، از هر فرصتی استفاده می کنید تا درمورد آن بحث کنید. برادرم یک کپی از ترجمه ی قرآن و کتابی راجع به اسلام را به من داد. از اینترنت مقداری اطلاعات درباره ی اسلام جمع آوری کردم. به دنبال این بودم که تنها دین واقعی خدا می تواند پاسخ گوی سؤالات من باشد.
می خواستم به خواهرم ثابت کنم که دین اسلام هیچ گونه فشاری بر زنان وارد نمی کند. همچنین می خواستم توضیح دهم که چرا زنان مسلمان حجاب دارند. به خواهرم گفتم می دانی چرا زنان مسلمانان روسری سر می کنند؟ خیلی ساده گفت نمی دانم! برایش بیان کردم که مسلمانان معتقد هستند زنان نباید اندام خود را در معرض دید قرار دهند. اسلام مانند کارفرمایی است که زن و مرد هر دو به دقت تحت تعالیم آن آموزش می یابند.
هنگام خدا حافظی از والدینم مادرم رو به پدرم کرد و گفت ببین با خودش چه می کند، و بعد از آن شروع به گریه نمود. از پنجره دوباره نگاهی به بیرون اننداختم و می بایست همیشه سپاس گذار باشم زیرا خداوند خیلی به من لطف داشته است.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتــدین
Mohtadeen.Com |