10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326544
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1275 تعداد مشاهده : 687 تاریخ اضافه : 2010-12-18

 

خلیل ابراهیم عبدالمجید، مسیحی از آمریکا (بخش آخر)

...

 

در آن سال، قدرتمند ترین نیرویی که مرا به سوی خود می کشاند، مطالعه ی قرآن کریم بود. خواندن قرآن اولین اقدامی بود که انجام دادم و برای همیشه در ذهنم جای گرفت و دیگر هیچ وقت از آن خارج نشد.

دو روز بعد از آن وقتی از سر کار به خانه برگشتم، بعد از ظهر چرتی زدم. با خود گفتم ساعت را کوک می کنم تا قبل از اذان عصر از خواب بلند شوم و برای خرید ترجمه ی قرآن به بیرون روم. ولی خوابم نبرد وقتی صدای اذان را شنیدم فوری برخواستم لباس هایم را پوشیدم و تاکسی گرفتم. در بین راه یک دفعه به راننده ی تاکسی گفتم؛ می خواهم مسلمان شوم.

او به این اقدام من تبریک گفت، از او خواستم مرا به کتاب فروشی ببرد. وقتی رسیدیم با جرات کامل وارد شدم، نمی دانستم از کجا شروع کنم. تا اینکه فروشنده را صدا زدم و از او راهنمایی خواستم. از وی ترجمه ی قرآن را درخواست نمودم ولی او گفت که متأسفانه موجودی فروشگاه تمام شده و بعداً رجوع کنم. خیلی ناراحت شدم و گفتم چطور چنین چیزی ممکن است؟ این جا عربستان سعودی است مرکز اسلام، و شما می گویید قرآن به زبان انگلیسی ندارید.

دست خالی از آنجا بیرون آمدم و با همان تاکسی که گرفته بودم برگشتم. هر دوی ما از این بابت ناراحت بودیم. به دنبال دیگر کتب فروشی ها می گشتیم. تا اینکه به کتاب فروشی جریر نزدیک بیمارستانی که در آن کار می کردم رسیدیم.

وقت نماز بود و همه به مسجد رفته بودند راننده ی تاکسی هم به نماز رفت و من منتظر ماندم. سرانجام نماز تمام شد و فروشنده بازگشت. خوشبختانه قرآن به زبان انگلیسی را پیدا نمودم، وی بابت آن پولی از من نگرفت، شاید چیزی را درون من دیده بود. راننده ی تاکسی هم همچنین، و من به خواسته ی خودم رسیدم.

بدون اینکه کسی با خبر شود شروع به خواندن قرآن کردم. هر چه قدر می خواندم سؤالات بیشتری در ذهنم پدیدار می شد. کم کم به این نتیجه رسیدم که باید اسلام را بپذیرم. روزها می گذشت و کارم شده بود تحقیق درباره ی حقیقت.

طی چند روز تمام قرآن را مطالعه نمودم، و برای رسیدن به پاسخ برخی از سؤالات به انجیل مراجعه کردم. تحقیقاتم بیشتر درمورد مسیح بود، او واقعاً که بود؟ آیا او خدا بود یا یکی از سه خدایان؟

با این سؤالات دست به گریبان بودم، و به همین خاطر قبلاً به خدای یکتا ایمان داشتم. به عنوان یک مسیحی سردرگم بودم که کدام یک از آنها خدا است؟ ولی من در اشتباه بودم. در حقیقت تنها یک خدا وجود دارد که هم بر من و هم بر تمام مسلمانان آشکار می باشد و هیچ خدایی به غیر از او وجود ندارد. عقیده ام را به طور جدی زیر سؤال بردم.

در این مرحله نمی توانستم مسلمان شوم. یک روز داشتم به اتاق رئیسم می رفتم او مسلمان بود، تسبیحم را مثل مسلمانان در دست نگه داشته بودم، او به من نگاهی انداخت و گفت: میشل شبیه مسلمانان هستی! آیا قصد داری مسلمان شوی؟ مقابل میز او نشستم و خیلی جدی به او پاسخ دادم بله. جلوی من آمد و با گرمی دستانم را فشرد، و گفت که حاضر است برای رسیدن به هدفم هر کمکی که لازم باشد انجام دهد. من هم قبول کرده و سؤالات بدون پاسخ خود را مطرح نمودم.

همچنان قرآن و انجیل را مطالعه می کردم. در طی مطالعات به مطالبی درمورد مسیح و پیامبر اسلام هم در انجیل و هم در قرآن برخورد نمودم. چندین بار این مطالب را با دقت مرور کردم. چطور ممکن است مسیح خدا نیست!

به قران مراجعه کردم، فهمیدم که خداوند مسیح را توسط مریم باکره آفریده است. وی را آفرید تا مردم را به سوی خداوند یکتا هدایت نماید. تمام این مطالب قلب و چشمانم را باز نمود. حالا می دانم که چرا با عقاید مسیحی دچار مشکل شده بودم. بله! او یکی از مهمترین پیامبران خدا است نه خود خدا.

وقتی این ها را قلباً درک کردم مستقیماً اسلام را پذیرفتم. بر حسب ظاهر می بایست از کسی می خواستم تا در این امر کمکم کند. تا آن موقع یک چنین احساسی را هیچ گاه تجربه نکرده بودم. در مسجد نزد امام رفتم و شهادتین خود را اعلان نمودم. او مرا تسلیم اسلام نمود و من نیز از آن لحظه به بعد مسلمان شدم.

آن شب برای اولین بار نماز عشاء را همراه برادران مسلمان به جا آوردم. بعد از نماز همه ی برادران دستان مرا می فشردند و تبریک می گفتند. بعد از مسلمان شدنم، یک معلم خصوصی هر روز تعالیم اسلامی را به من آموزش می داد. حالا نمازهایم را سر وقت به جای می آورم و تقریباً بیشتر از سی کتاب درمورد اسلام را خوانده ام.

به پدر و مادر و خانواده ام خبر مسلمان شدنم را دادم و آن ها به گرمی از این کار من استقبال نمودند. اسمم را از میشل به خلیل ابراهیم عبدالمجید تغییر دادم. نمی توانم از گفتن حقیقت بازایستم، کسانی را می شناسم که باید از آن خبر دار شوند.

از جانب مسلمانان و حتی مسیحیان مورد سؤال واقع شدم که به چه علتی مسلمان شدم؛ تمام آن چیزی که می توانم بگویم این است که فهمیدم خداوند پیام خویش را توسط پیامبرش برای ما فرستاده تا تنها او را بپرستیم و به خاطر او زندگی کنیم.

این تنها راهی است که ما را به موفقیت می رساند. این چیزی است که مرا کاملاً خرسند و راضی می کند.


پایان

 

منبع: Islam Religion

 


ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010