به نام خداوند بخشنده ی مهربان
اسلام برخلاف تبلیغات سوئی که درباره ی آن شده است دین بسیار زیبا پر محتوایی می باشد. خداوند به وسیله ی نیروی خارق العاده ی خود مرا به سوی اسلام کشاند. بدون وجود پروردگار، زندگی برایم هیچ معنایی ندارد. وقتی می خواستم داستان اسلام آوردن خود را بنویسم نمی دانستم از کجا باید شروع کنم، بیشتر از هر چیزی می اندیشیدم تا نوشتن.
در یک خانواده ی کاتولیک رومی به دنیا آمده ام، وقتی به دنیا آمدم غسل تعمید داده شدم. در دیتروید و میشیگان به مدرسه ی مذهبی فرستاده شدم. در سال های اولیه ی زندگی در دیتروید، کلیسا تنها چیزی بود که به آن توجه داشتم. گرچه خانواده ام به طور مرتب هر هفته به کلیسا نمی رفتند.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه به کارولینای شمالی نقل مکان نمودیم، در آنجا والدینم کمی بیشتر نسبت به گذشته به کلیسا می رفتند. من همیشه به مدرسه ی کاتولیک ها می رفتم، به همین دلیل آگاهی و علم بیشتری راجع به مذهب خود داشتم. تا پایان دوران دبیرستان همچنان به آیین کاتولیک اعتقاد داشتم و بر وری آن استوار بودم.
در آن زمان بسیار محافظه کار بودم و شدیداً به سخنان کلیسای ارتودوکس و پروتستان احترام می گذاشتم. ادیان دیگر از جمله دین اسلام و آیین بودیسم و غیره را به چشم حقارت می نگریستم و برایم غریبه بودند. با این حال کلیسا هیچ گونه احساس روحانی بودن را در من به وجود نمی آورد.
در سپتامبر سال 1995، گروهی از کشیشان کلیسای ارتودوکس از لبنان به کلیسای ما آمده بودند، من و مادرم برای دیدن آنها به کلیسا رفتیم و خیلی از آنها خوشم آمد. برایم جالب بود که عرب ها نیز می توانند کاتولیک باشند. وقتی که دوستانم را به رفتن به کلیسا ترغیب می نمودم، آنها نمی دانستند که واقعاً علت این کار من چیست. بعضی ها فکر می کردند که برای جلب توجه چنین کاری می کنم.
هر هفته به کلیسا می رفتم تا اینکه در اواسط ماه مارس 1996، ناگهان به دلایلی از عقاید خود دست کشیدم. فکر می کردم که آیین یهودیت بیشتر از کاتولیک بر پایه ی یکتا پرستی بنیاد شده است. ولی هیچ گونه آگاهی از یهودیت نداشتم. پس از اینکه کمی در این باره مطالعه کردم، کم کم نسبت به آن دلسرد شدم. وقتی یک بچه دبیرستانی بودم، دیگران مرا بچه ای که خودش را یهودی می داند صدا می کردند. از این القاب خوشم نمی آمد و می خواستم هر طور که شده خودم را از یک چنین اندیشه هایی به دور سازم.
تصمیم گرفتم مدتی به اسرائیل بروم و زندگی یهودی را در آنجا تجربه نمایم. ولی پس از مدتی از آن زده شدم. این بار در خانه ماندگار شدم و مرتب از طریق اینترنت به جستجوی دینی که بتواند روح تشنه ی مرا سیراب کند می گشتم. در همین اعوان با دو سایت بسیار جالب برخورد کردم.
آنها چشمان مرا بر روی حقیقت باز نمودند. سایت مربوط به ابراهیم شفیع اسلام بود، و باعث شد تا بالاخره با اسلام آشنا شدم. اطلاعات اولیه ی من درمورد اسلام بسیار اندک بود. خوشبختانه در مدرسه دوستی داشتم که مسلمان بود. همچنین مادرم نیز با یک مرد مسلمان همکار بود. تمام دانش من نسبت به اسلام تنها کتاب داستانی بود که در آن به زنان ظلم و ستم می شد.
هیچگاه فکر نمی کردم که کمی به خودم زحمت دهم و راجع به اسلام تحقیق کنم. خدا را شکر در اینترنت دوستان مسلمان بسیاری پیدا کردم که اغلب با هم چت می کردیم. افکارم نسبت به دین اسلام صدرصد تغییر کرد، و این بار هر روز در دل خودم شهادتین را اعلام می کردم.
هنگامی که به شیکاگو نقل مکان کردم، خوشبختانه در آنجا شانس این را پیدا کردم که در مقابل مسلمانان دیگر شهادتین را اعلام نمایم. نام طارق علی را برای خودم انتخاب کردم، ولی برای خانواده و دوستانم همان تامی هستم. مردم فقط فکر می کردند که من دینم را تغییر داده ام ولی در واقع آنها درباره ی دین چه چیزی می دانند. همیشه به آنها می گویم؛ من یک مسلمان هستم، و اگر خیلی برایشان اهمیت دارد می توانم درمورد دین جدید و شگفت آورم به آنها بیاموزم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|