علم غيب امري است كه ارتباطي بين انسان و حادثه اي نباشد و انسان بتواند آن حادثه را پيش بيني كند و چنين علمي مخصوص خداونداست.
چنانكه قرآن كريم در آيه دوّم سوره روم مي فرمايد :
«رومي ها در نزديكترين سرزمين( ازايرانيان) شكست خورده اند و حداكثر تا 9 سال ديگردر پيكار مجدد برآنان پيروز خواهند شد .»
واين يك محاسبه علمي نيست بلكه علم غيب است كه فقط خدا مي دانسته و اعلام داشته است .
مذهبي ها تصوّرمي كنندكه خداوندبه انبياء وائمه(علیه السلام )قوایی داده اســت كه آنها با استفاده از آن قوا مي توانستند با همه اشياء در زمين و آسمان ارتباط برقرار كنند و از گذشته و آينده آنها آگاه شوند ، در حاليكه اگر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) هم در جايي از حوادث نيامده خبر داده به وحي الهي بود نه به علم ذاتي خود .
اگر حضرت ابراهيم (علیه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست كه خداوند در آخرين لحظات مي گويد دست نگه دار و فرزندت را قرباني نكن ، اين صحنه سازي لزومي نداشت ، هر كس مي توانست نقش او را ايفا كند !
اگر حضرت علي (علیه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست با خوابيدنش در بستر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ) ، آن حضرت به راحتي هجرت مي كند و آسيبي هم از طرف مشركان به ايشان نمي رسد ، هركس ديگري هم كه آن علم را داشت درآن بستر مي خوابيد ! و ديگر نسبت فداكاري و شجاعت به علي (علیه السلام ) دادن بي معنا مي بود . بنابراين قائل شدن به علم غيب براي امام حسين و ائمه در فداكاريهايشان ، يعني پائين آوردن فضيلت آنان !.
اگر حضرت علي(علیه السلام ) علم غيب داشت چرا مالك اشتر را مأمور حكومت مصر كرد ؟(كه به اين مطلب در نامه 38 نهج البلاغه اشاره مي كند ) و سپس به مردم مصر نامه نوشت كه از او حمايت كنيد تا حقّ و عدالت بر پاي گردد ، امّا مالك اشتر در راه به دستور معاويه مسموم شد . كسي كه علم غيب دارد چرا به مردم نامه نوشت كه از او حمايت كنيد !كسي كه علم غيب داشته چرا به مردم نامه مي نويسد كه از حاكم تعين شده حمايت كنيد در حاليكه مي دانسته آن حاكم درراه كشته مي شود ؟!
پس آنچه انبياء و اولياء خدا را متمايزمي سازد ، حضور خالصانه در ميدان عمل و رسيدن به كمال روحي است ، نه داشتن علم غيب ! نمي توان ادعا داشت كه ائمه علم غيب داشتند در حاليكه در علم غيب پيامبر ، در سوره اعراف ، آيه 188 مي فرمايد :
وَلَوْ كُنْتُ أعْلَمُ الْغَيْبَ لَا سْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أنا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنوُنَ .
يعني : ] اي پيامبر بگو [ اگر من علم غيب داشتم( يعني ندارم )خير بسيار براي خودم كسب مي كردم و بدي به من نمي رسيد ، براستي كه من جز بيم رساندن و نويد دهنده براي آنان كه ايمان مي آورند نيستم .
اگر حضرت ابراهيم علم غيب داشت چرا فرشتگان عذاب قوم لوط را نشناخت ؟
اگر حضرت مريم علم غيب داشت چرا فرشته اي را كه به صورت انساني بر او ظاهر شد نشناخت ؟
جواب واضح است ، آن بزرگان آن فرشتگان را نشناختند ، زيرا آنان علم غيب نداشتند .
قرآن كريم مي فرمايد :
قُلْ لّا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَيْبَ اِلَّا اللهُ (نمل/ 6)
يعني: بگودربين همه موجودات آسمان وزمين كسي جزخداغيب را نمي داند .
و قرآن كريم در اين مورد مثال هاي متعدد ارائه مي دهد چنانكه مي خوانيم :
سليمان پيغمبربا آن همه شكوه پادشاهي ، عـلم غيب نـداشت و از احـوال ملكه وقوم سباء بي خبر بود و « هدهد » به وي مي گويد :
اَحَطتُّ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ (نمل / 22 )
يعني : من چيزهايي مي دانم كه تو نمي داني.
همچنين قرآن كريم خبرازتهمت زدن منافقين به همسر پيامبر(صلی الله علیه وسلم ) مي دهد ، وحي الهي چندين روز جهت امتحان مردم قطع مي شود.سپس 15 آيه از سوره نورنازل مي شودوقضيه را روشن مـي سازد.خودپيامبر (صلی الله علیه وسلم ) نمي دانست چه بايد بكند ، با حضرت علي(علیه السلام )وديگران مشورت مي كرد ، تا آنكه آيات طهارت و پاكي عايشه نازل شد .
اگرپيامبر(صلی الله علیه وسلم )علم غيب داشت با نزديكان مشورت نمي فرمود كـه چـه بـايد بـكند و منتظر نـزول وحـي نمي ماند!!
سوره كهف نشان مي دهد كه از پيامبر راجع به اصحاب كهف سؤال كردند و پيامبر (صلی الله علیه وسلم ) به تصوّر اينكه پيك وحي هـر روز مي آيد و او را بـاخبر مي سازد ، پـاسخ داد كه فردا جواب شما را خواهم داد ، ولي وحي مدتي قطع مي شود ، به طوريكه پيامبر (صلی الله علیه وسلم ) مورداستهزاء كافران قرار گرفته ،سرزنش ها مي شنود و چون پيك وحي آمد و قضيه راروشن مي سازد ، درپايان ماجراي اصحاب كهف مي فرمايد : حقّ نداري بگويي فردا حتماً فلان كار را انجام مي دهم و جواب خواهم داد ، فرشته خداوند در اختيار تو نيست كـه هرموقع اراده كردي او را احضاركني، هميشه سخن خود را با«ان شاء الله » آغاز كن و بكو اگر خدا بخواهد .
اگردرپيامبرخدا خاصيتي بود كه هر لحظه اي كه اراده مي كرد مي توانست از غيب خبر بدهد ، مسلماً در انتظار پيك وحي نمي ماند و خود ماجراي اصحاب كهف را براي پرسش كننـدگان شرح مـي داد و مورد آن همه استهزا و سرزنش مخالفان قرار نمي گرفت .
بنابراين اين يك اصل است كه هر گاه وحي الهي در كار نباشد ، پيامبر خدا با بشر عادي تفاوتي ندارد ، چنانكه قرآن كريم فرموده است : « انما اَنَا بَشَرٌمِّثْلُكُمْ يوُحي اِليَّ . (كهف/110)
يعني : بگو من بشري مثل شما هستم كه به من وحي مي شود .
قرآن كريم در ذكر صفات خالق مي فرمايد :
اِنَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليِمٌ ( شوري / 12 )
يعني : خداوند است كه بر هر چيزي داناست .
و باز در سوره ص آيه 69 مي فرمايد :
مَاكانَ لِيَ مِنْ عِلْمِ بِالْمَلَاءِ الْاَعْلي إذيختصمون .
يعني:(اي پيامبر بگو) مراعلمي به ملا اعلي نيست ، آنگاه كه مجادلـــــــه مي كردند. و همچنين مي فرمايد :
وَ مِنْ اَهْلِ الْمَديِنَهِ مَرَدوُاْ عَلَي النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ.(توبه /110)
يعني :] اي پيامبر[ بعضي از مردم مدينه منافقند و برنفاق خو گرفته اند و توآنان را نمي شناسي ] چون علم غيب نداري [ و ما آنان را مي شناسيم .
بنابراين، رسول خدا(صلی الله علیه وسلم )دشمنان نزديكش رانمي شناخت ، يعني علم غيب نداشت كه آنها را بشناسد و آنوقت چگونه مي توان گفت كه امامان(علیه السلام ) همگي علم غيب داشتندوازهمه اسرار عالم وآينده خود و سايرين آگاه بودند ؟ در قرآن كريم مي خوانيم :
تِلْكَ مِنْ اَنبَآءِ الْغَيْبِ نوُحِيَهآ اِلَيْكَ مَاكُنْتَ تَعْلَمُهَآ اَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا .(هود/49)
يعني :] اين اخبار پيامبران و امتهاي آنان [ از اخبار غيب است كه ما آن را به تو وحي مي كنيم و قبل از اين وحي نه تو آنها را مي دانستي و نه قومت .
شيخ طبرسي درتفسير« مجمع البيان»در معناي آيه 109 سوره مائده مي گويد :
كسي كه مخلوقي را عالم به غيب بداند از دين خارج شده است ، و شرك در صفات خدا آورده .
مذهبي ها مي گويند پيامبر خدا (صلی الله علیه وسلم ) و ائمه(علیه السلام ) به اعتبار خودشان ، علم غيب ندارند ولي خداوند به آنان علم غيبي داده است ، كه در عين حال، حقّ استفاده از آن را جز به اذن خدا ندارند ، در حالي كه پيامـبر(صلی الله علیه وسلم ) مي گويد اگر واقعاً من علم غيب داشتم آسيب را از خود دور مي كردم ، تا به من بدي نرسد (اعراف/188) ، يعني اساساً پيامبرعلم غيب نداشته ، نه اينكه داشته ولي فقط نمي توانسته از آن استفاده كند.
و باز تاريخ نشان مي دهد كه پيامبر (صلی الله علیه وسلم ) عده اي از اصحابش را براي تبليغ به « بئر معونه » فرستاد كه همه آنها را كشتند . اگرواقعاً رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) علم غيب داشت چرا يارانش را فرستاد تا كشته شوند ؟
و نکته دیگر اینکه اگر علم غيب را بطور مطلق نزد پيامبران و ائمه بدانيم و درعين حال آنرا از اسرار علم الهي بشمار آوريم ، درحقيقت شأن علمي خداوند را تقسيم كرده ايم ! در حاليكه قرآن كريم هيچ گونه تاييدي ازاحاطه بشر بر « علم غيب» ندارد ، بلكه آيات زيادي در رد آن آورده است .
قديمي ترين كتاب درباره زندگي پيامبر خدا (صلی الله علیه وسلم ) سيره ابن اسحاق و سيره ابن هشام است ، در آنجا نوشته اند كه اسب پيامبر (صلی الله علیه وسلم ) گم شده بود ، منافقان مي گفتنداين پيامبر كه خبر از قيامت مي دهد ولي اسب خودش را نمي تواند پيدا كند !پيك وحي آمد ، و پيامبر كه گاه بعد از گرفتن وحي سؤالاتي از اومي كرد ، در مورد اين اسب سؤال كرد ،پيك نشاني داد و پيامبر (صلی الله علیه وسلم ) فرمان داد اسب را آوردند . سپس مردم را جمع كرد و به آنان فرمود :
اي مردم من از هيچ امر غيبي اطلاعي ندارم ، اگر فرشته خدا چيزي را بمن بگويد من همان اندازه مي دانم :
عقيده علماي قديم شيعه نيزدر باره علم غيب پيامبر و مطابق قرآن كريم بوده است ، چنانكه :
1ـ شيخ مفيد مي گويد : اگر كسي بگويد امام همه حوادث را بدون استثناء مي داند اين را قبول نداريم و گوينده را تصديق نمي كنيم ( بحار ـ طبع جديد ـجلد 42 ـصفحه 257 )
2ـ شيخ طوسي نيز معتقد است كه امام حسين نمي دانست كه در اين سفر كشته مي شود ،يعني علم غيب نداشت . ( تلخيص الشافي ، جزء 4 ،صفحه 182 ـ 188)
3ـ مرحوم طبرسي مفسر مجمع البيان مي فرمايد :امام حسين مظنه قوي پيدا كرد كه اگر تسليم شود،«ابن زياد» اوراذليلانه خواهد كشت ، چنانكه «مسلم بن عقيل»راكه تسليم شدكشت ، از اين رو مرگ با افتخار را بر مرگ ذليلانه ترجيح داد.( مجمع البيان ، جلد 2 ، صفحه 289 ، درايه تهلكه)
4ـ ابن طاووس هم در صفحه 52 كتاب لحوف مي فرمايد :امام حسين زماني كه از مكّه حركت كرد از قتل «مسلم بن عقيل» خبر نداشت يعني علم غيب نداشت . بنابراين از حوادثي كه در انتظارش بود بي خبر بود .
5ـ شيخ حرآملي به نقل از شيخ انصاري گفته است : معلوم نيست ائمه (علیهم السلام ) همه موضوعات را بدانند بلكه معلوم است كه همه موضوعات رانمي دانند چون علم غيب كه مختص به خداست ( رسائل ـ چاپ رحمه الله . صفحه 224 )*. به نقل از كتاب عصاي موسي نوشته آيه الله صالحي نجف آبادي.
سایت مهتدین
Mohtadeen.com
|