13 آذر 1404 13/06/1447 2025 Dec 04

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3447565
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1455 تعداد مشاهده : 700 تاریخ اضافه : 2011-03-26

 

آغاز سفر یک دیپلمات آلمانی به سوی اسلام

 


در هشتم دسامبر 1980، به عنوان یک کارآموز دیپلمات به سفارت آلمان در بن رفته تا در یک سمینار که مربوط به اسلام بود شرکت نمایم. در آن زمان، اصلاً فکر نمی کردم برای سال بعد خودم را در شهر مکه ی معظم می بینم. خوشبختانه این شانس را پیدا کردم که در کالج با چند تن از دانشجویان مسلمان دیدار نموده و با هم به بحث و گفتگو بپردازیم.

اشخاصی به نام محمد احمد هابون و یک مصری آلمانی تبار به نام امام محمد احمد رسول، که سر دسته ی خانه ی ترویج اسلام در دانشگاه بود، در آشنایی من با اسلام نقش اساسی داشتند.

در دفتر خاطراتم همیشه چیزهایی می نوشتم که برایم سؤال برانگیز بودند و کسی نمی توانست به آنها پاسخ متقاعد کننده ای بدهد. تقریباً دوازده صفحه از نوشته هایم را به آنها نشان دادم. محمد رسول در ابتدا به من گفت چنانچه با پاسخ های وی موافق باشم از همین حالا من یک مسلمان خواهم بود.

در ابتدا مردد بودم، اما وی پس از مدتی توانست مرا متقاعد سازد. چند روز بعد، در بیست و پنجم مارس 1980، با عقیده ای راسخ و استوار شهادتین خود را اعلام نمودم. می دانستم اسلام از خیلی وقت ها پیش در قلب من جای دارد ولی آن را نمی شناختم. هم اکنون احساس می کنم که با وجود اسلام فکری روشن و باز پیدا نموده و با بصیرت کامل به زندگی می نگرم. 


پایان

 


ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010