در هشتم دسامبر 1980، به عنوان یک کارآموز دیپلمات به سفارت آلمان در بن رفته تا در یک سمینار که مربوط به اسلام بود شرکت نمایم. در آن زمان، اصلاً فکر نمی کردم برای سال بعد خودم را در شهر مکه ی معظم می بینم. خوشبختانه این شانس را پیدا کردم که در کالج با چند تن از دانشجویان مسلمان دیدار نموده و با هم به بحث و گفتگو بپردازیم.
اشخاصی به نام محمد احمد هابون و یک مصری آلمانی تبار به نام امام محمد احمد رسول، که سر دسته ی خانه ی ترویج اسلام در دانشگاه بود، در آشنایی من با اسلام نقش اساسی داشتند.
در دفتر خاطراتم همیشه چیزهایی می نوشتم که برایم سؤال برانگیز بودند و کسی نمی توانست به آنها پاسخ متقاعد کننده ای بدهد. تقریباً دوازده صفحه از نوشته هایم را به آنها نشان دادم. محمد رسول در ابتدا به من گفت چنانچه با پاسخ های وی موافق باشم از همین حالا من یک مسلمان خواهم بود.
در ابتدا مردد بودم، اما وی پس از مدتی توانست مرا متقاعد سازد. چند روز بعد، در بیست و پنجم مارس 1980، با عقیده ای راسخ و استوار شهادتین خود را اعلام نمودم. می دانستم اسلام از خیلی وقت ها پیش در قلب من جای دارد ولی آن را نمی شناختم. هم اکنون احساس می کنم که با وجود اسلام فکری روشن و باز پیدا نموده و با بصیرت کامل به زندگی می نگرم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|