|
به نام خدا
در اوایل سال 2009، بود که نسبت به اسلام علاقه پیدا کردم. تعدادی دوست مسلمان داشتم، و چیزی که توجه مرا به سوی خود جلب کرد این بود که هیچ کدام از آنها به زور مرا وادار به قبول دین خود نمی کردند. باعث شد این انگیزه در من بوجود بیاید که درمورد اسلام به تحقیق و مطالعه بپردازم.
می خواستم ترجمه ی قرآن را بخوانم بنابراین در اینترنت سراغ سایت ( quran.com) رفتم و شروع به مطالعه نمودم. به خواندن قرآن علاقمند شدم و بیشتر وقتم را صرف مطالعه ی آن می کردم. زمان سپری می شد و کم کم به سمت اسلام کشیده شدم، از دوستان مسلمانم سؤال می کردم و آنها هم با صبر و حوصله به سؤالاتم پاسخ می دادند.
هنگامی که با آنها به صحبت می نشستم آرامشی عجیب سراسر وجودم را دربر می گرفت. طبق آیین مسیحیت بزرگ شده بودم ولی هیچ گاه احساسی نسبت به آن نداشتم. بخش هایی از انجیل را خوانده بودم اما احساسی که از خواندن قرآن به من دست می داد هیچ وقت مانند انجیل نبود. هنگامی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم، خدا را در وجودم حس نمودم.
همیشه آرزو داشتم روزی فرا رسد و من بتوانم به خدا نزدیک شوم و سرانجام به آرزویم رسیدم و پروردگار را در وجود خود یافتم. پس از مدتی توسط یکی از دوستان مسلمانم شهادتین را اعلام نمودم. در آن لحظه او شروع به گریه کرد، از وی دلیل گریه اش را جویا شدم. او گفت از شنیدن کلمه ی شهادتین قلبم به لرزه افتاد و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.
از دوستم خواستم تا همیشه در کنارم باشد و در این راه کمکم نماید. سپس شروع به دعا کردن نمودم و از خداوند خواستم تا ایمانم را محکم و استوار سازد. این دلیل اسلام آوردن من بود. برای اینکه مسلمان شدنم را رسمی کنم به اداره ی پذیرش اسلام رفتم. در آنجا در مقابل امام شهادتین را خواندم. از اینکه می دیدم تا این حد به دین اسلام احترام می گزارند خیلی خوشحال شدم.
حالا وقت آن رسیده بود که برای تعلیم احکام دین جدید به مسجد بروم و شروع به یادگیری نماز ودیگر ارکان اسلامی نمایم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|
