به نام خدا
نادهومبو در سال 1902 به دنیا آمد و پدرش یک تاجر گمنام دانمارکی بود. وی حرفه ی روزنامه نگاری را به عنوان راه فراری از طبقه ی متوسط مادیگرا رهاسازد، که بواسطه ی طبیعت به شدت ماجراجو و بی آرام و قرارش از آن تنفرداشت.
وقتی که تنها 18 سال سن داشت، اولین تاخت و تاز او در عرصه ی مطبوعات، در روزنامه ی از کپنهاگ با نام "Dagens Nyheder":با نوشتاری درباره ی چوپان های کوچ نشین گله های گوزن های لاپلاند (ناحیهی شمال سوئد، نروژ و فنلاند که تقریباً از دسترس مدرنیته به دور مانده اند) آغاز گردید. کارهای دیگری نیز به زودی برایش پیش آمدند، اما عشق اوبه مناطق دورافتاده بیش از آن نمی توانست به تأخیر بیافتد. در سال 1924 کهپا به یک کشور مسلمان گذاشت، بار دیگر رویه های معمول را نادیده گرفت. زنجیره ای از مقالات موفقیت آمیز درباره ی جنگ فرانسه علیه کوهنوردان مراکشی به زودی هسته های یک کتاب را تشکیل داد، که در آن گزارشگر جوان وایده آل گرا به روشنی چهره ی وحشیانه ی جنگ های استعماری را به تصویر میکشد.
افشاگری درباره ی بی رحمی های اروپائیان علیه قبایل مسلمان بی دفاع ناحیه ی ریف به سختی بر روان هومبو اثر گذاشت. در کشاکش با بحران هویت و ایمان، او ازنوشتن دست کشید و به یک صومعه ی فرانسوی پناه برد تا بتواند مطالعه نموده و درباره ی پرسش های بزرگ تاریخی و دینی که برایش مشکل به تفکر سازد بپردازد.
نمیدانیم چه کتاب هایی را خواند؛ و در واقع در آن روزگار امپراتوری و هیئتهای تبلیغ مذهبی، عرض اندام فرهنگ های غیر اروپایی آن چنان ناچیز بود که بدان از به دیده ی تحقیر نگریسته شود.
ولی بایستی اتفاق ویژه ای رخ داده باشد که یک سال بعد، می بینیم که او تمایلات پیشین او درباره ی اسلام قطعیت یافت. مسافرت های طولانی او به سمت شرق کشیده شد: ایران، عراق و ترکیه. او مدتی را در بالکان سپری نمود، جایی که بی معطلی به جستجوی جوامع اسلامی برجای مانده از جنگ بالکان رفت. گرچه درنوشته هایش اشاره ای به مکان اسلام آوردنش نمی کند، احتمالاًدر میان روستائیان خونگرم و مهمان نواز مسلمان اروپا بوده که تصمیم به پیوستن به جرگه ی مسلمین گرفته است.