به نام خدا
من بیست سال سن دارم و اهل فنلاند کشوری در شمال اروپا هستم. والدینم هر دو مسیحی می باشند و سالی یکبار آن هم هنگام عید کریسمس به کلیسا می روند. به خدا ایمان داشتم ولی نه آن طوری که در کلیسا تعلیم داده می شود. برای یک بچه مشکل زیادی نبود و من به آن فکر نمی کردم.
مانند خیلی از بچه های فنلاندی از طرف مدرسه به اردوهای مذهبی می رفتم. این اردو حدود یک هفته طول می کشید و نوجوان های پانزده ساله این مدت دور از خانواده هایشان به تعلیم آیین مسیحیت و انجام مراسم های مذهبی و غیره می پرداختند. بعضی از آنها این را به عنوان فرصتی تلقی می کردند که می توان به مذهب فکر نمود.
همان موقع بود که فهمیدم دارای ایمان قلبی هستم ولی نه آن چیزی که در کلیسا گفته می شد. بعد از اردو، به مطالعه ی زیادی درمورد مسیحیت پرداختم و سعی داشتم تا به خوبی از آن سر در بیارم. چند ماهی طول کشید تا خواندن انجیل را به پایان برسانم. این بار به بچه های کوچکتر از خودم انجیل تعلیم می دادم.
به مدت یک سال برای کلیسا کار کردم با وجود اینکه می دانستم مسیحیت دین واقعی نمی باشد. گاهی با مطالعه ی شاخه های دیگر مسیحیت این امید را به خودم می دادم که شاید این بار به حقیقت رسیده باشم.
دو سال بعد به طور اتفاقی شروع به خواندن ترجمه ی قرآن به زبان فنلاندی نمودم. دوباره آن را خواندم، این بار مجذوب آن شدم. پرستش خدای یگانه، بله این چیزی بود که به دنبالش بودم. پس از آن با چند دختر مسلمان دوست شدم. در ترکیه به دیدن خانواده ی یکی از دوستانم رفتم و در آنجا طریقه نماز خواندن و دیگر اعمال دینی را فرا گرفتم.
یکی دیگر از منابعی که در یادگیری دین اسلام به من خیلی کمک کرد اینترنت بود، با یکی از خواهران مسلمان آشنا شده و چند بار با هم قرار ملاقات گذاشته و به بحث و گفتگو راجع به اسلام پرداختیم. سپس وارد دبیرستان شدم، خوشبختانه با یکی از هم کلاسی هایم که مانند من به دین اسلام علاقه پیدا کرده بود به تهیه ی کتاب هایی از عربستان سعودی اقدام نمودیم.
با هم دیگر از چند مسجد در لندن دیدن کردیم. خیلی درباره ی اسلام به مطالعه و جستجو پرداختیم، تصمیم گرفتیم به دین اسلام مشرف شویم. در ابتدا از پوشیدن حجاب خودداری کردم ولی پس از سپری شدن مدتی به حجاب روی آوردم. طولی نکشید در سن نوزده سالگی با پسر مسلمانی ازدواج نمودم.
بعد از ازدواجم به خانه ی پدریم برگشتم و مادرم با دیدن همسرم، تحت تأثیر رفتارهای وی قرار گرفت و تصمیم گرفت قرآن بخواند. امیدوارم او نیز به راه راست هدایت شود.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|