10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326387
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1718 تعداد مشاهده : 629 تاریخ اضافه : 2011-07-09

 

ان. کی.، ایالات متحده، (بخش پنجم)


کتاب های زیادی را در رابطه با اسلام خوانده و در این بین به نوشته های عارف اسلامی امام غزالی برخوردم، که پس از جستجوهای فراوان دریافته بود که بعد از نور وحیی که بر پیامبران نازل شده است، هیچ نوری بر این کره ی خاکی وجود ندارد که از آن روشنگری بتوان برگرفت.

همچنین ترجمه ی آربری از قرآن کریم را نیز مطالعه نمودم، و به یاد آرزوی همیشگی ام برای داشتن کتابی آسمانی افتادم. حتی در نسخه ی ترجمه شده نیز، برتری کتاب مقدس مسلمانان بر انجیل در هر سطر آن هویدا بود، چنانچه گویی صدای خاموش واقعیت وحی آسمانی، که در تمام طول عمرم می شنیدم اکنون در برابر چشمانم عیان شده است. سبک و سیاق عالی، قدرتمندی، قاطعیت بی چون و چرا، ورود زیرکانه ی آن در مشاجرات افکار الحادی احتمالی آینده و پاسخگویی به آن ها، در قرآن، همه و همه نشانگر جایگرفتن خداوند در مکان خداوندی و انسان در جایگاه بشری بوده و بیانگر آن است که تنها هستی پرابهت آسمانی در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی در میان بشر خداوند یکتا می باشد.

شروع به آموختن زبان عربی در شیکاگو نمودم، بعد از یکسال فراگیری قواعد عربی و موفقیت در کسب مدرک آن با رتبه ای خوب، تصمیم گرفتم یک سال مرخصی گرفته و برای یادگیری خصوصی این زبان به قاهره مسافرت نمایم. همچنین تمایل به کشف افق های تازه من را به خاورمیانه کشاند.

در کشور مصر چیزی را پیدا کردم که فکر می کنم خیلی ها را به سوی اسلام کشانده است، نشان توحید مطلق بر پیروانش، که عمیق تر و جدی تر از هرچه پیش از آن دیده بودم بر من تاثیر گذاشت. با تعداد زیادی از مسلمانان، خوب و بد، در مصر آشنا شدم، ولی همه ی آن ها به میزان بسیار بیشتر از آنچه در هرجای دیگر مشاهده نموده بودم، متاثر از آموزه های کتاب مقدس خویش بودند. اکنون حدود پانزده سال از آن زمان می گذرد، و من همه ی آن اشخاص را به خاطر نمی آورم، ولی شاید آن هایی که به یاد می آورم بتوانند این مسأله را برای شما واضح و مشخص سازند.

یکی از آن ها مردی بود که در ساحل نیل و نزدیک باغ های مقیاس، که من عادت داشتم آن جا قدم بزنم، ساکن بود. یک بار که او بر روی یک تکه مقوا و رو به سوی آب داشت نماز می خواند به او برخوردم. می خواستم از جلویش عبور کرده و بروم اما ناگهان جلوی خودم را گرفته و از پشت سرش رد شدم، چون نمی خواست مزاحم عبادتش بشوم. یک لحظه که قبل از ترک آن جا نگاهی به او کردم، و مردی را می دیدم که در رابطه ی با خدای خویش غرق گشته بود، بی توجه به حضور من در آنجا، و افکار و نظریات من درباره ی او و دینش. تا آنجا که می دانستم، این حالت چیز جدا و متفاوتی با خود داشت، خاصتاً برای کسی که از غرب آمده باشد که عبادت در مکان عمومی تنها چیزی بود که هنوز وقیح و ناپسند باقی مانده بود.

دیگری پسرکی دبیرستانی بود که در نزدیکی خان الخلیل به من سلام کرد، وقتی که من چند کلمه عربی حرف زدم او هم به انگلیسی چیزهایی را گفت و می خواست درباره ی اسلام برایم بگوید، او چندین کیلومتر در مسیر شهر جزه با من قدم می زد و تا جاییکه می توانست درباره اش توضیح داد. وقتی از هم جدا می شدیم فکر می کنم او دعایی خوانده و خواسته بود که مسلمان شوم.

فرد دیگر دوستی از کشور یمن بود که در شهر قاهره زندگی می کرد، وقتی از وی خواستم برای فراگیری عربی به من کمک کند، او یک جلد قرآن را برای من آورد. در اتاقم در هتل کنار صندلی که برای مطالعه آن جا می نشستم میزی وجود نداشت تا کتاب ها را روی آن قرار دهم، برای همین معمولاً کتاب ها را روی زمین روی هم می گذاشتم. وقتی که کتاب قرآن را کنار باقی کتاب هایم در آن جا قرار دادم، او آهسته بلند شد و آن را با احترام برداشت. این کار او در من اثر کرد، چون می دانستم که او آدم مذهبی نیست، ولی این تاثیر اسلام بر روی او مشهود بود.

دیگری خانمی بود که هنگام قدم زدن به همراه دوچرخه ام در جاده ای خاکی کناره ی نیل با او آشنا شدم. من غبارآلود بودم و لباس های تقریباً ژنده ای برتن داشتم، و او خانم مسنی بود که از سر تا پایش را با لباسی مشکی پوشانده بود، و بدون نگاه کردن به من یا گفتن هیچ حرفی یک مرتبه سکه ای را در دستم گذاشت و من یکه خورده و آن را انداختم. وقتی خم شدم تا آن را بردارم او با عجله از آن جا دور شد. او فکر می کرد من آدم تهی دستی هستم و با آنکه معلوم بود مسلمان نیستم، باز پولی را به من داد و توقعی هم نداشت و این کار او چیزی فقط بین او و خدایش بود. این جریان من را به تفکر درباره ی اسلام واداشت، چون چیزی جز این دین آن خانم را به این عمل برنیانگیخته بود.

طی یک ماهی که در مصر به قصد آموختن زبان عربی اقامت داشتم مسائل بسیار زیادی ذهنم را به خود مشغول نمود. به این می اندیشیدم که انسان باید یک جور دینی را در زندگی داشته باشد، و از تاثیر دین اسلام بر زندگانی مسلمانان به شدت متاثر شده بودم، نوعی اصالت هدف و کرامت روحی، چیزی که هرگز در هیچ یک از ادیان دیگر و یا در تاثیر الحاد بر پیروانش نمونه اش را ندیده بودم. به نظر می رسید مسلمانان بیش از آنچه داشتیم را در اختیار داشتند.

البته مسیحیت نقاط قوت خود را دارد، اما این مزایا ظاهراً با آشفتگی هایی مخلوط گشته است، و من خودم را به دلیل کامل ترین و بی نقص ترین تجلی مسلمانان بیش تر و بیش تر متمایل به فهمیدن دین اسلام می یافتم. اولین سؤالی که از پرسشنامه های دینی سال ها پیش به یاد داشتم این بود "چه کسی تو را آفریده است؟" و جواب درست آن این بود: "برای شناخت، دوست داشتن و عبادت خداوند." زمانیکه به وقایع پیرامونم می اندیشدم، درمی یافتم که اسلام قابل فهم ترین و پرمعناترین راه را برای عمل نمودن به این اصل در زندگی روزمره فراهم آورده است.

به نسبت وضعیت سیاسی نامطلوب مسلمانان در عصر حاضر، احساس می کردم که ملامتی را متوجه دین اسلام نکرده یا آن را به جایگاه پایین تری در ردیف طبیعی ایدئولوژی های جهان عدول نمی دهد، بلکه این وضعیت را بیش تر فرود و نشیبی در چرخه ی تاریخ می دانستم. سرزمین های اسلامی پیش تر شاهد هجوم و چپاول خارجی ها و ویرانی و کشتار آنان توسط مغول هابوده است، که پس از آن امپراتوری عثمانی برای اعلای کلمة الله سربرآورده و قرن ها پابرجا ماند. گمان می کنم اکنون تنها نوعی بازگشت مسلمانان معاصر برای تلاش در مسیر تبلور اسلام در جهان درجریان است.

وقتی که یکی از دوستانم در قاهره از من پرسید چرا مسلمان نمی شوم، متوجه شدم که خداوند تمایل و کششی برای تعلق به این دین را در من به ودیعه نهاده است. دینی که پیروانش را چنین پرمایه می سازد، از اذهانی ساده به خردهایی مطلق و بی مانند. اسلام آوردن در اثر فعل و انفعالات ذهنی یا اراده ی فرد صورت نمی گیرد، بلکه بیش تر در نتیجه ی لطف و مرحمت خداوند حاصل می گردد، و این موضوع در آخرین تجزیه و تحلیل های من، همان چیزی بود که در سال 1977 در قاهره من را به دین اسلام رسانید.

" آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند هنگام آن نرسيده كه دل هايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدان ها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشيد و دل هايشان سخت گرديد و بسيارى از آن ها فاسق بودند؟ بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مى‏گرداند به راستى آيات [خود] را براى شما روشن گردانيده‏ايم باشد كه بينديشيد." (قرآن57: 16-17)

پایان



ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ تَزَالُ أُمَّتِي عَلَى الْفِطْرَةِ مَا لَمْ يُؤَخرُوا الْمَغْرِبَ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ».

امت من همچنان بر فطرت پاک اسلام باقی می‌مانند اگر نماز مغرب را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تأخیر نیندازند.
 
ابوداود؛ السنن، 1/169 و ابن ماجه، 1/225، احمد: المسند، 4/147 و 5/422.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010