10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326710
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1817 تعداد مشاهده : 632 تاریخ اضافه : 2011-08-01

 

بانو راجا فیرل


در 21 جولای 2000 به دین اسلام مشرف شدم. یک شب پشت کامپیوتر نشسته بودم، به چیزی فکر نمی کردم، و به سکرین سیورهایی که بر روی مانیتور نمایش داده می شد نگاه می کردم. بدون هیچ دلیلی شروع به گریه کردن نمودم. احساس درد و اندوه شدیدی در قلبم داشتم. سپس احساس کردم در ذهنم کلمه ی اسلام را به نحوی شنیده و حس می نمایم.

اکنون پس از 1 ژون 2000 احساس می کنم که میل به تغییراتی دارم. این تغییر به نظر خیلی آهسته ولی مهیج می آید. سیگار کشیدن و مشروب خوردن را ترک کرده بودم. میل داشتم پوشش درستی داشته باشم. بنابراین شروع کردم به پوشیدن شلوار گشاد و ساق های بلند.

من کافر بودم، اما در21 جولای آماده ی اسلام آوردن شدم. به محض آنکه این احساس وکلمه (اسلام) در قلبم نفوذ کرد در اینترنت درباره ی اینکه چطور شهادتین را بیاورم جستجو کردم، و این کار را انجام دادم. وارد یک چت روم اسلامی شدم. البته به نظر می رسید که هرچیزی در آن باشد به استثنای مسلمان. این جمله را تایپ کردم که فکر می کنم که من مسلمان باشم، بعضی ها مسخره ام کرده و شرع به خندیدن کردند. سپس یک پیام فوری به یکی از برادران فرستادم و او پرسید که آیا مسلمان هستم؟ گفتم اینطورفکر می کنم، گفت که آیا پیشتر شهادتین را بر زبان آورده ام. گفتم فکر می کنم که آری. گفت بیا باهم این کار را انجام دهیم. او قدم به قدم شهادتین را همراه من دوباره خواند. من گریه می کردم و خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم.

ساعت حدود 4 صبح بود که او به من گفت که به مسجد بروم و شهادتین را در مقابل امام بیاورم و ایشان اسلام را به من خواهند آموخت.

مسجدی را پیدا کردم که 30 مایل دورتر بود. آن در شهری به نام ریوردال بود. به کسی راجع به شهادتین آوردنم چیزی نگفتم. شوهرم به خانه آمد و گفت که باید به ریوردال برود، یکدفعه قلبم ریخت. گفتم من هم همین قصد را داشتم. ما به آن جا رفتیم . امام هم به اندازه ی من هیجان زده شده بود. و به من گفت تا همسرم را نیز به داخل بیاورم. او را به آنجا بردم. دوباره شهادتین را آوردم. امام از همسرم پرسید که آیا می داند من چه کار کرده ام، او در جواب گفت بله و او واقعا نمی دانست تا اینکه بعدا او از بابت آن متحیر شد. امام به من گفت تا خودم را بپوشانم و روسری را برای من آورد. و من آنرا پوشیدم. امام مرا دعوت کرد تا با همسرش صبحانه بخورم. ما به آنجا رفتیم خانم ها باهم و آقایان با هم. من به همراه آن ها در مورد دین تازه ام تحقیقاتی انجام دادم. همسرم از این کار من و تغییر و تحول یکباره ی من شوکه شده بود، ولی من محکم بودم. کم کم حجاب خودم را کامل کرده و اکنون از نقاب استفاده می کنم.

والسلام.



ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: 
" والذي نفسُ محمدٍ بيدهِ لا يسمعُ بي أحدٌ من هذه الأمة ولا يهوديٌّ ولا نصرانيٌّ ثم يموتُ ولم يؤمنْ بالذي أُرسلتُ به إلاّ كان من أصحاب النار ". 
سوگند به آن ذاتی كه جان محمّد در دست اوست هيچ كس از اين امّت، از‌يهوديان و مسيحيان نيست كه رسالت من به گوشش برسد و ايمان نياورد مگر اين كه ‌از دوزخيان خواهد بود.
 مسلم 93/1 كتاب الايمان

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010