10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326717
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1862 تعداد مشاهده : 726 تاریخ اضافه : 2011-08-15

 

تاریخ غرناطه باعث توبهٔ من شد

ترجمه: ابوعامر

همهٔ زندگی‌ام را در خوشبختی کامل و زیر سایهٔ توجه پدر و مادرم که زندگی‌شان را صرف من کرده بودند گذارندم، چون من تنها فرزند آن‌ها بودم. همین که تحصیلاتم را به پایان رساندم، پدرم به عنوان هدیه برایم یک اتوموبیل خرید و از من خواست خودم را برای کار در شرکت او آماده کنم.

در این مدت با دوستان دوران تحصیلم رابطهٔ زیادی داشتم. «علی» نزدیکترین آن‌ها به من بود. شبیه بودن وضعیت اجتماعی من به او باعث ارتباط بیشتر من با او شده بود، او هم تنها فرزند خانواده‌شان بود و پدر او هم مانند پدر من از وضعیت مادی خوبی برخوردار بود و محل زندگی‌شان هم به ما نزدیک بود…

پس از پایان تحصیل، دوستم از من خواست مانند دیگر دوستانمان که بلدند چطور از وقتشان لذت ببرند برای تفریح به خارج از کشور سفر کنیم!

قضیه را با پدر و مادرم در میان گذاشتم و آن‌ها بعد از اصرار شدید من در پایان با این سفر موافقت کردند، اما پدرم از این که اینگونه سفرها به کشورهای غربی باعث انحراف اخلاقی من شود بسیار نگران بود چنانکه این برای بسیاری از جوانان اتفاق می‌افتاد، اما من به او اطمینان دادم که فرزند خوبی برای او باشم.

در حالی که پدر و مادرم برای بازگشت من به سلامتی دعا می‌کردند برای خودم و دوستم بلیط سفر به اسپانیا را تهیه کردم.

با رسیدن به اسپانیا دیدم دوستم برای اقامت در یک هتل خاص اصرار دارد؛ وقتی سبب را از او پرسیدم به من گفت این هتل در کنار یکی از مشروب فروشی‌های معروف هست که قرار است ما هم مثل بقیه زندگی‌مان را در آن از نو شروع کنیم!

اینجا بود که به یاد نصیحت پدر و مادرم افتادم که تا می‌توانم خودم را از هر چه به دینم ضربه می‌زند دور نگه دارم… اول از رفتن به همراه او خودداری کردم… اما زیر فشار اصرارهای او بالاخره موافقت کردم.

از همان روز اول، من را به سمت انحراف‌های اخلاقی بدی کشاند و اصلا متوجه کارهایی که می‌کردم نشدم مگر در روز دوم. اینجا بود که از آنچه در حق خودم و دینم مرتکب شده بودم به شدت احساس پشیمانی کردم.

هنگامی که او دربارهٔ عظمت تاریخ اسلام در این سرزمین به طور مفصل حرف می‌زد احساس خجالت من از گناهانی که در این سرزمین مرتکب شده بودم بیشتر می‌شد، سرزمینی که پدران ما با تقوای خداوند فتح کرده بودند.

اما این حالت مدت زیادی دوام نیاورد… برای تغییر جو به غرناطه (گرانادا) و طلیطلة (تولدو) سفر کردیم. راهنمای من در این سفر یک دختر غیر مسلمان بود که من را در منطقهٔ آثار باستانی اسلامی راهنمایی می‌کرد.

در طلیطله شاهد کاخ‌های عظیمی بودم که اجداد ما مسلمانان بنا کرده بودند. آن دختر برای من توضیح داد که چگونه مردمش از مسلمانان جز به نیکی یاد نمی‌کنند زیرا آنان در هنگام فتح اندلس در حق کسی از آنان مرتکب هیچ بدی نشده بودند.

هنگامی که او دربارهٔ عظمت تاریخ اسلام در این سرزمین به طور مفصل حرف می‌زد احساس خجالت من از گناهانی که در این سرزمین مرتکب شده بودم بیشتر می‌شد، سرزمینی که پدران ما با تقوای خداوند فتح کرده بودند.

احساس شرمندگی‌ام وقتی به اوج خود رسید که یکی از محراب‌های داخل یکی از قصرها را که در آن آیاتی از قرآن کریم نگاشته شده بود مشاهده کردم. هر چه به آن کلمات نگاه می‌کردم به یاد گناهانی که از روز اول در این سرزمین مرتکب شده بودم احساس بغض شدیدی در گلوی خود می‌کردم، سرزمینی که به گذشتهٔ پر افتخار ما برمی‌گردد.

با دیدن این سخن خداوند متعال که می‌فرماید: {وَلا تَقْرَبوا الزِّنى إنَّه كانَ فَاحِشَةً وَّسَاءَ سَبِيْلاً} (و به زنا نزدیک نشوید چرا که آن همواره بدکاری است و عاقبت بدی دارد) بر روی یکی از دیوارها، ناخود آگاه اشکهایم جاری شد. آن دختر که از گریهٔ من تعجب کرده بود علت را از من پرسید و من که می‌دانستم او سبب آن را درک نخواهد کرد به او گفتم که به یاد خاطرات گذشته افتاده‌ام!

اینجا بود که تصمیم گرفتم با اولین پرواز به کشورم برگردم… دوستم سعی کرد من را برای ادامهٔ سفرمان قانع کند اما من که زشتی آنچه را در حق خودش و دینش مرتکب می‌شد می‌دانستم پیشنهادش را به شدت رد کردم.

با پشیمانی به سرزمینم برگشتم در حالی که امیدوار بودم خداوند گناهانی را که مرتکب شده بودم مورد مغفرت قرار دهد. از زمانی که پاهایم به خاک کشورم رسید تصمیم گرفتم همهٔ روابطم را با آن دوست که اگر لطف خداوند نبود، نزدیک بود من را به وادی هلاکت بکشاند قطع کنم…

منبع: سایت «یا له من دین» به نقل از: «روائع القصص»


مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010