10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3326488
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1874 تعداد مشاهده : 980 تاریخ اضافه : 2011-08-15

 

توبه در کاباره!

داستان عجيبي است كه شيخ علي طنطاوي در يكي از كتابهاي خود آن را چنين نقل مي كند:

وقتي وارد يكي از مساجد شهر حلب شدم، جواني را ديدم كه با خشوع و خضوع تمام نماز مي خواند، قبلا او را مي شناختم، با خود گفتم سبحان الله چه شده كه فاسد ترين جوانان، كسي كه بد مستي مي كرد و مشغول فحشا و انواع فساد بود و به علت اينكه پدر و مادرش را اذيت مي كرد او را از خانه بيرون رانده بودند، اكنون به مسجد آمده و با خلوص و ايمان نماز مي خواند؟!

به او نزديك شدم گفتم: شما فلاني هستيد؟ گفت بلي، گفتم خدا را شكر گزارم كه به راه راست رهنمون شده اي بگو ببينم خداوند چگونه تو را هدايت فرمود؟

گفت: خداوند ما را به وسيله يك عالم ديني كه در محل تئاتر و رقص براي ما وعظ و سخنراني كرد، هدايت كرد. با تعجب گفتم: وعظ و سخنراني و هدايت در محل رقاصي؟! گفت: بلي… در محل رقاصي! ادامه داد: در محل ما مسجد كوچكي بود كه يك شيخ مسن امام جماعت آن بود، روزي اين شيخ رو به نمازگزاران مي كند و مي پرسد: مردم كجا هستند؟ چرا قشر جوان به مسجد نمي آيند و اصلا راه آن را نمي شناسند؟! نمازگزاران در جواب مي گويند كه آنان به محل هاي سرگرمي و رقاصي مي روند.

شيخ مي گويد: محل سرگرمي و رقاصي يعني چه؟! يكي از نمازگزاران توضيح مي دهد، محل رقاصي سالن بزرگي است كه صحن بزرگي از چوب دارد و دخترهاي جوان نيمه عريان و يا كاملا لخت در آنجا مي رقصند و مردم هم روبروي صحن مي نشينند و رقاصه ها را تماشا مي كنند. شيخ مي پرسد: آيا كساني كه به تماشا مي نشينند مسلمان هستند؟ مي گويند بلي…

شيخ لا حول و لا قوة الا بالله گويان مردم را تشويق مي كند كه با او به سالن رقص بروند و آنهايي را كه آنجا هستند، ارشاد كنند. مردم اعتراض مي كنند: اي شيخ مي خواهي در محل رقص آنان را وعظ و اندرز دهي؟ و برايشان سخنراني كني؟! مي گويد: بلي… هرچه سعي مي كنند تا او را از تصميمش منصرف سازند و ياد آور مي شوند كه ممكن است با توهين و استهزا و ناراحتي روبرو شود، روحاني قبول نمي كند و مي گويد: مگر ما از محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و سلم ـ بهتر و محترمتر هستيم كه براي دين با آن همه توهين و استهزاء و ناراحتي روبرو شد؟!

سرانجام شيخ بزرگوار از يكي از نمازگزاران مي خواهد محل رقص را به او نشان بدهد. وقتي به سالن رقص مي رسند، صاحب سالن از آنان مي پرسد كه چه مي خواهند!

شيخ مي گويد: مي خواهم كساني را كه در سالن رقص هستند نصيحت كنم، مدير سالن تعجب مي كند و با حالت تمسخر به آنان خيره مي شود و اجازه نمي دهد كه داخل سالن شوند، ولي اين مرد خدا دست بردار نمي شود، و با خواهش و تمنا معادل درآمد يك روز سالن را به صاحب آن مي دهد و او را راضي مي كند.

مدير سالن اجازه مي دهد روز بعد، بعد از تمام شدن رقص و نمايش بيايد و موعظه كند. آن جوان گفت: من آن روز به سالن رقص رفتم؛ يكي از دخترها به روي صحنه آمد، و شروع به رقصيدن كرد، وقتي رقصش تمام شد، پرده را كشيدند. پس از چند لحظه مجددا پرده ها از روي صحنه كنار كشيده شدند، ناگاه ديديم پيرمرد موقر و با شخصيتي بر صندلي نشسته و بر صحن نمايش ظاهر گرديد، اول بسم الله و الحمدالله و صلواة و سلام بر پيامبر ـ صلي الله عليه و سلم ـ خواند و سپس شروع به وعظ و نصيحت مردم كرد، مردم متحير و بهت زده بودند، ‌ابتدا خيال كردند كه آن هم يك نمايش فكاهي است اما وقتي فهميدند كه حقيقتا با يك عالم ديني كه آنان را نصيحت مي كند و از كارهاي ناپسند بر حذرشان مي دارد روبرو هستند، شروع به توهين و استهزا كردند؛ با صداي بلند مي خنديدند ولي او اصلا توجه نمي كرد و به نصيحت و موعظه خود ادامه مي داد تا اينكه يكي از حاضران در سالن بلند شد و مردم را به آرامش و سكوت دعوت كرد و گفت: چند لحظه ساكت باشيد، ببينيم چه مي گويد.

مردم آرام گرفتند و سكوت بر سالن حكمفرما شد، تا جايي كه غير از صداي شيخ صداي ديگري نمي آمد؛ چيزهايي گفت كه ما قبلا آنها را نشنيده بوديم، چند آيه از قرآن و چند حديث پيامبر را بيان نمود و توبه چند نفر را كه قبلا در انحراف بوده و بعد از توبه به مقامهاي عالي تقوا رسيده بودند نقل كرد و گفت: اي مردم شما روزهاي زيادي را پشت سر گذاشته ايد در حالي كه دامن خود را به فساد و گناه آلوده كرده ايد. آيا مي دانيد. آيا مي دانيد كه لذت گناهان شما با شما باقي نمانده است، ولي يكايك آنها چون خال سياه و نقطه ننگ و بدبختي در نامه عمل و پيشاني شما باقي است و در روز قيامت در پيشگاه عدالت الهي محاكمه مي شويد؟! بدانيد آن روز فرا مي رسد كه به جز خدا همه چيز از بين مي رود. اي مردم! آيا مي دانيد كه اين اعمال و رفتار، شما را به بدبختي مي كشاند؟!

خوب مي دانيد كه در برابر آتش دنيا قدرت و تاب مقاومت نداريد در حالي كه آتش دنيا هفتاد برابر كم حرارت تر از آتش دوزخ است، پس چگونه مي توانيد در آتش دوزخ بمانيد و آن را تحمل كنيد؟! در رحمت خداوند به روي توبه كنندگان باز است. هرچه زودتر توبه
كنيد و به سوي خدا بازگرديد، تا فرصتي باقي است خود را از عذاب جهنم نجات دهيد.

مردم به گريه افتادند؛ شيخ از سالن خارج شده و تمام حاضرين نيز با او بيرون رفتند و همه در حضور آن شيخ توبه كردند و به سوي خدا بازگشتند، حتي صاحب سالن نيز توبه كرد و از گذشته خود پشيمان گرديد.

——————–
به نقل از «بازگشتگان به راه خدا» تاليف: عبدالعزيز المسند ترجمه: ابوبكر حسن زاده

انتشارات افخم زاده 1378 با اندكي تغيير و تصرف

——————–

1- اين داستان در مجله المسلمون شماره 202 منتشر شده است.


مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010