از زمان کودکی همیشه به معنویات توجه خاصی داشتم. به دلایلی، فهمیدم که با بچه های هم سن سال خودم تفاوت دارم و با آنها احساس بیگانگی می کنم. در آغاز باید بگویم که من اهل آمریکای لاتین هستم، دارای شخصیتی معمولی، معتقد به آیین کاتولیک. اغلب درمورد مذهب خودم فکر می کردم و دلم می خواست راجع به آن آگاهی و اطلاعات کافی داشته باشم.
با وجود اینکه غسل تعمید داه شده بودم ولی با مذهب کاتولیک زیاد احساس راحتی نمی کردم و جستجوی معنویات را شروع کردم. بیزاری من از کاتولیک وقتی شدت گرفت که فهمیدم چیزی که در انجیل نوشته شده است هیچ گاه توسط کشیشان در کلیسا تبلیغ نمی شود. شانزده سالم بود و با اطمینان کامل کاتولیک را رد نمودم، گرچه آن موقع توجهم به سوی مسیحیت جلب شده بود. به دیدن کلیساهای زیادی رفتم، ولی باز هم احساسی در من به وجود نیامد.
بنابراین به دنبال ادیان دیگر، دروازه ی معنویات را یکی یکی به روی خود گشودم. بودیسم، هندوئیسم، جادیسم و مکتب های عرفانی تازه به دوران رسیده، همگی را مورد مطالعه و تحقیق قرار دادم. البته چیزهای جالبی نیز دستگیرم شد ولی نه به اندازه ای که بتواند زندگیم را زیر و رو کند.
تا چشم روی هم گذاشتم نوزده سالم شد. مسیحیت را هم کنار گذاشتم و به جستجوهایم ادامه دادم. در آن زمان یکی از دوستانم کتابی راجع به اسلام به من داد تا بخوانم. با مطالعه ی کتاب کم کم به پاسخ های بدون جواب خود رسیدم. بعد از دوسال و نیم خواندن و مطالعه درمورد اسلام، در سن بیست و سه سالگی تصمیم گرفتم مسلمان شوم.
به یکی از مسجد های شهر مانهاتان رفته و شهادتین آوردم. در پایان باید بگویم که با مسلمان شدنم سفر
معنوی من نیز به آخر رسید.
والسلام
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|