هنگامی که کریس تارانتینو در سال 2006، به عنوان سرباز به عراق رفت، همسرش درگیر سؤالاتی درباره ی مرگ و زندگی بود که سرانجام وی را به سمت اسلام سوق داد. کریستینا همسر کریس می گوید: "من واقاً از این می ترسیدم که پس از مرگ چه اتفاقی برایم خواهد افتاد و اینکه چگونه می توانم به بهترین نحو به زندگیم ادامه دهم".
وی در طول مدتی که همسرش در عراق بود با خواهرش که تازه مسلمان شده و با یک فلسطینی ازدواج نموده زندگی می کرد. به عقیده ی کریستینا خواهرش هدایت یافته است. پاسخ های خواهرش درمورد اسلام احساس کریستینا را برانگیخت و آرامش خاصی به وی دست داد. هر بار که با همسرش از طریق تلفن صحبت می کرد موضوع معنویات را پیش می کشید. به همین دلیل وقتی که شنید کریستینا مسلمان شده است خیلی شوکه شد. اولین سؤالی که کریس از همسرش پرسید این بود که آیا حجاب دارد. کریستینا آن موقع هنوز آمادگی حجاب را نداشت، بنابراین وی نیز زیاد از او سؤال نکرد.
وقتی کریس سال بعد برای دومین بار به عنوان گروهبان به عراق برگشت، این سرباز با چشمان آبی و پوست سفید به دین اسلام مشرف شد. او تصمیم گرفت مسلمان شدنش را علنی کند. وی می گوید: "پس از مدتی به کویت رفتم، در آنجا یک سجاده و کتاب راهنمای نماز خریدم". تا قبل از رفتنم به عراق نسبت به مسلمانان هیچ احساس منفی و یا مثبتی نداشتم. وقتی که همسرم کریستینا به مذهب علاقه پیدا کرد چند بار همراه وی به مسجد رفتم. وقتی مسلمانان را از نزدیک دیدم به این نتیجه رسیدم که مردم نسبت به مسلمانان آگهی درستی ندارند.
هنگامی که ماه رمضان سر رسید، خانواده ی تارانتینو مشغول مطالعه درباره ی دین جدید بودند. کریس می گوید من ابتدا از زندگی نامه ی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شروع کردم. کریستینا شروع به گرفتن جحاب نمود. وی می گوید: "خوشبختانه در شهر ما تعداد زیادی از مهاجرین مسلمان از کشورهای فلسطین، بوسنی و غیره زندگی می کردند و با وجود آنها پوشیدن حجاب برایم سخت نبود". گاهی حرف هایی از مردم می شنیدم ولی کریس اصلاً به آنها اهمیت نمی داد. پس از اینکه کریس از ارتش خارج شد، همراه خانواده اش به آمریکا نقل مکان نمودند. در آنجا هر دو به ادامه ی تحصیل پرداختند و زندگی جدید خود را به عنوان یک خانواده ی تازه مسلمان آغاز کردند.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |