...
گفتم آیا مسلمان شده ای؟ جواب داد: بله کشیش وارد دین اسلام شده است.
سپس به اتاقم برگشتم، تمام فکر و ذهنم مشغول این موضوع شده بود. با همسرم در این مورد حرف زدم. او نیز خیلی تمایل داشت مسلمان شود و گفت که می خواهم مسلمان شوم زیرا اسلام دین حقیقت است. حالا دیگر واقعاً شوکه شده بودم. جلوی در اتاق محمد وی را صدا زدم و از او خواستم تا با هم کمی قدم بزنیم و درباره ی مسائل مذهبی و دینی صحبت کنیم. یادم می آید که تمام شب را بیرون بودیم و با هم بحث و گفتگو کردیم. وقت نماز صبح بود و محمد برای نماز آماده شد، می دانستم که اسلام دین حق است و حالا نوبت من بود تا تکلیف خودم را روشن نمایم. همان موقع به حیاط پشتی رفته و زیر ایوان روی تخت نشیمن سرم را به جهتی که مسلمانان نماز می خوانند روی زمین گذاشتم.
در حالت سجده با خودم گفتم؛ خدایا اگر تو اینجا حی و حاظر هستی لطفاً مرا هدایت بفرما! چیزی که اتفاق افتاد برایم غیر منتظره بود، نه فرشته ای از آسمان فرود آمد، نه نور و روشنایی چشمانم را در بر گرفت و نه صدایی را شنیدم تنها از عمق درونم تغییر را احساس نمودم. بیشتر از قبل حقیقت را شناختم و هم اکنون می بایست دست از اعتقاد دروغین و کار عبث و بیهوده بر می داشتم. وقت آن بود که صداقت و درستی را سرمشق خود قرار داده و تبدیل به فردی درستکار شوم. به داخل خانه برگشته و یک راست به طرف حمام رفته و غسل کردم و بعد از آن وارد مرحله ی جدیدی از زندگیم شدم.
ساعت یازده صبح، در مقابل دو نفر شاهد، محمد و کشیش تازه مسلمان پیتر یعقوب، شهادتین را خواندم. چند دقیقه بعد همسرم نیز شهادتین خود را اعلام نمود، با این تفاوت که او دربرابر سه شاهد که نفر سوم من بودم به دین اسلام مشرف شد.
پدرم پس از چند ماه که به یقین کامل رسید مسلمان شد. هر روز در یکی از مساجد محلی که نزدیک محل سکونت ما می باشد همگی با هم نماز می خوانیم. فرزندانم را از مدرسه ی مسیحیان بیرون آورده و به مدرسه ی مسلمانان منتقل نمودم. آنها بخش زیادی از قرن را حفظ کرده و تعالیم اسلامی را به خوبی فرا گرفته اند. همه اینها لطف پروردگار بود که حقیقت را با چشمان خود دیده و به راه راست هدایت یافتیم. طولی نکشید که کم کم دیگر اعضا و کارکنان کلیسایی که با آنها همکاری می کردیم به دین اسلام مشرف شدند. از آن لحظه که مسلمان شدم تا به امروز که دارم داستانم را برای شما تعریف می کنم افراد زیادی مسلمان گشته اند. آنها هندو، کاتولیک، پروتستان، اورتدوکس های یونانی و روسی بودند. سال گذشته یک کشیش کاتولیک در دانشکده داشت سخنرانی می کرد درمورد اسلام چیزهای زیادی تعریف کرد، از او پرسیدم که چنانچه به حقانیت اسلام ایمان داری پس چرا مسلمان نمی شوی؟ در پاسخ گفت: چی؟ مسلمان شوم! یعنی شغلم را از دست بدهم. چند ماه پیش وقتی دوباره او را دیدم، پس از هشت سال تبلیغ مسیحیت در آفریقا، بالاخره به دین اسلام مشرف شد و نام عمر را برای خود انتخاب نمود.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |