حجت الله نیکوئی (از محققین آزاد اندیش قم)
از مجموع مطالبی که در نقد ادلة عقلی ضرورت امامت آوردیم (خصوصاً در بحث تناقض غیبت امام دوازدهم با این ادله) و نکاتی که در بالا و تحت عنوان «ناکارآمدی تئوری امامت در عصر حاضر» متذکر شدیم، ضعف و سستی تفسیر متکلمان شیعه از حدیث ثقلین بخوبی آشکار میشود. حدیث مذکور – که از قول پیامبر آمده – چنین است:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا» من از میان شما میروم در حالی که دو یادگار گرانبها برای شما به جای میگذارم. کتاب خدا (قرآن) و عترتم (خاندان رسول) مادام که به این هر دو چنگ زنید هیچ گاه گمراه نمیشوید. ]تعليق مهم از مصحح، لطفا مراجعه کنید به پاورقی[1[[.
اگر به ادلة عقلی ضرورت امامت – که در آنها فلسفه وجودی امام را تفسیر قرآن و بیان احکام الهی و حقایق دینی عنوان کردهاند – توجه کنید و حدیث ثقلین را در کنار آنها بگذارید، به تفسیر شیعه از این حدیث میرسید و آن اینکه قرآن به تنهایی برای هدایت و راهنمایی انسان به سوی سعادت و کمال کافی نیست و ضرورتاً نیاز به مفسران معصوم و منصوب از سوی خدا دارد و پیامبر صلی الله علیه وآله سلم در این حدیث خواسته است تا آن مفسران معصوم را – که عترت او هستند – معرفی کند. به عبارت دیگر بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله سلم، مردم باید تفسیر صحیح قرآن را از زبان عترت او – که بنا به ادعای شیعه همان امامان دوازده گانهاند – بشنوند، در غیر این صورت به گمراهی و ضلالت خواهند افتاد:
«مقارن نمودن اهل بیت و قرآن کریم در لزوم تمسک به آنها و اینکه این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند، نشانگر آن است که هیچ یک از این دو به تنهایی کافی نیست، کسانی که میگفتند: «کتاب خدا ما را بس است» سخت در اشتباه بودند، هم خود و هم مردم را فریب میدادند».[2[
حال سخن ما این است که اگر این تفسیر از حدیث ثقلین درست باشد، نتیجة منطقی آن، ضلالت و گمراهی قطعیِ همة انسانها در عصر غیبت و محرومیت میلیاردها انسانِ بیگناه از هدایت و سعادت خواهد بود. چرا که امکان عملی تمسک به عترت پیامبر صلی الله علیه وآله سلم در فهم و تفسیر قرآن منتفی شده است و مردم یا خودشان در آیات قرآن تدبر میکنند و با اتکا به عقل خود، به فهمی بشری (و لذا ناقص، ناخالص و خطاآلود) از دین میرسند و یا از عالمان و فقیهان (که آنها نیز فهمی بشری از دین دارند) تقلید میکنند. پس با این حساب همة آنها گمراهند و تا ظهور امام معصوم راهی به سوی هدایت و سعادت وجود ندارد. آیا چنین سخنی پذیرفتنی است؟ تنها راهی که برای شیعه میماند این است که بگوید: هر چند عترت رسول اکرم صلی الله علیه وآله سلم اکنون حاضر نیستند، اما تعالیم آنها در قالب احادیث و روایات به ما رسیده است و این تعالیم، خلاء وجودی آنها را پر میکند. ما در بند قبل و تحت عنوان «ناکارآمدی تئوری امامت در عصر حاضر» نشان دادیم که اگر قایل به ضرورت وجود امامان معصوم پس از پیامبر صلی الله علیه وآله سلم آنهم با ادلهای که قبلاً از قول متکلمان شیعه آوردیم – باشیم، هیچگاه نمیتوانیم تعالیم به جای مانده از امامان را پرکنندة خلاء وجودی آنها بدانیم. در اینجا نیز میافزاییم که اگر تفسیر شیعه از حدیث ثقلین – که متکی به ادلة ضرورت امامت است – درست باشد، لازمة منطقی آن وجود و حضور امامان معصوم در همة اعصار است و غیبت امام معصوم با این تفسیر سازگار نیست و توسل به تعالیم به جای مانده از امامان معصوم نیز مشکلی را حل نمیکند.
به نظر ما اگر قبول کنیم که پیامبر صلی الله علیه وآله سلم به زبان مردم سخن میگوید و عرف گفتاری مردم را رعایت میکند، باید بپذیریم که منظور آن حضرت از حدیث ثقلین این بوده که چون اهل بیت و خاندان من از همة مردم به من نزدیکترند و بیشتر از دیگران در معرض تعالیم من قرار دارند، معارف قرآنی و احکام الهی را بیشتر و بهتر از دیگران میدانند. لذا مردم باید حتی الامکان سعی کنند از علم آنها استفاده کنند و از محضرشان درس دین بیاموزند. خصوصاً اگر توجه کنیم که حدیث ثقلین به دو صورت آمده است، در یکی: «کتاب الله و سنتی»، و در دیگری «کتاب الله و عترتی» و این دو منافاتی با هم ندارند بلکه همدیگر را کامل میکنند. توضیح اینکه حدیث ثقلین در اصل حاوی عبارت: «کتاب الله و سنتی» بوده و پیامبر صلی الله علیه وآله سلم در این حدیث گفته است که بعد از من باید به کتاب خدا و سنت من رجوع کنید و به این دو ریسمان الهی چنگ زنید تا گمراه نشوید. لکن از آنجا که خاندان آن حضرت از دیگران به او نزدیکتر بودند، با سنت او بیشتر از دیگران آشنایی داشتند، لذا پیامبر صلی الله علیه وآله سلم در موارد دیگری همین حدیث را با عبارت: «کتاب الله و عترتی» بیان نمودهاند. حال اگر قائل شویم که اولاً منظور پیامبر صلی الله علیه وآله سلم از واژة «عترتی» افراد خاصی (مثلاً امامان دوازده گانة شیعه) است و ثانیاً رجوع مردم به این افراد خاص، برای فهم درست دین و برخورداری از نعمت هدایت و رسیدن به سعادت آخرت، ضرورت دارد، در این صورت با همان نقدهایی مواجه میشویم که پیش از این در بررسی ادلة ضرورت امامت مطرح شد. در تفسیری که ما از حدیث ثقلین ارائه دادیم، نه سخن از ضرورت رجوع به عترت پیامبر وجود دارد و نه علم عالمان دیگر نفی میشود. قول به ضرورت، به دلیل محذورات عقلی قابل قبول نیست و نفیِ رجوع به عالمانِ دیگر نیز خلاف قواعد منطق است؛ زیرا اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. به عبارت دیگر معنای سخن پیامبر صلی الله علیه وآله سلم این نیست که اگر به عالمان دیگر رجوع کنید، حتماً گمراه میشوید و هرگز راهی به هدایت و سعادت نخواهید برد. در قیاس استنثنایی، نفی مقدم، نفی تالی را نتیجه نمیدهد. سخن پیامبر بیش از این نیست که اگر به عترت من رجوع کنید هرگز گمراه نمیشوید آیا اگر مقدم (رجوع به عترت) را نفی کنیم، نتیجة آن نفیِ تالی (و به عبارتی دیگر گمراهی قطعی و حتمی) خواهد بود؟ پاسخ این سؤال بر طبق قواعد منطق منفی است. اگر سخن پیامبر صلی الله علیه وآله سلم را عرفی تلقی کنیم خواهیم دید که استنتاج عصمتِ عترت از حدیث ثقلین نیز از استحکام لازم منطقی برخوردار نیست. شیعه برای اثبات عصمت عترت با تمسک به حدیث ثقلین چنین استدلال میکند:
«امر رسول خدا صلی الله علیه وآله سلم مبنی بر تمسک به قرآن و عترت بطور یکسان و در کنار یکدیگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کریم از خطا و اشتباه مصون است ... عترت پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله سلم نیز از خطا و اشتباه و بطریق اولی از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پیامبر چنین نیست که این دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر این سخن فهمیده میشود این است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنید هرگز گمراه نمیشوید. اگر منظور پیامبر صلی الله علیه وآله سلم از حدیث مذکور، هم ردیف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلی و منطقی داشت:
1. در چنین فرضی، ضرورتی نداشت که بگوید به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنید تا هدایت شوید بلکه بایستی میگفت: به هر یک از این دو رجوع کنید هدایت میشوید. البته اگر مبانی شیعه را بپذیریم، در چنین فرضی پیامبر صلی الله علیه وآله سلم بایستی میگفت که به جای رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنید؛ زیرا از نظر شیعه، ما، انسان های غیرمعصوم، تفسیر قرآن را – آنچنانکه باید و شاید – نمیدانیم و از فهم بسیاری از آیات قرآن عاجزیم و لذا نیاز ضروری به تفسیر امامان معصوم از این کتاب آسمانی داریم. به عبارت دیگر با پذیرش مبانی شیعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقیقی قرآن است) در میان باشد، رجوع مستقیم مردم به قرآن و تدبر در آیات آن، نه تنها ضرورتی ندارد بلکه کاری عبث و بیهوده و حتی ممنوع خواهد بود. فراموش نکنید که از نظر شیعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتی «قرآن ناطق» در میان باشد آیا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دلیل عجز مطلق غیرمعصوم از فهم درست بعضی از آیات و احتمال خطا در فهم آیات دیگر) کاری عبث و بیهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پیامبر صلی الله علیه وآله سلم از حدیث ثقلین، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتیجه «عصمتِ عترت» بود، لازم میآمد که مصادیقِ «عترت» را با صراحت و شفافیت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفی کند. اما چرا آن حضرت چنین کاری نکرد؟ مگر بنا به ادعای شیعه مردم از تشخیص وجود ملکة «عصمت» در یک شخص، عاجز نیستند و مگر شیعه نمیگوید که معصوم را باید معصوم به مردم معرفی کند، پس چرا پیامبر از معرفیِ صریح امامان معصوم (با ذکر نام و کنیه) دریغ کرد؟ تذکر این نکته را ضروری میدانم که حتی یک حدیث معتبر که در آن پیامبر صلی الله علیه وآله سلم افرادی را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احادیث مورد استنادِ عالمان شیعه، همگی جعلی و بیاعتبارند؛ زیرا در سلسلة راویان آنها افرادی وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباری ندارند، بلکه حتی از نظر عالمان بزرگ شیعه نیز اطمینان به آنها نیست.
از اینها گذشته فرض کنیم که در میان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگی وجود داشته باشند که مستقیماً از محضر ایشان استفاده کرده و قرآن را از دیگران بیشتر و بهتر میفهمند و اگر چه معصوم نیستند، اما عالمانی با تقوا و فقیهانی خدا ترس هستند. حال اگر پیامبر صلی الله علیه وآله سلم به مردم بگوید که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آیات آن، به این عالمان هم رجوع کنید و از علم آنها بهره ببرید تا هرگز گمراه نشوید، کدام محذور عقلی پیش میآید؟ خواهید گفت عالمان و فقیهان، معصوم نیستند و ممکن است در فهم دین خطا کنند. پس نمیتوان گفت که با رجوع به آنها (حتی اگر علمشان را از پیامبر صلی الله علیه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نمیشویم.
میگوییم: اولاً باید درک خود را از هدایت و گمراهی تصحیح کنیم. هدایت یعنی قرار گرفتن در مسیر تلاش صادقانه و خالصانه برای یافتن حق و تسلیم شدن در برابر همان حقی که یافتهایم (هر چند ممکن است در تشخیص حقیقت اشتباه کرده باشیم، اما تا هنگامی که در حدّ توان بشری تلاش صادقانه و خالصانه کردهایم، همین باعث جلب رضایت خدا و تقرب به مقام ربوبی و رسیدن به اجر اخروی خواهد شد و هدایت نیز جز این نیست) و کدام راه بهتر از درس آموزی از مکتب اصحابی که محضر پیامبر را درک کرده و حقایق دینی را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بین خاندان آن حضرت بوده و بهرة بیشتری از معارف او برده باشند)؟ بنابراین انسان مومنی که در قرآن تدبر میکند و به تفکر و تعمّق در آیات آن میپردازد و برای فهم بهتر قرآن، از اندیشهها و یافتههای بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پیامبر و خاندان او) هم استفاده میکند و قصد و نیت او هم خالص است، به چنین کسی هرگز نمیتوان «گمراه» گفت، اگر چه میدانیم که به دلیل معصوم نبودن و محدودیتهای بشری که دارد ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسیر هدایت منحرف میکند و به وادی ضلالت و گمراهی میکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هوای نفس، ملاحظات دنیوی و ...) است. ثانیاً عالمان شیعه معتقدند که امامان معصوم در احادیث متعددی مردم را در عصر غیبت، به فقیهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفی کرده و هدایت انسانها را در گرو پیروی از آنها دانستهاند. کاری به صحت و سقم این مدعا نداریم. میپرسیم آیا میتوان از همین احادیث نتیجه گرفت که فقیهان معصومند؟ مسلماً پاسخ این سوال منفی است. حال اگر چنین است چرا از توصیة پیامبر به پیروی از «عترت» نتیجه میگیرید که عترت پیامبر حتماً باید معصوم باشد؟ میبینیم که اگر درک خود را از هدایت و ضلالت تصحیح کنیم، در توصیة پیامبر مبنی بر تمسک به عترت (به معنای عالمان و مفسران و فقیهان از خاندان مبارکش) و اینکه این تمسک مانع گمراهی مردم میشود (حتی اگر خطاهایی هم در این میان رخ دهد) هیچ مشکلی و محذور عقلی پیش نخواهد آمد و چون چنین است، نمیتوان حدیث ثقلین را دلیل قاطع و محکمی بر عصمت عترت (و اطلاق ضروری این لفظ به افرادی خاص) گرفت. حدیث مذکور ضرورتاً چنین نتیجهای نمیدهد زیرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار میافتد (به شرط اینکه سخن پیامبر را عرفی بفهمیم و درک خود را از هدایت و ضلالت نیز تصحیح کنیم). ثالثاً اگر گمراهی را به معنای خطای در فهم دین و تشخیص حقیقت بگیریم، مجبوریم اعتراف کنیم که ما همیشه گمراهیم و هرگز روی هدایت را نخواهیم دید، حتی اگر به عترتی که بنا به ادعای شیعه معصوم است رجوع کنیم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پیامبر معصوم است اما انسانهای دیگر غیرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداری و انتقال آن به دیگران دچار خطا شوند و لذا سخن پیامبر صلی الله علیه وآله سلم در حدیث ثقلین (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنید هرگز گمراه نمیشوید) حتی با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در میآید. به خدا پناه ببریم از تحلیلهایی که نتیجة نهایی آنها خلاف واقع بودنِ سخن پیامبر است.
---------------------------------------------
]1[لازمست به این نکته مهم اشاره شود که لفظ حدیث ثقلین با این الفاظی که شیعه ذکر می کنند صحیح نیست، بلکه لفظ صحیح آن چنانکه در کتاب صحیح مسلم آمده است، بصورت زیر می باشد:
زيد بن ارقم ميگويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مكان بنام خم، بين مكه ومدينه بلند شد وبراي ما سخنراني نمود خدارا حمد وثنا گفت ونصيحت كرد وتذكر داد سپس فرمود: « أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». یعنی: اي مردم! من بشرم وبزودي قاصد پروردگارم مي آيد ومن آنرا اجابت ميكنم. من در ميان شما دو چيزي گرانبها باقي ميگذارم: اولي كتاب خدا است كه در آن هدايت ونور است، كتاب خدا را بگيريد وبه آن چنگ بزنيد پس مردم را به كتاب خدا تشويق نمود, سپس فرمود: و اهل بيتم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را درمورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم.
حصين به او گفت: اي زيد! اهل بيت او چه كساني هستند؟ آيا همسران وي از اهل بيتش نيستند؟
فرمود: همسرانش از اهل بيت او هستند اما اهل بيت او كساني هستند كه بعد از او صدقه برآنها حرام است.
گفت: آنها چه كساني هستند؟
گفت: آنها فرزندان علي، عقيل، فرزندان جعفر وفرزندان عباس اند.
گفت: صدقه برهمه اينها حرام است؟
گفت: بله . صحيح مسلم كتاب فضائل الصحابه ـ شماره (36) و در سنن بیهقی و مسند احمد نیز همه با این لفظ آمده اند.
بنابراین در این حدیث که صحیح می باشد، قسمت «ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا : مادام که به این هر دو چنگ زنید هیچ گاه گمراه نمیشوید» در آن وارد نشده است. و جالب اینکه شیعه برای اثبات عقیده خود بیشتر به این قسمت حدیث نیاز دارد! درحالیکه چنین لفظی صحت ندارد و تنها در روایات ضعیف شیعه وارد شده است که قابل حجت نیستند.
مثلا با لفظ : « إني تارك فيكم الثقلين أحدهما كتاب الله تبارك وتعالى سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» آمده که این حدیث ضعیف است و در سند آن شخصی غالی بنام " هارون بن سعد" است. مراجعه کنید به: "الضعفاء الكبير" (4/362) عقیلی. و "الكامل في الضعفاء" (7/203) ابن عدی. حتی بعضی از علما گفته اند: این لفظ اصلا حدیث نیست! و ساختگی می باشد.
ولی آقای حجت الله نیکوئی که خود از شیعیان منتقد اهل قم می باشند، در اینجا قصد نقد روایت مشهور نزد شیعه را دارند، وگرنه اگر بر مبنای لفظ صحیح حدیث ثقلین حرکت کنیم، بسیاری از این مناقشات نیازی نداشتند، زیرا مفهوم حدیث صحیح (مسلم) دلالتی بر ضرورت به وجود امام ندارد، جز اینکه هدف پیامبر صلی الله علیه وسلم از این فرموده تنها توصیه به نیکی به آنها بود که در غدیر خم به آن توصیه نمودند، یعنی بعد از اینکه عده ای از اصحاب نسبت به علی رضی الله عنه کدورتی در دل داشتند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از بازگشت از حجة الوداع و در راه مدینه در مکانی بنام غدیر خم؛ دیگران را به دوستی با علی رضی الله عنه دعوت کردند تا آن کدورت از قلب آنها پاک گردد و جلوی فتنه را بگیرد، و بعد از آن توصیه به اهل بیتشان کردند و این بمانند آنست که مثلا کسی به اطرافیانش بگوید که پس از مرگ من نسبت به فرزندانم نیکی کنید و از آنها مراقبت کنید. (مصحح.(
]2[بحثی مبسوط در آموزش عقاید – محسن غرویان، محمد رضا غلامی، سید محمد حسین میرباقری – ص 305.
[3]- منبع پیشین، ص 305.
مهتدین
Mohtadeen.Com
|