نوشته: حجت الله نیکوئی (از محققین آزاد اندیش قم)
قبل از ورود به داستان غدیر خم، خوب است نکاتی را در مورد شأن نزول و مفاد آیة تبلیغ (67 سورة مائده) که یکی از ستونهای اصلی استدلال شیعه بر غدیر خم است متذکر شویم. آیه مذکور چنین است: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (المائدة: 67).
«ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه میدارد. آری خدا گروه کافران را هدایت نمیکند».
عالمان شیعه معتقدند که این آیه در روز غدیر خم نازل شده و در حقیقت خداوند با نزول این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور داده است که موضوع امامت و ولایت علی علیه السلام را به مردم ابلاغ نماید و او را به عنوان جانشین پس از خود نصب کند و تأکید کرده است که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این کار را نکند، رسالتش ناتمام میماند و در ضمن نباید هیچ گونه ترسی از مردم داشته باشد زیرا خداوند او را از شر دشمنان حفظ خواهد کرد. در اینجا سه مطلب مهم باید مورد بررسی قرار گیرد :
الف. اینکه آیا واقعاً این آیه در روز غدیر خم نازل شده است؟
ب. اینکه آیا مفاد آیة مذکور، ابلاغ موضوع ولایت و امامت علی علیه السلام است؟
ج. اینکه موضوع ترس پیامبر از مردم چه بوده است؟
در مورد مطلب اول (الف) با قاطعیت میگوییم که هیچ سند و مدرک معتبری این مدعا را اثبات نمیکند و عالمان شیعه تاکنون حتی یک سند معتبر برای اثبات اینکه این آیه در روز غدیر خم و در شأن علی علیه السلام نازل شده است نیاوردهاند. گاهی برای اثبات این ادعا، به کتابهایی از بعضی عالمان اهل سنت استناد میکنند و میگویند فلان دانشمند اهل سنت هم این مدعا را مطرح و یا تأیید کرده است. اما اولاً اکثریت قاطع دانشمندان اهل سنت چنین ادعایی را قبول ندارند و در کتابهای خود نشان دادهاند که شأن نزول مذکور، جعلی و ساختگی است. ثانیاً معدود افرادی هم که شأن نزول فوق را محتمل دانستهاند هیچ سند معتبری برای اثبات آن ارائه ندادهاند. خوب است عالمان شیعه برای اثبات و تحکیم مدعای خود، به جای ارائه فهرستی از کتب اهل سنت که در آنها این شأن نزول مطرح و یا تأیید شده است، یک بار و فقط یک بار سلسلة راویان این شأن نزول را با قواعد رجال شناسی مورد قبول فریقین بررسی کرده و بطور مستند نشان دهند که واسطههای نقل آن همگی از نظر عالمان بزرگ اهل سنت مورد وثوق بوده و هستند. اینجاست که عالمان شیعه به بنبست میرسند و چیزی برای گفتن ندارند. به عنوان مثال آقای ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ابتدا مدعی میشوند که:
«در کتابهای مختلفی که دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ نوشتهاند روایات زیادی دیده میشود که با صراحت میگوید: آیة فوق دربارة علی علیه السلام نازل شده است».[1]
سپس به جای بررسی کلیة واسطهها و راویان این شأن نزول (حداقل در یک مورد)، فقط نام مصادر حدیث را میآورند: «این روایات را جمع زیادی از صحابه از جمله «زید بن ارقم» و «ابوسعید خدری» و «ابن عباس» و «جابر بن عبدالله انصاری» و ... نقل کردهاند».[2]
و بعد از بیان اینکه این احادیث به طرق گوناگون بیان شدهاند، بدون بررسی سندی حتی یکی از طرق، و اثبات اعتبار و مورد وثوق بودن واسطههای نقل آن، نام دانشمندانی (مانند ابو نعیم اصفهانی، ابن عساکر، فخر رازی و ....) را ذکر میکند که «به این احادیث در کتب خود تصریح کردهاند».[3]
تا اینجا (اگر به روش علمی در این مباحث ملتزم باشیم) چیزی عاید ما نشده است جز نام چند دانشمند که در کتب خود ذکری از این شأن نزول کردهاند (بدون اینکه معلوم شود آیا دانشمندان نامبرده در فهرست فوق، شأن نزول مذکور را رد یا قبول کردهاند و در هر دو صورت، آیا سندی هم برای اثبات مدعای خود آوردهاند یا خیر) و همه چیز در هالهای از ابهام مانده است. اما آقای مکارم شیرازی، خود با یک اعتراف عجیب و باور نکردنی، ابهامات موجود را از بین میبرند:
«اشتباه نشود. منظور این نیست که دانشمندان و مفسران فوق، نزول این آن را دربارة علی علیه السلام پذیرفتهاند، بلکه منظور این است که روایات مربوط به این مطلب را در کتب خود نقل کردهاند. اگر چه پس از نقل این روایت معروف، به خاطر ترس از شرایط خاص محیط خود و یا به خاطر پیشداوریهای نادرستی ... از پذیرفتن آن خودداری کردهاند».[4]
عجبا! اگر دانشمندان مذکور، شأن نزول مورد ادعای شیعه را نپذیرفتهاند و بلکه آن را رد کردهاند، دیگر ذکر اسامی آنها به عنوان دانشمندانی که به این شأن نزول در کتبِ خود تصریح کردهاند، چه فایدهای برای اثبات یا تقویت ادعای شیعه در این مورد دارد؟ مگر کسی منکر این بود که بعضی دانشمندان بزرگِ اهل سنت، در بعضی از کتب خود به این شأن نزول اشاره کردهاند؟ مهم این است که آیا این بزرگان، روایات مربوط به آن را پذیرفتهاند یا نه، و در هر دو صورت دلیل و مدرک آنها کدام است. اخلاق نیز حکم میکند که به جای متهم کردن این دانشمندان به تعصبات مذهبی و یا ترس از شرایط خاص محیط، مدعای آنها را با دلیل و منطق و با سند و مدرک معتبر، نقد کنیم. جالب اینجاست که آقای مکارم شیرازی در ادامه میفرمایند:
«ولی جمعی دیگر [از دانشمندان اهل سنت] نزول آیه را در مورد علی علیه السلام مسلم دانستهاند».[5]
لکن نامی از این افراد نمیآورد. ما نیز نمیدانیم آن «جمعی دیگر» که نزول آیه در مورد علی علیه السلام (و در روز غدیر خم) را قطعی و مسلم دانستهاند چه کسانی هستند و سند و مدرک آنها در این مورد کدام است؟. ای کاش آقای مکارم شیرازی برای اثبات و یا تقویت مدعای خود، به جای ارائه فهرستی از دانشمندان اهل سنت که شأن نزول مذکور را رد کرده و یا فقط محتمل دانستهاند، اسامی و اسناد و مدارکِ دانشمندانی را ارائه میدادند که این شأن نزول را قطعی و مسلم میدانند. در این صورت بهتر میتوانستیم به نتیجه برسیم.
حال بپردازیم به نکتة بعدی (ب) و بحث پیرامون مفاد آیة تبلیغ. سوال این است که در این آیه، معنا و مصداق « مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ » چیست؟ به عبارت دیگر خداوند از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، ابلاغِ چه چیزی به مردم را خواسته است؟ به نظر ما خداوند در این آیه میخواهد به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بگوید که آیاتی را که به تو نازل شده و یا میشود به مردم برسان و در این راه از هیچ کس نترس و فقط وظیفهات را که ابلاغ آیات الهی به مردم است انجام بده و خداوند نیز تو را از شر دشمنان و بدخواهان (کافران و یا منافقانی که ممکن است آیات الهی به ضرر آنها تمام شود و در صدد کارشکنی و یا ضربه زدن به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مومنان برآیند) حفظ میکند. به عبارتی دیگر آیة تبلیغ مفهومی کلی دارد و خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میگوید آیات الهی را که بر تو نازل شده و یا میشود به مردم برسان که اگر این کار را نکنی رسالتِ خود را انجام ندادهای. اما عالمان شیعه میگویند که در این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مأمور ابلاغ پیام الهی مبنی بر ولایت و امامتِ علی علیه السلام شده است. به عبارت دیگر گویی خداوند ابتدا به طریق وحی، پیام امامت و ولایت علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسانده و بعد، از او خواسته است که این پیام الهی را به مردم برساند. اما سوال این است که اگر آنچه ابتدا (یعنی پیش از نزول این آیه) به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده (یعنی آنچه کلمة «ما» در عبارت « مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ » به آن اشاره میکند) موضوع امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، آیهاش در کجای قرآن قرار دارد؟ مگر این موضوع، قبلاً به طریق وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «نازل» نشده است، پس چرا آن حضرت در روز غدیر خم، ذکری از آن آیه نمیکند؟ آنچه به طریق «وحی» به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «نازل» شده و آن حضرت مأمور «ابلاغ» آن به مردم است و در غیر این صورت «رسالتش» ناتمام میماند لاجرم باید آیهای از قرآن باشد، اما کجاست آیهای که در آن سخن از امامت و ولایت علی علیه السلام و جانشینی او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده باشد؟ ممکن است بگویید که موضوع امامت علی علیه السلام بصورت آیهای از قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل نشده بود؛ زیرا این کار به صلاح نبود و احتمال داشت بعدها دشمنان و مخالفانِ علی علیه السلام، برای رسیدن به اهداف خود، حتی قرآن را هم تحریف کنند. اما این توجیه به هیچ روی پذیرفته نیست، زیرا:
1. سخن فوق بر خلاف ظاهر آیه است. بر طبق آنچه از ظاهر آیه معلوم میشود، قبلاً مطلبی به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم «نازل» شده و حال آن حضرت موظف به «ابلاغ» آن به مردم است تا «رسالتش» ناتمام نماند. پس آن مطلب حتماً باید آیهای از قرآن باشد. زیرا در غیر این صورت در آیة مورد بحث، عبارت «أنزل» نمیآمد.
2. اگر قرار است قرآن آخرین کتاب آسمانی (و برای همة انسانها تا روز قیامت) باشد، خداوند خودش آن را از گزند دشمنان حفظ میکند و جلوی تحریف و نابودیِ آنرا میگیرد و ترسی هم از تحریفگران نخواهد داشت. همانطور که خود در قرآن فرموده است : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (الحجر: 9) پس چرا باید از ذکر صریحِ امامتِ علی علیه السلام و جانشینی او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بصورت آیهای در قرآن بترسد؟ چگونه است که خداوند از این همه یهود و نصارا و بتپرست و مشرک و ملحد و منافق و ... (آن هم در زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تازه رسالتش را آغاز کرده و تنها و بییاور است و قدرتی ندارد و حتی خطر مرگ، او را تهدید میکند) نمیترسد و آیات توحید و مبارزه با کفر و شرک و بتپرستی را به پیامبرش نازل میکند و او را مأمور شکستن بتها و مبارزه با کفار و مشرکین و هدایت مردم به سوی توحید و یکتاپرستی مینماید، اما اکنون که سراسر عربستان مسلمان شده و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردهاند و آن حضرت قدرت کامل دارد و در مدتِ رسالت خود، صدها و هزاران شاگرد تربیت کرده است، میترسد که مبادا عدهای آخرین کتاب آسمانی را تحریف کنند؟
3. اگر خطر تحریف در میان باشد، آیا فقط امامتِ علی علیه السلام در معرض این خطر قرار داد؟ آیا خطر تحریف، آیات مربوط به کفار و مشرکین و یهود و نصارا و ستارهپرستان و ... را تهدید نمیکند؟ مسلماً اگر چنین خطری باعث این شود که خداوند بنا به مصلحت، مطلبِ مهمی مانند امامتِ علی علیه السلام را بصورت آیهای از قرآن نیاورد، در این صورت، صدها مطلبِ مهمتر از آن (مانند آیات مربوط به توحید و نبوت و معاد) نیز در قرآن نمیآمد و به عبارت دقیقتر، اصلاً قرآنی نازل نمیشد.
4. اگردشمنان و بدخواهان، قادر به تحریفِ قرآن بودند، همین آیة تبلیغ (و همینطور آیات دیگری مانند آیة ولایت) را که مستمسک شیعه برای اثبات ادعاهایش است، از قرآن حذف میکردند. براستی اگر از یک طرف این آیات بر طبق اسناد و مدارک محکم و خدشهناپذیر، در شأن علی علیه السلام نازل شدهاند و صراحتاً اشاره به امامت و ولایت او میکنند و از طرفی هم دشمنان و بدخواهانِ آن حضرت قادر به تحریف قرآن بودند، پس چرا این آیات تحریف نشد؟
5. اگر دشمنان و بدخواهان، قادر به تحریف احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مورد امام علی علیه السلام هم بودند و نمیگذاشتند که حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مورد امامت علی علیه السلام به جای بماند که در دلالت داشتن بر امامت علی علیه السلام و جانشینی آن حضرت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صراحت داشته باشد- میپرسیم اگر چنین است، این احادیث چگونه بعد از هزار و چهار صد سال، بدست ما رسیدهاند و توسط دشمنان و بدخواهان تحریف و یا نابود نشدهاند؟ دشمنانی که قادر به تحریف قرآن بودند و خداوند را از انزال آیهای صریح در مورد امامت علی علیه السلام ترساندند، چگونه نتوانستند کلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را که بشر بود، تحریف کنند و یا باعث فراموشیِ آن از حافظة تاریخ شوند؟
حال فرض کنیم که آنچه قبلاً به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شده بود، امامت علی علیه السلام بوده، لکن صلاح نبود که این مطلب به صورت آیهای صریح در قرآن بیاید. بسیار خوب، اما اگر چنین است چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (در روز غدیر خم) با صراحت نفرمود که ای مردم، من قبلاً از طرف خداوند مأمور شده بودم که موضوع امامت و ولایتِ علی علیه السلام را به شما ابلاغ کنم ولی بنا به مصالحی تاکنون نتوانستهام (و یا نخواستهام) این پیام الهی را به طور علنی و رسمی به شما ابلاغ کنم و هماکنون فرشتة وحی بر من نازل گردید و از طرف خداوند به من پیغام داد که این موضوع را به اطلاع شما برسانم، لذا هماکنون به فرمان الهی، علی علیه السلام را رسماً به عنوان امام و جانشین پس از خودم به شما معرفی میکنم! گیریم که خداوند صلاح نمیدانست آیهای با صراحت در موضوع امامت علی علیه السلام نازل کند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که میتوانست چنین مطلبی را با صراحت و شفافیت بیان کند. پس چرا آن حضرت چنین کاری نکرد؟
و اما مطلب سوم (ج) یعنی ترس پیامبر از مخالفت و کارشکنی مردم نسبت به مسأله امامت و جانشینی علی علیه السلام نیز شنیدنی است. عالمان شیعه از طرفی مدعی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از همان روزی که رسالت خود را علنی کرد، علی علیه السلام را به عنوان خلیفه، وصی و جانشین پس از خود به مردم معرفی و بعدها نیز به دفعات و در مناسبتهای مختلف این موضوع را با صراحت بیان نموده است، و از طرفی هم میگویند که آن حضرت از نصب علی علیه السلام به عنوان امام و جانشین پس از خود، بیم داشت و خداوند در آیة تبلیغ (که بنا به ادعای شیعه در روز غدیر خم نازل شده است) به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اطمینان داده و گفته است که ترس را کنار بگذار و پیام خداوند را به مردم برسان زیرا خداوند تو را از شرّ دشمنان و بدخواهان و یا کج فهمان و کج اندیشان حفظ میکند! آیا این یک تناقض آشکار نیست؟ نگاه کنید:
«برحسب آنچه از روایات متعدد استفاده میشود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً مأمور شده بودند که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کنند ولی بیم داشتند که مبادا مردم، این کار را حمل بر نظر شخصیِ آن حضرت و از پذیرفتن آن سرباز زنند. از اینروی در پی فرصت مناسبی بودند که زمینة این کار فراهم شود تا اینکه این آیة شریفه نازل شد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ..» و ضمن تأکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهی به آن حضرت مژده داد که تو را از پیامدهای آن مصون خواهد داشت. با نزول این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دریافتند که زمان مناسب فرا رسیده و تأخیر بیش از این روا نیست. از این روی در غدیر خم به انجام این وظیفه مبادرت ورزیدند. آنچه اختصاص به این روز داشت، اعلام رسمی و گرفتن بیعت از مردم بود و گرنه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در طول دورانِ رسالتشان بارها و به صورتهای گوناگون، جانشینی امیر مومنان علی علیه السلام را گوشزد کرده بودند و (حتی) در همان روزهای آغازین بعثت، هنگامی که آیة «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » (الشعراء: 214) نازل شد در حضور همة خویشاوندان فرمودند: نخستین کس که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین، نخستین کسی که پاسخ داد علی بن ابی طالب بود. و نیز هنگامی که آیة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (النساء: 59) نازل شد و اطاعتِ کسانی را به عنوان «أولی الأمر» بطور مطلق واجب کرد، جابر بن عبدالله انصاری از آن حضرت پرسید: « أولی الأمر » چه کسانی هستند؟ فرمود : «هم خلفایی یا جابر وأئمة المسلمین بعدی، أوّلهم علی بن ابی طالب ...».[6]
در اینجا سوالات زیادی مطرح میشود که به چند نمونة آن اشاره میکنیم:
1. بر طبق کدام روایت معتبر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً (و از طرف خداوند) مأمور شده بودند که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کنند؟ خواهش ما این است که برای اثبات این ادعا، فقط یک حدیث معتبر با ذکر سند ارائه دهید.
2. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیم داشتند که مردم، این کار را حمل بر نظر شخصی کنند و از پذیرش آن سرباز زنند، پس چرا میگویید که آن حضرت، در همان روز اول و در مهمانی که برای فامیل و خویشاوندان خود ترتیب داده بود، با صراحت تمام علی علیه السلام را به عنوان وزیر، وصی، خلیفه و جانشین پس از خود معرفی کرد و بعدها نیز دهها و صدها بار در موقعیتهای مختلف، این کار را تکرار نمود؟ آیا این تناقض نیست؟ ممکن است بگویید در هیچ کدام از آن موارد، اعلامِ امامت و جانشینی علی علیه السلام، رسمی نبوده است، اما سوال ما این است که اگر خوفِ حملِ سخنان پیامبر بر نظر شخصی و عدم پذیرش این سخنان از سوی مردم مطرح باشد، اولاً چه فرقی بین اعلامِ رسمی و غیررسمی این مطلب وجود دارد و ثانیاً بر طبق ادعای شیعه (و به نحوی که در فوق آمد) پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در همان روز اول و در آن مهمانی، رسماً و با صراحت تمام، امامت علی علیه السلام را به مردم ابلاغ کردهاند. اگر آنچه شیعه در مورد حدیث «یوم الإنذار» میگوید، (صرفنظر از صحت و سقم آن) معرفیِ رسمی علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر نیست، پس معنای «معرفی رسمی» چیست؟
3. اگر خوف از سوء فهم مردم در میان بود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میتوانست با بیان صریح و شفافِ موضوع، و تاکید بر اینکه نصب علی علیه السلام به امامت و جانشینی پس از من، فرمانی از سوی خدا و اصلی از اصول دین است، مانع این سوء فهم شود. اما چرا آن حضرت چنین کاری نکرد؟ مگر اینکه بگوییم حتی اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این موضوع را با صراحت و شفافیت بیان میکرد، باز هم مردم سخنان او را حمل بر نظر شخصی کرده و از پذیرش آن سرباز میزدند. اما این سخن فقط یک ادعای غیرقابل اثبات است که نه تنها پشتوانهای از دلیل و برهان ندارد بلکه دلایل فراوانی در رد آن میتوان اقامه کرد. آیا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سالهایی که در مدینه به قدرت رسیده بود و شمار مسلمانان روز به روز بیشتر میشد و بر ایمان و اعتماد و محبت مردم نسبت به آن حضرت افزوده میگردید، امامت و جانشینی علی علیه السلام را رسماً و صراحتاً و به عنوان یک فرمان الهی، اعلام میکرد، مردم سخن او را حمل بر نظر شخصی نموده و با این کار نعوذ بالله، پیامبر را متهم به دروغ گویی و سوء استفاده از مقام رسالت میکردند؟ آیا ممکن است مردمی که به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردهاند و در راه پیشرفت دین خدا شکنجهها دیده و زخمها خورده و آوارگیها کشیده و زن و فرزند از دست داده و همة هستیِ خود را در راه رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در طبق اخلاق نهادهاند، به این راحتی ایمانِ خود را بر باد دهند؟ امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به دنیای آنها لطمه میزد یا به آخرتشان؟ اگر به دنیایشان لطمه میزد (که البته دلیلی هم برای اثبات آن نداریم) چنین واقعیتی چگونه میتوانست مانع پذیرش امامت علی علیه السلام از سوی آنها شود در حالی که در طول بیست و سه سال رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همة دنیایشان را از دست داده بودند و دیگر دنیایی نداشتند که امامت علی علیه السلام آن را به خطر بیندازد؟ اصحاب بزرگی که بهترین سالهای جوانیِ خود را در راه رسالت پیامبر و گسترش دین اسلام در سختی و محرومیت از نعمتهای دنیا گذارنده بودند، آیا معقول است که در دوران پیری و کهولت به خاطر حب مقام و قدرت و ریاست حکم خدا را زیر پا گذاشته و ثواب یک عمر مجاهدت در راه خدا را پایمال و آخرتِ خود را تباه کنند؟ ممکن است بگویید که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالآخره انسان بودند و ارتکاب چنین خطایی از سوی آنها محال عقلی نبود و لذا خوف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معقول و موجه بود. اما اولاً این سخن فقط یک احتمال است و قطعیت ندارد و ثانیاً شرط ابلاغ پیامهای الهی به مردم این نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا یقین کند که سخن او را حمل بر نظر شخصی نمیکنند؛ زیرا این احتمال در خیلی از جاهای دیگر هم وجود دارد و اگر صرف احتمال عقلی (مبنی بر عدم پذیرش مردم) مانع از ابلاغ پیامهای الهی به مردم شود، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ گاه نمیتواند هیچ آیهای از قرآن را به مردم ابلاغ کند. ما منکر این نیستیم که همواره ممکن است عدهای کج فهم و سست ایمان وجود داشته اند، اما اصحاب و یاران پیامبر که دارای اراده ها و ایمان پولادین بودند و هیچگاه چنین تهمتی به رسول خدا نمیزدند و پیامبر نیز هیچگاه به خاطر سوء فهم و عدم پذیرش اقلیتی کج فهم و سست ایمان، وظیفة خود را ترک نمیکند. پس بطور خلاصه دو اصل را نباید فراموش کنیم: اول اینکه اصل بر برائت است مگر اینکه خلاف آن اثبات شود، (و در اینجا دلیلی نداریم که خلاف را اثبات کند) و دوم اینکه قصاص قبل از جنایت عقلاً و شرعاً حرام است (مدعای شیعه مبنی بر اینکه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موضوع امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از خود را با صراحت بیان میکرد، مردم – خصوصاً اصحاب بزرگ – سخن آن حضرت را حمل بر نظر شخصیِ خودش میکردند، قصاص قبل از جنایت است).
4. اینکه میگویند «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قبلاً مامور شده بود که امامت علی علیه السلام را رسماً اعلام کند» منظورتان از «قبلاً» چه زمانی است؟ لاجرم خواهید گفت: از همان روز اول که رسالت آن حضرت علنی شد (یعنی حدود بیست سال قبل از واقعة غدیر خم). حال سوال این است که چرا خداوند از همان روز اول که این وظیفه و مأموریت را به عهدة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نهاد، او را از شر دشمنان و بد خواهان و یا از بیم کج فهمی مردم ایمن نکرد و به او اطمینان خاطر نداد؟ آیا این کار خلاف حکمت نیست که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمان دهد که علی علیه السلام را رسماً به عنوان امام و جانشین پس از خود معرفی کند و با آنکه میبینید آن حضرت از بیمی که دارد، به وظیفة خود (یعنی ابلاغ پیام الهی به مردم) عمل نمیکند، ساکت بنشیند و بیست سال بعد (یعنی در ماههای آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) به او بگوید که دیگر بیش از این تأخیر روا نیست و باید این پیام را به گوش مردم برسانی؟ ممکن است بگویید که شرایط اجازه نمیداد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سالهای رسالت خود، علی علیه السلام را رسماً به امامت نصب کند و در روز غدیر خم شرایط از هر جهت آماده بود. اما این توجیه به هیچ روی درست نیست؛ زیرا سوالات زیرا در ذهن بوجود میآورد:
الف. مگر خداوند به این حقیقت واقف نبود که در آن سالها، شرایط برای این کار مناسب نبود، پس چرا وظیفه را به عهدة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گذاشت؟
ب. روز غدیر خم، روزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به همراه جمعی از یاران خود از حجة الوداع باز میگشتند، یعنی چند روز بعد از آخرین حجِ آن حضرت. آیا چند روز قبل از غدیر خم (یعنی در مراسم حج که بیش از صد هزار نفر از سراسر عربستان همراه پیامبر حضور داشتند) شرایط مناسب نبود؟ چرا آیة تبلیغ در مراسم حجة الوداع نازل نشد تا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حضور همة شرکت کنندگان در مراسم حج که جمعیت انبوهی بودند – امامت و جانشینی علی علیه السلام پس از خود را رسماً اعلام کند؟ آیا در روزهای حجة الوداع، شرایط همچنان نامناسب بود؟ اگر به این سوال پاسخ مثبت دهید میپرسیم این شرایط نامناسب که بیست سال طول کشید و حتی در روزهای حجة الوداع هم از بین نرفته بود و جلوی پیامبر را میگرفت، چه بود که به ناگهان در روز غدیر خم از صحنة روزگار محو شد و شرایط مناسب جای آن را گرفت؟
5. یک بار دیگر نگاهی بیندازیم به مطلبی که از آقای مصباح یزدی نقل کردیم. ایشان نیز مانند اکثر عالمان شیعه مدعی هستند که:
«هنگامی که آیة: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (النساء: 59) نازل شد و اطاعت کسانی را به عنوان «أولی الأمر» بطور مطلق واجب کرد، جابر بن عبدالله انصاری از آن حضرت پرسید این «أولی الأمر» چه کسانی هستند؟ [پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم] فرمود: «هم خلفایی یا جابر وأئمة المسلمین بعدی، أوّلهم علی بن أبی طالب ...»
در اینجا پاسخ به سوالات زیر ضروری میشود:
الف. آیا عالمان شیعه (و از جمله خود ایشان) واقعاً نمیدانند که حدیث مذکور به هیچ وجه سند محکم و معتبری ندارد و در سلسلة راویان آن افرادی (مانند «محمد بن همام»، «جعفر بن محمد بن مالک»، «حسن بن محمد بن سماعه» و ...) وجود دارند که نه تنها از نظر عالمان اهل سنت، بلکه حتی از نظر بزرگان شیعه نیز فاسد، فاسق و لذا غیرقابل اعتماد هستند؟ درست است که عالمان باید به مردم «آموزش عقاید» بدهند، اما کدام «عقاید» عقایدی که ساخته و پرداختة عدهای حدیث سازِ فاسد، فاسق و غیرقابل اعتمادند؟
ب. مگر بنا به ادعای شیعه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علاوه بر ابلاغ آیات الهی به مردم، مأمور شرح و تفسیر آن آیات نبودند و مگر آیة «أولی الأمر» سالها (و یا حداقل ماهها) پیش از واقعة غدیر خم نازل نشده بود، پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این آیه را فقط برای جابر تفسیر کرد؟ آیا این سوال که «أولی الأمر چه کسانی هستند» فقط برای جابر پیش آمده بود؟ میدانیم که در زبان عرب، «أولی الأمر» به معنای «صاحبان امر حکومت» و یا به عبارتی دیگر «مسئولین حکومتی» است و عموم مردم از این آیه لزوم اطاعت از حاکمان (برای حفظ نظم و سامان یافتن امور مردم) را میفهمیدند. حال اگر واقعاً منظور خداوند از «أولی الأمر» افراد خاصی (یعنی علی بن ابی طالب و فرزندانش) بود، آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موظف نبود که این مطلب را در ملأعام و برای همة مردم بیان کند؟ اگر بگویید شرایط این اجاره را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمیداد، میپرسیم چرا خداوند آیهای را نازل کرد که هم نیازمند تفسیر بود و هم شرایط مناسب برای تفسیر آن از سوی پیامبر وجود نداشت؟ آیا نزول آیهای که هم نیازمند تفسیر و تعیین مصداق از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و هم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (به دلیل شرایط خاص) از تفسیر آن خوف دارد و تا چند سال دیگر این خوف ادامه خواهد داشت، بیهوده و حتی نوعی اضلال از طرف خداوند نیست؟
----------------------------------------------
[1]- تفسیر نمونه – ج 5 – ص 5.
[2]- همان ص 5.
[3]- همان – ص 5.
[4]- همان ص – 6.
[5]- همان – ص 7.
[6]- آموزش عقاید، ج 2، ص – 150-149.
مهتدین
Mohtadeen.Com
|