10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3327019
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2053 تعداد مشاهده : 616 تاریخ اضافه : 2012-01-25

 

موسی رئیس قبایل زولو

موسی که یکی از رؤسای قبایل زولو در آفریقا می‌باشد، داستان اسلام آوردن خود را این‌گونه بیان می‌کند: «من در خانواده‌ای مسیحی به دنیا آمدم؛ پدر، پدربزرگ و نیای بزرگ من همگی کشیش بوده‌اند اما من به راه آنها نرفته و کشیش نشدم بلکه رئیس قبیله شدم. گاهی اوقات به کلیسا می‌رفتم اما بیشتر اوقات را به خوش‌گذرانی و نوشیدن شراب مشغول بودم. روزی به کلیسا رفته بودم و به موعظه کشیش گوش می‌دادم. بعد از سخنان کشیش، عده‌ای به جمع‌آوری اعانه برای کلیسا مشغول شدند. من با خنده به کشیش گفتم: سخنان شما چند دقیقه بیشتر طول نکشید، اما اعانه گرفتن ساعتی طول کشید. راستش را بگویید ما را به خاطر دین به کلیسا می‌خوانید یا به خاطر پول؟ حاضران خندیدند و کشیش به سؤال من جواب نداد. از آن پس دیگر به کلیسا نرفتم. روزی در خانه آنقدر شراب نوشیده بودم که بیهوش شدم. اعضای خانواده که علت بیهوشی من را نمی‌دانستند، من را به بیمارستان انتقال دادند. پزشک کشیک در آن روز، پزشکی مسلمان به نام سلمون بود. او دستور داده بود که فوراً من را در یک بیمارستان دولتی بستری کنند و من بعد از به هوش آمدن، بارها چهرة مهربان او را می‌دیدم که من را معاینه می‌کرد. بعد از بهبودی تصمیم گرفتم برای تشکر از پزشک به مطب او بروم. در آن‌جا برای اولین‌بار سجاده‌ای را دیدم. از دکتر پرسیدم: آن چیست و به چه کار می‌آید؟ جواب داد: سجاده است، و روی آن نماز می‌خوانم. در آن لحظه بود که فهمیدم پزشک خوش‌برخورد، یک مسلمان است. دکتر از من پرسید: آیا تا به حال قرآن را مطالعه کرده‌ای؟ جواب دادم: خیر، اما چیزهایی در مورد آن شنیده‌ام. آن آخرین باری بود که دکتر سلمون را دیدم اما بعد از دیدار با او تصمیم گرفتم که به مطالعة قرآن بپردازم. مطالعة قرآن من را به اسلام علاقه‌مند نمود. در منطقة ما فقط یک مسجد وجود داشت که بعد از کوچ اجباری مسلمانان از آن منطقه تقریباً مخروبه شده بود و فقط یک پیرمرد به نام مولانا در نزدیکی آن ساکن بود و به آن سر می‌زد. روزی به مسجد رفتم. کف مسجد از گیاه پوشیده شده بود و مولانا در گوشه‌ای به عبادت مشغول بود. نزد او رفتم و از او خواستم که نماز خواندن را به من بیاموزد. او پرسید: مگر مسلمان شده‌ای؟ گفتم: نه، ولی می‌خواهم مسلمان شوم. پس از غسل و ادای شهادتین، مولانا نماز خواندن را به من آموخت. بعد از انتشار خبر مسلمان شدن من، پسر بزرگم با عجله نزد من آمد و پرسید: پدر مگر دیوانه شده‌ای؟ در جواب گفتم: نه، و از همة شما نیز عاقل‌ترم. به خاطر نفوذی که در قبیله داشتم کسی جرأت مخالفت با من را نداشت و من تصمیم گرفتم که آنها را به اسلام دعوت کنم تا هر کس که بخواهد به آن بگرود و در این مورد اجباری در کار نبود. فرزندانم مسلمان شدند و همسرم هم‌چنان بر دین خود باقی ماند اما به دین من و فرزندانم احترام می‌گذاشت و برای ما طعام اسلامی آماده می‌کرد. بعد از مدتی تعداد زیادی از افراد قبیلة زولو مسلمان شدند و مسجد کوچک برای عبادت ما کافی نبود. از این‌رو تصمیم گرفتیم که مسجدی بزرگ بسازیم. ده سال پس از مسلمان شدن من، همسرم نیز به اسلام گروید. در آن سال به علت خوشحالی از مسلمان شدن همسرم تصمیم گرفتم که به زیارت مکه و مدینه بروم. من خدا را بسیار سپاس‌گذارم از این‌که اجل ما را به تأخیر انداخت تا ان شاء الله با دین اسلام بمیریم».


مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت شده که فرمود: « أَنَّ النَّائِحَةَ إذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا فإنَّها تلبس يَوْمَ الْقِيَامَةِ  درعاً مِنْ جَرَبٍ و سِرْبَالاً مِنْ قَطِرَانٍ »

اگر نوحه‌خوان قبل از مرگ توبه نکند، در روز قیامت زرهی از گری [بیماری خارش پوست] و پیراهنی از قطران می‌پوشد.

مسلم، 2/644.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010