بعد از رحلت رسول اكرم ص فرقههاي مختلفي در اسلام پديد آمد كه ما به ذكر بعضي از فرقي كه خود را دوستدار علي بن ابي طالب ميدانسته ميپردازيم. البته اگر تمام اختلافات را در اينمورد بخواهيم بنگاريم، خود چندين كتاب ميشود. و براي اطلاع بيشتر خوانندگان عزيز ميتوانند به كتب مختلفي منجمله كتاب (فرق الشيعة) نوبختي و (مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين) اشعري، و كتاب (ملل و نحل) شهرستاني، و (المقالات و الفرق) اشعري مراجعه نمايند.
بعد از پيغمبر ص، مسلمانان در مورد جانشيني سعد بن عباده و ابوبكر بن قحافه اختلاف كردند و گروهي از ايشان گفتند كه چون پيامبر ص در شب وفات خود ابوبكر را به جاي خويشتن با اصحاب امر به نماز فرموده بود آن را دليل شايستگي و استحقاق وي به خلافت دانستند... و سرانجام ابوبكر جانشين پيغمبر ص شد.
بعد از او عمر و سپس عثمان، و بعد از كشته شدن عثمان، علي بجاي او نشست. عدهاي منجمله معاويه با علي مخالفت كردند كه به آنها اصحاب صفين گويند. عدهاي ديگر منجمله عايشه و طلحه و زبير با علي مخالفت كردند كه به آنها اصحاب جمل گويند. عدهاي مانند اسامه بن زيد، عبد الله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، خود را بيطرف نشان دادند كه به آنها عزلت گیرندگان گويند. بعدها چون علي به حكمين راضي شد. عدهاي علي را مشرك دانستند كه به آنها ما رقين گويند. چون علي كشته شد، عدهاي گفتند كه وي نمرده و نميرد تا اينكه دنيا را پراز عدل و داد كند. و سردستة اينها يكنفر يهودي مسلمان شده بنام عبد الله بن سبا بود. واو اولين كسي است كه در اسلام ناسزا به ابوبكر و عمر و عثمان را شروع كرد. و در حق علي غلو نمود، و به اينگروه سبائيه گويند. علي چند پسر داشت منجمله: حسن و حسين و محمد بن حنفيه، بعد از مرگ علي عدهاي قائل به امامت محمد بن حنفيه شدند كه به اينها كيسانيه گويند. گروهي نيز با حسن بن علي بيعت كردند هرچند كه علي، حسن را جانشين خود نساخت چنانكه در كتاب: (مروج الذهب) مسعودي، كه از كتب شيعه ميباشد و در كتاب (تاريخ طبري) و ديگر كتب آمده كه در هنگام مرگ علي از او سؤال شده كه: «آيا پس از تو حسن را انتخاب كنيم؟»، گفت: «در اين باره نه ميگويم انتخاب كنيد و نه ميگويم كه انتخاب نكنيد».
بعد از حسن بن علي عدهاي با برادرش حسين بن علي، بيعت كردند، بعد از كشته شدن حسين، شيعيانش در شك افتادند، گفتند: كه عمل حسين با عمل حسن جور در نميآيد. حسن با زيادي سپاه كه با او بود، با معاويه صلح كرد و از او مستمري در يافت ميداشت و حسين با كمي يار جنگيد و كشته شد، پس قائل به امامت محمد بن حنفيه شدند. بعد از مرگ محمد بن حنفيه، عدهاي گفتند كه او نمردهاست و در كوه رضوي پنهان است، و هرگز نخواهد مرد، صبحگاهان آهوان نزد او ميآيند و او از شير آنان ميآشامد، و يك شير در سمت راست او و پلنگي در سمت چپ اوست. گروهي ديگر گفتند كه: محمد بن حنفيه مرد و پس از وي امامت به پسرش ابو هاشم عبد الله بن محمد كه بزرگترين فرزند اوست، ميرسد، و به اين فرقه هاشميه گويند.
بعد از مرگ ابو هاشم عبد الله بن محمد، عدهاي گفتند كه عبد الله بن محمد درگذشت و برادرش علي بن محمد را جانشين خود ساخت، عدهاي ديگر گفتند كه ابو هاشم عبد الله بن محمد وصيت كرد كه پس از وي محمد بن علي بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب جانشين وي شود. گروهي گفتند كه ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفيه وصيت كرد كه پس از وي عبدالله بن معاوية بن جعفر ابيطالب جانيشن او شود.
و چون عبد الله بن معاويه بدست ابو مسلم كشته شد، ياران وي سه دسته شدند گروهي گفتند كه عبد الله بن معاويه نمرده است، و زندهاست و در كوههاي اصفهان جاي دارد. گروهي گفتند كه او مرد، و پس از خود كسي را جانشين خود نكرد. گروه ديگر معتقد به تناسخ روح در مورد وي شدند. فرقهاي ديگر قائل به امامت ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين (امام باقر) شدند. ولي چون امام باقر به سؤال عمرو بن رياح جوابي داد و به همان سؤال در سالي ديگر جوابي ديگر داد، عمرو بن رياح و ديگر كسان، از او كناره گرفتند و گفتند: چرا به يك سؤال دو جواب متضاد دادهاست.
فرقهاي ديگر گفتند كه ابوبكر و عمر و عثمان و علي و محمد بن حنفيه و غيره، همه بر باطل بودند و خلافت از آن عباس بن عبد المطلب عمو و وارث پيغمبر است، و وي از همه كس، به پيغمبر ص نزديكتر بودهاست. پس از عباس بسرش عبد الله بن عباس را امام دانستند و پس از عبد الله بن عباس پسرش علي بن عبد الله سپس ابراهيم بن محمد را امام دانستند. سپس برادرش عبد الله بن جعفر منصور را امام دانستند. و ابو العباس در روزگار خويش، ابو جعفر (منصور) و برادر زادهاش عيسى بن موسى بن محمد بن علي بن (عبد الله) بن عباس را جانشين خويش ساخت، عبد الله بن علي بن عبد الله با منصور از در ناسازگاري درآمد، و دعوي امامت و جانشيني ابو العباس (السفاح) را كرد. پس ابو مسلم با وي جنگيد و او را شكست داد، و....
فرقهاي ديگر گفتند كه امام آنستكه با شمشير قيام كند، و علي و حسين امام بودهاند و بعد از آنها «زيد بن علي بن الحسين» امام است، و پس از او پسرش يحيى و پس از او عيسى و پس از او محمد بن عبد الله معروف به نفس زكيه امام است.
بعد از مرگ محمد بن عبد الله معروف به نفس زكيه عدهاي گفتند كه او نمرده و پنهان است و بزودي قيام كند، فرقهاي نيز قائل به امامت جعفر بن محمد (امام صادق) شدند. او در زمان خودش پسرش اسماعيل را جانشين خود نمود و اسماعيل قبل از وي از دنيا رفت. گروهي از شيعيان وي پس از مردن پسرش اسماعيل بازگشته گفتند كه او پيش از اين ما را گفته بود كه پس از من اسماعيل امام است حال آنكه او در روزگار پدرش بمرد و اگر خدا او را از امامت اسماعيل آگاه ساخته بود او پيش از پدر در نميگذشت پس جعفر بن محمد (امام صادق) را دروغگو خوانده بر امامت وي بدگمان شدند. عدهاي گفتند اسماعيل نمرده زيرا امام صادق او را جانشين خود ساخته و اينها فرقة اسماعيليه را تشكيل دادند. چون امام صادق درگذشت، عدهاي گفتند كه وي نمرده و نميرد و پنهان گشته و بزودي قيام كند. عدهاي ديگر گفتند كه نوة او يعني محمد بن اسماعيل جانشين وي است. عدهاي حديث آورند كه امام صادق گفته كه امامت نرد بزرگترين فرزند امام است. پس به امامت عبد الله بن جعفر ملقب به افطح كه بزرگترين فرزند امام صادق بود، قائل شدند، و فرقية فطحيه را بوجود آورند.
عدهاي ديگر گفتند كه پس از امام صادق پسرش موسى جانشين وي است، چون موسى بن جعفر كشته شد پيروانش پنج دسته شدند: عدهاي گفتند كه موسى بن جعفر نمرده و زندهاست. و از زندان فرار كرده و بزودي ميان شما باز خواهد گشت. عدهاي ديگر گفتند كه جانشين موسى بن جعفر علي بن موسى الرضا ميباشد. فرقهاي ديگر گفتند كه امامي بعد از موسى بن جعفر نباشد، و امامت تمام شده كه به اينها واقفه گويند. فرقهاي گفتند كه موسى بن جعفر مرده ولي دوباره بزودي زنده ميشود. گروهي ديگر گفتند ما ندانيم مرده يا زنده است، زيرا اخبار زيادي است كه او بزودي در ميان ما خواهد بود و بر ظالمين قيام خواهد كرد. گروه ديگر گفتند كه موسى بن جعفر پنهان گشته و بزودي قيام ميكند و سردستة اينها محمد بن بشير ميباشد. كه فرقة بشيريه را بوجود آورد.
چون علي بن موسى الرضا درگذشت عدهاي گفتند كه جانشينش برادرش احمد بن موسى بن جعفر ملقب به شاهچراغ است. عدة ديگر از امامت امام رضا دوري گزيدند، و به فرقة زيديه گراييدند، عدهاي ديگر گفتند كه پسرش محمد بن علي جانشين وي است و چون محمد بن علي كودك خردسالي بود، عدهاي او را قبول نكردند، چون محمد بن علي درگذشت، ياران وي به امامت پسرش علي بن محمد ملقب به امام هادي قائل شدند.
گروه ديگري از پيروان محمد بن علي به امامت مردي بنام محمد بن نصير نميري بگرويدند، و پس از وي به امامت مردي بنام احمد بگرويدند، چون امام هادي پسرش را بنام سيد محمد جانشين خود كرد و وي قبل از او فوت شد، مردم دچار اختلاف شدند، برخي گفتند وي نمرده، زيرا پدرش او را جانشين خود كرد، برخي ديگر به امامت پسر ديگر امام هادي يعني حسن بن علي ملقب به حسن عسكري گرويدند. عدهاي به امامت پسر ديگر امام هادي يعني جعفر گرويدند.
چون حسن عسكري درگذشت، و فرزند نداشت، شيعيانش متفرق شدند و به چهارده دسته تقسيم گرديدند: عدهاي گفتند كه حسن عسكري نمرده و زندهاست، و غيب شده و ظهور خواهد كرد، هفت فرقة ديگر گفتند كه وي اصلاً فرزندي نداشته، و ما هرچه جستجو كرديم در زمان زنده بودن و مرگش فرزندي از او نيافتيم. فرقهاي از اين چهارده فرقه گفتند كه جعفر برادر حسن عسكري جانشين اوست، فرقة ديگر از اين چهارده فرقه گفتند: ما نميدانيم حسن عسكري فرزندي دارد يا خير؟ فرقهاي ديگر از اين چهارده فرقه گفتاري مانند فطحيه گفتهاند و ثابت كردند كه جعفر برادر حسن عسكري جانشين وي ميباشد. و فقط يك فرقه گفتند كه حسن عسكري فرزندي داشته و نامش محمد بوده است، و او غيب شدهاست. و در مورد وي رواياتي ساختند. كه ما به فضل إلهي آن روايات را بررسي كرده در اين كتاب آوردهايم. و اميدواريم بخواست خدايتعالى اين كتاب دروغهائي را كه به اسلام بستهاند برملا كند و مردم روشن گردند، و خداپرست شوند، و فكر و وقت و مالشان را در راه ترويج حق يعني قرآن صرف گردانند، و از اوهام و بت پرستي و دروغهاي گمراه كنندهاي كه به اسلام بستهاند كه يكي از بزرگترين آنها مسئلة امامت شيعه و مهديگري است دوري گزينند. و حقير را از دعاي خير فراموش نكنند.
در خاتمة اين مقدمه بايد عرض كنم كه كتابي كه مشاهده ميفرمائيد نقدي است بر كتاب «بحار الانوار» مجلسي جلد سيزدهم كه از ترجمه آقاي علي دواني استفاده شده است و مجلسي در اين كتاب روايات زيادي را از كتب ديگر شيعه منجمله اكمال الدين صدوق و غيبت شيخ طوسي و ديگر كتب آورده و حديث لوح جابر را كه شيعه به آن استناد ميكند از كتب ديگر آوردهايم و مورد نقد قرار دادهايم. اميد است كه كوشش ما مورد قبول خداي متعال قرار گيرد و ما را در راه ياري دينش كمك كند.
إن أريد الا الاصلاح ما استطعت وما توفيقي إلا بالله. م عبد اللهي
مهتدین
Mohtadeen.Com