1- يكي از آياتي كه درباره مهدي بدان استشهاد ميكنند آية 105 سورة انبياء است كه خداوند ميفرمايد: [الأنبياء: 105] «يعني: در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث ميبرند».
ميگويند صالحان زمين دنيا را در زمان ظهور مهدي به ارث خواهند برد.
و أما جواب: عجيب است آية به اين روشني را چگونه از موضعش تحريف ميكنند و به أمري پوچ و دروغ نسبت ميدهند، خدا لعنت كند كساني را كه روايات دروغ در اسلام وارد كردند و باعث كجروي در اسلام فرستاده شده از طرف خدا گشتند.
حال بهبينيم مقصود از اين آيه چيست؟ بايد دنبال آدرس برويم كه خداوند در اين آيه دادهاست، يعني بايد برويم بهبينيم در زبور حضرت داود چه نوشته شده، (در آية 29 و 30 مزامير 37) آمده كه: «صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا ابد سكونت خواهند نمود». از اين آية كتاب زبور كه ذكر صالحان كرده، و وارث زمين شدنشان است، معلوم ميشود همان آيهاي است كه خداوند آدرس داده و معلوم است كه منظور از ارض، يعني زمين بهشت. زيرا اگر مقصود زمين دنيا بود، زمين دنيا كه تا ابد پابرجا نيست و صالحان در دنيا كه تا ابد زنده نخواهند بود و بالاخره قيامت ميشود، و خداوند ميفرمايد: [الزلزلة: 1-2]. و خداوند ميفرمايد: [الرحمن: 27-26] «يعني: هر كس روي زمين است فاني ميشود، و فقط خداي صاحب جلال و اكرام باقي ميماند».
در آيات ديگر از قرآن ارض بمعناي ارض بهشت نيز آمده، مثلا در آية 74 سورة زمر ميفرمايد: [الزمر: 74] «يعني: بهشتيان ميگويند، ستايش خدائي را كه به وعدهاش وفا كرده و زمين بهشت را به ما به ارث داد، هرجا بخواهيم در آن برويم پس چه خوب است مزد عمل كنندگان». مضافا بر اينكه «صالحون» در آية مورد استناد مُحَلّي به الف ولام است و تمام صالحان را شامل ميشود نه فقط صالحان آخر زمان را كه اينها ميگويند.
2- يكي ديگر از آياتي كه به آن استشهاد ميكنند، آية 5 سورة قصص ميباشد كه خداوند ميفرمايد: [القصص: 5] «يعني: ما اراده ميكنيم كه منت نهيم بر كساني كه مورد استضعاف در زمين قرار گرفتند كه آنها را پيشوايان و وارثان قرار دهيم».
اين آيه را دليل بر اثبات مهدويت گرفته و به آن استشهاد ميكنند، چنانكه روشن است در تفسير هر آيه از قرآن بايد به قبل و بعد آن نيز توجه داشت، آيات ديگري كه آيه را تفسير ميكند مد نظر داشت، به مكي يا مدني بودن آيه توجه داشت....
حال، خوانندة عزيز توجه كن كه ما قبل و ما بعد آيه چيست؟ خداوند قبل از اين آيه ميفرمايد: [القصص: 4]. «يعني: فرعون در آن سرزمين برتري جست و اهالي آن را گروه، گروه كرد، تا آنها را ضعيف كند، پسران آنها را سر ميبريد، و زنانشان را زنده ميگذاشت، و از مفسدين بود»، سپس خداوند ميفرمايد: «ما اراده كرديم بر همان مستضعفان آن سرزمين منت نهيم، و آنان را پيشوايان و وارثان نمائيم» (يعني مستضعفان بني اسرائيل را) در زمان موسي، و مفسرين سني و شيعه نيز اين مطلب را گفتهاند. حال اگر كسي اشكال كند كه چرا «نمن»، فعل مضارع است، پاسخ آنست كه خداوند در اينجا لفظ مضارع بكار برده تا نشان دهد ارادة او به پيروزي موسي بعد از استضعاف فرعون بوده، چنانكه در آية بعد ميفرمايد: [القصص: 6]. كه كلمة «نري» نيز به لفظ مضارع آمدهاست، با آنكه فرعون و هامان قبل از محمد ص بودهاند، پس خداوند لفظ «نري» كه فعل مضارع است، آورده و «أرينا» كه فعل زمان گذشتهاست، نياورده، يعني بعد از استضعاف آنها اراده كرديم به آنها نشان دهيم آن عذابي را كه لايق آن بودهاند و دليل ديگر اينكه آيه 137 سوره اعراف نيز به وارث زمين شدن بنياسرائيل اشاره ميكند.
يعني: «به آن گروهي كه پيوسته تضعيف ميشدند بخشهاي باختري و خاوري سرزمين (فلسطين) را كه در آن بركت قرار داده بوديم به ميراث اعطا كرديم و براي اينكه صبر كردند وعده نيكوي پروردگارت به بنياسرائيل تحقق يافت و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته بودند ويران كرديم».
3- آية ديگري كه به آن استشهاد ميكنند و پوسترهائي از آن درست كرده و برروي پارچه با خط درشت مينويسند و هزينة زيادي را كه بايد صرف تبليغات اسلام راستين شود صرف گمراه نمودن مردم ميكنند، آية 86 سورة هود است، كه ميفرمايد:[هود: 86]. كه شيعيان ميگويند منظور از «بقية الله»، امام زمان است!!! اين آيه نيز با توجه به ما قبل و ما بعدش بروشني معلوم است كه مربوط به قوم شعيب است كه پيغمبر آنان ميفرمود: كم فروشي نكنيد، و آنچه خدا از روزي هاي حلال باقي گذاشته از آنها سود بجوئيد، و مقصود از «بقية الله»، سود حلالي است كه از راه كسب بدست ميآيد، و طرف صبحت قوم شعيب هستند، مفسرين اهل سنت، اين آيه را در مورد قوم شعيب و «بقية الله» را در اين آيه سود حلالي كه از راه كسب بدست ميآيد، دانستهاند. در تفسير مجمع البيان كه از تفاسير شيعي است، در ذيل اين آيه آمده است: ««البقية» بمعنى الباقي، أي ما أبقى الله تعالى لكم من الحلال بعد إتمام الكيل والوزن خير من البخس والتطفيف. وشرط الإيمان في كونه خيراً لهم لأنهم إن كانوا مؤمنين بالله عرفوا صحة هذا القول». «يعني: بقيه در اين آيه بمعناي باقي، منظور آن چيزي استكه خداي تعالي از حلال براي شما باقي گذارد، پس از آنكه شما كيل و ترازو را كامل و تمام نمائيد و بهتر است براي شما از كم دادن و كمفروشي، و منظور از شرط ايمان كه در آيه، آن را ذكر كرده يعني تمام دادن پيمانه و ترازو براي ايشان بهتر است اگر به خدا ايمان داشته و صحت اين قول را بفهمند».
و مفسرين ديگري از شيعه نيز بر اين مطلب هستند، و مقصود از بقية الله را سود حلال از كسب در اين آيه ميدانند، و اين آيه را در مورد قوم شعيب ميدانند، حال اگر مفسري از از روايتي ضعيف استفاده كرده باشد و حرفي زده باشد، نظرش طبق آية قرآن و روايات زياد در اين مورد و نظر مفسرين سني و شيعه، صحيح نميباشد.
و بعلاوه بايد گفت خدا اجزاء ندارد كه امام زمان باقي آن اجزاء باشد.
4- آية ديگري كه به آن استشهاد ميكنند آية سوم از سورة بقرهاست كه خداوند ميفرمايد: [البقرة: 4-3]. ميگويند منظور از ايمان به غيب، ايمان به مهدي ميباشد.
و أما جواب: اگر اين آيه را با توجه به آيات ما قبل و ما بعدش در نظر بگيريم، معلوم ميشود، مقصود از غيب در اين آيات ذات باري تعالي است. برخي گفتهاند: مقصود از «غيب»، قيامت است كه اكنون از نظرها پنهان است، ولي آنها نيز اشتباه ميكنند و بزودي دليلش عرض ميشود، و اما دليل اينكه اين آيه در مورد ذات خداونداست و در مورد مهدي نيست:
1) چنانكه توجه شود، ميفرمايد: [البقرة: 3] «متقين كساني هستند كه به غيب ايمان ميآورند و نماز را بپا ميدارند......».
بنابراين، پيش از نماز خواندن بايد ايمان به خدا و جود داشته باشد، تا اينكه براي او نماز خوانده شود، پس معلوم ميشود منظور از يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ، ايمان به خداونداست كه بعد از آن ميفرمايد: «وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ»، و نماز ميخوانند.
2) غيب در اين آيه خداونداست و يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ، مقصود ايمان به خداوند است، چون اگر به آيات قبل و بعدش توجه كنيم، خداوند چند چيز را از صفات متقين قرار داده: ـ ايمان به غيب، ـ نماز خواندن، ـ انفاق كردن، ـ ايمان به قرآن و كتب آسماني، ـ ايمان به آخرت. حال آيا ميتوان گفت در اين چند مورد ايمان به خدا مطرح نشده؟ البته خير، و ما ميدانيم كه ايمان به خدا از همه چيز واجب تراست، پس غيب جز ذات خداوند متعال در اين آيه چيز ديگري نيست.
3) خداوند در هر سوره از قرآن از خودش ياد كرده و هزاران بار در قرآن از خودش ياد كرده و مؤمنين هم بايد به خداوند ايمان بياورند، ولي از مهدي در قرآن يادي نشده، چيزي كه از او ياد نشده، چگونه خدا ميخواهد مردم به او ايمان آورند! آيا غيب در اين آيه ذات خدا بايد باشد و ايمان به غيب، ايمان به خدا بايد باشد كه اينهمه خدا از خود ياد كرده، يا ايمان به مهدي كه يادي از او و نامي از او در قرآن نيست؟ و بعلاوه خدا در اين آيه، از بشر ايمان به غيب را خواسته و دستور داده به غيب ايمان آورند، در حاليكه اگر منظور از غيب، امام زمان شيعه باشد، پس از ظهور او اين آيه لغو ميشود، زيرا ظاهر شده و ديگر، غيب نيست تا مردم به غيب ايمان آورند.
4) خداوند در آية 12 سورة ملك ميفرمايد: [الملك: 12] «يعني: كساني كه خداوند را با آنكه در غيب است در مقابلش خاشع هستند براي آنها آمرزش و اجر كريم است».
5) مقصود از غيب در آن آيه، قيامت هم نيست، چون در آخر آية 4 همان سوره «بقره» ميفرمايد: [البقرة: 4]، يعني، «متقين به آخرت يقين دارند»، اگر مقصود از غيب، قيامت باشد، تكرار مكرر ميشود، و بعيد است كه خداوند ايمان به خودش را از صفات متقين نياورد و ايمان به آخرت را دو بار تكرار كند.
5- آية ديگري كه به آن استشهاد ميكنند آية 9 سورة صف است كه در آية 33 سورة توبه نيز شبيه به آن آمده و آن ايناست:[التوبة: 33] «يعني: خداست كه پيامبرش را با هدايت و آئين درست به سوي مردم فرستاد تا آئين وي را بر تمام آئينها پيروز گرداند، هرچند مشركان را خوش آيند نباشد».
مجلسي اين آيه را همچون آيات قبل در بحار آورده كه اين آيه دربارة قائم آل محمد است و او امامي است كه خداوند او را بر همة كيشها غالب گرداند.
و اما جواب: در مورد اين آيه، برخي از علماي شيعه، اين آيه را تحقق يافته در صدر اسلام ميدانستند كه پيغمبر اصحابش بر تمام جهان آن روز مسلط شدند و اسلام بر همه جا غلبه كرد، من جمله آيت الله ابو القاسم خوئي، در كتاب «البيان» در بحث اعجاز قرآن اين آيه را تحقق يافته در صدر اسلام ميداند. و برخي ميگويند اسلام در ميدانهاي جنگ بر يهود و نصاري و زرتشتيان و كفار غلبه يافت، حال ما روشن ميسازيم كه اين آيه در چه موردي است؟
1) در اين آيه قيد «أرسل رسوله»، آمده يعني خداوند رسولش را فرستاد تا آئين خود را بر آئين هاي ديگر غالب گرداند، پس معلوم ميشود، غلبة آئين حق بوسيلة رسول يعني محمد ص انجام شد، و بدين معني است كه برخي گفتهاند، محمد ص در ميدانهاي جنگ بر كفار و اهل كتاب غلبه نمود، ولي به نظر ما صحيحتر اين است كه بوسيلة براهين و دلائلي كه در قرآن است بر روش هاي غلط و آئينها غلبه نمود، و در سورة صف، آية 14 ميفرمايد:[الصف:14]. «يعني: اي كسانيكه ايمان آوردهايد، ياران خدا باشيد چنانكه عيسي بن مريم به حواريين گفت چه كسي مرا در راه خدا ياري ميكند؟ حواريون گفتند: مائيم ياران خدا، پس طائفهاي از بني اسرائيل ايمان آوردند و طائفهاي كفر ورزيدند، پس ما كساني را كه ايمان آوردند بردشمنانشان غالب گردانيديم». از جمله كساني كه گفتهاند اين غلبة پيروان عيسي بر دشمنانشان با حجت بوده، زيد بن علي است كه چنين گفته، و صاحب كشاف نيز نظير اين قول را آوردهاست.
2) خود قرآن در چندين آيه تصريح نموده و خبر داده كه يهود و نصاري تا قيامت هستند وهيچوقت محو نخواهندشد، و اگر ما بگوئيم اين آيه ميگويد تمام اديان از بين ميروند و فقط همه مسلمان ميشوند با آن آيات شريفه كه در سورة مائده آمده و ما قبلاً بيان كرديم، منطبق نميشود. و بعلاوه در اين آيه يعني آية 9 از سورة صف، خدا نفرموده رسول را فرستاديم تا اديان ديگر را محو نمايد، بلكه فرموده بر آنها غالب باشد. ديگر آنكه خداوند در آية 21 سورة مجادله فرمود: [المجادلة: 21]. مضمون اين آيه اين است كه «خدا مقرر داشته كه او و رسولانش غالب و پيروز خواهند گشت». و ما ميدانيم كه برخي از رسولان خدا را كشتند. پس منظور از غلبه در اين آيه، غلبة معنوي ميباشد.
6- از آيات ديگري كه به آن استشهاد ميكنند آية 55 سورة نور است كه خداوند ميفرمايد:[النور: 55] «يعني: خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و عملهاي صالح را پيشه كردهاند وعده داده كه آنها را در زمين خليفه گرداند، همان طوريكه كسانيكه قبل از ايشان بودند در زمين خليفه گردانيد، و ثابت ميدارد براي آنان دينشان را كه برايشان برگزيد، و ترس آنها را بعد از خوفشان تبديل به امنيت گرداند تا اينكه مرا عبادت كنند و شريكي برايم قرار ندهند، و هر كس بعد از اين كافر شود، جزء فاسقان خواهد بود»، ميگويند، اين آيه در بارة مهدي نازل شدهاست.
و أما جواب:
1) در اين آيه ذكر: «آَمَنُوا مِنْكُمْ» بطور خطاب است كه معلوم ميشود دربارة كساني استكه اين آيه را از پيغمبر شنيدهاند.
2) در اين آيه، قيد شده: «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ....» يعني، شما را جانشين نمايد همان طوريكه قبل از شما را جانشين گرداند. و اگر ما در قرآن نگاه كنيم ميبينيم كه خداوند گذشتگان را در تمام كرة زمين خلافت و سلطنت نداد، مثلاً در سورة ص آية 26 ميفرمايد:[ص: 26]، يعني: «اي داود ما تو را خليفهاي در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق حكم كن...»، از اين آيه معلوم ميشود منظور از خليفه، خليفه بر تمام زمين نيست چون حضرت داود برگوشهاي از زمين حكومت نموده، و بر تمام اهل آن حكومت نميكرد، حال اگر كسي اشكال كند از كجا حضرت داود بر تمام اهل زمين حكومت نكرده باشد، ميگوئيم از قرآن معلوم ميشود، حضرت سليمان كه پسر داود بود بعد از داود، از حال اهالي سبا كه خورشيد پرست بودند، با خبر نبود و هدهد براي او خبر آورد، يعني تمام اهل زمين در زمان داود تسليم خدا و دين داود نشده بودند، و از آن خبري نداشتند، و در زمان داود خورشيد پرستاني در زمين بودند كه داود خبر نداشت و آنها نيز از داود خبر نداشتند، بعدا در زمان پسرش سليمان كه جانشين داود شد با خبر شدند، و چه بسا كساني كه در زمين ميبودند كه سليمان هم از آنها خبر نداشت و در آيات 23 تا 28 سورة نمل نمايان است.
پس معلوم ميگردد مقصود از خليفه شدن، جانشين شدن، بر كفار و غلبه بر آنها در ناحية مكه و اطراف آن است كه در صدر اسلام بوقوع پيوست و در دعاي وحدت كه هنگام فتح مكهاست، ميخوانيم: لا إلـه إلا الله وحده وحده وحده، أنجز وعده، ونصـر عبده وهزم الأحزاب وحده، و مقصود از «أنجز وعده»، خلافت مسلمين بر مكهاست كه بوقوع پيوست، و بعلاوه كلمة «الأرض» در اين آيه با الف ولام آمده، كه ميتوان گفت الف ولام عهد است مانند آن آيه كه خدا به پيغمبرش فرموده كفار ميخواستند تو را از زمين بيرون كنند [الإسراء: 76]، كه منظور اين نيست كه پيغمبر را از كرة زمين بيرون اندازند بلكه كلمة ارض با الف ولام آمده يعني از آن زمين معلوم، اخراج نمايند.
3) در نهج البلاغه آمده كه هنگام جنگ مسلمين با ايران علي به اين آيه اشاره و به عمر فرمود: «ونَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللهِ وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ». بنابراين اصحاب رسول بر قسمتي از كرة زمين خلافت كردند، همچنانكه مردم پيش از ايشان نيز بر پارهاي از زمين خلافت و حكومت كردند.
7- آيات ديگري كه به آن استشهاد ميكنند آيات 82 و 83 سورة نمل است كه خداوند ميفرمايد:[النمل: 82-83] «يعني: هنگاميكه آن گفته (عذاب) بر كفار محقق شود از زمين جنبندهاي بر آنها خارج كنيم كه با آنها سخن ميگويد، زيرا مردم به آيات ما يقين نميداشتند، و روزي كه از هر امتي دسته كساني كه به آيات ما تكذيب ميكردند محشور ميكنيم، پس آنها باز داشته شوند».
مهتدین
Mohtadeen.Com
|