اعتقادات مشرکان اعراب قبل از اسلام
قريشيان با وجود اينکه اولاد های پيامبران ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) بودند، آنان خود را با ايمان ميدانستند، به کعبهی شريفه احترام میگذاشتند، حجاج را خدمت مينمودند، نماز ميخواندند و در اطراف کعبه عبادت مينمودند، ولی آنان از طريقه و روش پيامبران دور شده، طريقههای جديدی را اختراع نموده بودند، که در طريقههای جديد امور جديدی را مانند اعتقادات، فرهنگها، آداب و رسوم و عبادتهايی را داخل نموده بودند که صد در صد مخالف توحيد و راه و روش پيامبران بود، بر همين اساس عصر آنان عصر جاهليت گفته شده است.
برای مسلمانان عصر امروز لازم است که خصوصيت های عصر جاهليت را بدانند تا به مرضی که آنان مبتلا بودند، مبتلا نشوند.
1) تصوير پرستی و مجسمه سازی شخصيتها: يکی از فرهنگهاي زشت مشرکين قريش و ساير مشرکين علاقمندی به تصاوير و مجسمههای شخصيتهای بزرگوار بود.
قبل از ظهور نوح (عليه السلام) شيطان نخست برای پيروان پيامبران تلقين نمود که محبت و دوستی با شخصيتها تقاضا ميکند که بعد از وفات شان برای ياد بود آنان تصاوير و مجسمههای شانرا ساخته در منازل و اماکن عمومی نصب نمايند، وقتی آنان چنين نمودند، شيطان به آنها نگفت که اين مجسمه ها و تصاوير را پرستش کنيد، بلکه بعد از اينکه آنان وفات نمودند برای اولادهایشان وسوسه نمود که پدران شما اين مجسمهها و تصاوير را برای اينکه اين شخصيتها مقربان بارگاه الهیاند، و برایشان به بارگاه الهی شفاعت مینمایند، گذاشته بودند، بنابراين اولاد های آنان اين بتها را به عبادت گرفتند، و به عوض عبادت خالق و بلند نمودن دست دعا به بارگاه الهی در مقابل اين مجسمهها عبادت و طاعت مينمودند. و با همين نيرنگ شيطان آنانرا از توحيد به شرک کشانيد.
مسيحيهاي مشرک بعد از اينکه عقيدهی توحيد عيسي (عليه السلام) را فراموش نمودند و شيطانهاي انساني و جنـي آنان را به عبادت خود عيسي علیه السلام کشاندند، آنان مجسمههاي حضرت عيسي (علیه السلام) را داخل معبدهاي خود نمودند که تا امروز اين کار دوام دارد. حضرت ابراهيم (عليه السلام) که او را قرآن عظيم الشان بت شکن معرفي نموده است و قصهی آن مفصلا در قرآن ذکر گرديده است، مشرکين قريش مجسمهی وي و پسرش اسماعيل عليه السلام را در کعبه گذاشته بودند.
نصراني ها به ادعای اینکه محبت زياد به حضرت عيسى (عليه السلام) دارند، او را زیاد مدح و ستایش میکنند، و درتوصيف و مدح وي افراط نموده بالآخره الفاظي را در مورد او استعمال كردند كه او را از مقام مخلوقيت بالاتر برده و صفات خدایی را برايش قائل شدند، اگرچه اين زياده روي در اصل يك نوع دسيسهی مهیا شده توشط يكي از دشمنان حضرت عيسي (علیه السلام) بنام شاول (پولس) يهودي بود، ولي بعدها بصورت عام ميان نصرانيها پخش گرديد، و آنان، پيامبر الهي را، از صفات انساني بيرون آورده، برايش صفات الهی قائل شدند، و بر اساس اين محبت افراطي و مدح افراطي، خود را مشرك ساختند، زيرا توصيف زياد يك انسان كه از مرحلهی انساني خارج گردد، و صفات الهی به وي داده شود، در حقيقت تجاوز است به ذات الله، كه اين تجاوز شرك ناميده ميشود.
و همچنین مشرکین قریش لات، عزي و منات را پرستش میکردند اینها در حقيقت اشخاصي نيکي بودند که بعد از مرگ آنها تعظيم مورد تعظیم قرار گرفتند مثلا؛ بت لات كه در شهر طائف([1]) و اطرافش پرستش ميشد؛ لات در اصل مرد صالح و نيكوكار بود كه قبل از مردن به مردم كمك ميکرد او مخصوصاً حجاج خانـه خــدا را كمك ميکرد، و به آنها يك نوع از غذا كه آنرا (سويق)([2]) گويند هديه مىداد. وقتي از دنيا رفت مردم به خوبي از او ياد نموده قبر او را زيارت ميكردند، سپس گنبدي را بر او ساختند و به او توسل میجستند، و قبر او را طواف مینمودند، و براي رفع نيازها و مشكلات شان از او كمك ميخواستند، و در مورد بتهاي ديگر بنام عزّي و منات نيز اينچنين بود. چنانكه الله ميفرمايد: {أَفَرَأَيْتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّى (١٩) وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَى (٢٠) أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الأنْثَى (٢١) تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى (٢٢) إِنْ هِيَ إِلا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى (٢٣)} (النجم)
«به من خبر دهيد از لات و عزى و منات آن سومين ديگر آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر، در اين صورت اين تقسيم نادرستى است اين [بتان] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كردهايد [و] خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمىكنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.»
2) انکار صفات (رحمن و رحيم) خداوند و واسطه قرار دادن بین خود و خالق: مشکل اساسي مشرکين قريش اين بود که آنان شخصيتها را بين خود و خالق خود واسطه قرار ميدادند، شيطان بر اساس وسوسه و نيرنگ خويش برای مشرکين قريش و ساير مشرکين اشخاص بسيار نيک و خوب مانند ملائکهها، پيامبران، اولياء الله و ساير اشخاص را چنان بزرگ جلوه داد که حتی مهربانی آنانرا نسبت مهربانی خالق برتر ميدانستند.
مشرکين قريش ميگفتند که ما مردمان سيه رو و شرمنده هستيم، اشتباهات زيادی کردهايم، نميتوانيم مستقیما از خالق دعا کنيم، زيرا خالق دعای ما را نميپذيرد، ولی اين بتها - که سمبولهای شخصيتهای نيک و مقربان الهیاند - مشکل ما را رفع ميکنند، اينها نزد خالق برای ما شفاعت ميکنند، مقصدشان اين بود که بر اساس گناهان و اشتباهاتی که کردهاند، خداوند دعای شان را قبول نميکند، ولی اين شخصيتها نسبت به خالق مهربانتر هستند، با وجود اشتباهاتشان، نزد خالق شفاعتشان ميکنند، در واقع با اين کار شان در حقيقت صفت (رحمن و رحيم) خالق را منکر می شدند.
3) فرهنگ نسبت اعمال شرک آميز به پيامبران و شخصيتهای اسلامی: مشکل مشرکين قريش اين بود که آنان فکر ميکردند که اين کارهاي شرک آميز در حقيقت سنت و روش پيامبران است که ما آنرا انجام ميدهيم، يعنی به اين عقيده بودند که اين بت پرستی آنان مربوط به پيامبران ميشد، در حاليکه ابراهيم (عليه السلام) در جوانی بنام ابراهيم بت شکن معروف بود. ويا اينکه ذبح نمودن حيوانات را در مقابل بتها، ويا گرفتن نذر را بنام انسان و...
4) فرهنگ تعصب در شرکيات: هرگاه زندگی ابوجهل، ابولهب، اميه بن خلف و ساير مشرکین را مطالعه کنيم، آنان ميگفتند که ما بيدين نيستيم، زيرا فرهنگ تعصب آنانرا چنان تحت تاثير خود قرار داده بود، که خود شان برای خود دين مطابق مزاج خود و نياکان خود ساخته بودند، کسانيکه خود را پيروان ابراهيم و اسماعيل ميدانستند، برضد پيامبر برخواسته او را ساحر و دروغگو معرفی نمودند، او را از منزلش بيرون کردند، اصحابش را شهيد ساختند، و خودش را اذيت نمودند... شرک خطرناک است، زيرا انسان مشرک نميپذيرد که او مشرک است برعکس خود را از همه بهتر و با ايمانتر ميداند، ولی عينک سياه تعصب چشمانش را چنان تحت تاثير خود درآورده است که به غير از خود همه را سياه ميبيند، و حتی گفتههای پيامبر را نميخواهد قبول نمايد.
5) فرهنگ عبادت برای غير الله و واسطه جویی در عبادتها: در ميان مشرکين يکی از فرهنگهای زشت اين بود که عبادات شان را چنانچه انبياء عليهم السلام بيان ميداشتند که بايد فقط به الله جل جلاله شود، آنان اين عبادات را به مخلوقات انجام ميدادند. قرآن عظيم در مورد فرهنگ عبادت به غير الله چنين بيان داشته است. {وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ} (یونس: 18) و به جاى الله چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند و نه به آنان سود مىدهد و مىگويند اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.
مشرکين قريش مخلوقاتی را بهعنوان شخصيتهای مقرب الله دانسته به عوض عبادت مستقيم به الله، ميان خود و الله آن شخص را قرار ميدادند و هنگاميکه بر ایشان اعتراض ميشد که شما چرا عبادت ها را برای اين اشخاص انجام ميدهيد آنان استدلال مينمودند که اين اشخاص نيک، دوستان خدا و شخصيت های بزرگوار هستند که ما را به بارگاه پروردگار نزديک ميسازند، الله (جل جلاله) در مورد ميفرمايد: {أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّار} (الزمر: 3)
«آگاه باشيد كه دين خالص براي الله است، آنانيكه بغير از الله ديگران را اولياء و دوستان گرفتهاند، [و ميگويند:] ما آنانرا عبادت نميكنيم مگر براي اينكه آنان ما را به الله نزديك سازد، الله در مورد اين اختلاف شان حكم خواهد نمود، و الله در حقيقت آن كسى را كه دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمى كند.»
اين آيت شريف عملكرد قريشيان را بسيار بد دانسته و به ايشان گفت كه شما ميگوييد كه ما الله (جل جلاله) را عبادت ميكنيم ولي اين بتها را براي نزديكي به الله واسطه و وسيله قرار ميدهيد، اين عملكرد شما يك دروغ و كفر ميباشد، زيرا اين كار شما مخالف عقيدهی توحيد و خدا پرستي است، زيرا الله ذاتی مهربان است، و به واسطه نمودن بتها نیازی ندارد.
وهنگاميکه قريشيان اينگونه استدلال نمودند، که ما اين کار را براي تقرب جستن به بارگاه الله (جل جلاله) انجام میدهیم، الله (جل جلاله) اين نظر آنان را رد نموده به مسلمانان فهماند که اين انديشهی مردمان جاهل و بت پرست است، زيرا اگر کسي بندهی راستين من باشد من به آنان نزديک هستم، بنابراين ضرورت ندارند که براي نزديک شدن و تقرب به من به اشخاص ديگري رجوع نمايند. چنانچه خداوند جل جلاله می فرماید: {وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ} (البقرة: 186)
«و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مىكنم پس [آنان] بايد به فرمان من گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.»
پرستش قبر ها: در زمان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) مشرکين حبشه عادت داشتند که قبر های شخصيتهای بزرگ خود را تعظيم نموده، در مقابل قبرها سجده مينمودند، قبر ها را سجده گاه قرار ميدادند.
بي بي عَائِشَةَ (رضي الله عنها) ميفرمايد كه أُمَّ حَبِيبَةَ و أُمَّ سَلَمَةَ در مورد كليسايي كه آنرا در حبشه ديده بودند، در مورد آن كليسا و تصاويري كه در كليسا بود به پيامبر (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله و سَلَّمَ)تعریف کردند ، حضرت نبي كريم (صلى الله عليه وآله وسلم) به ایشان گفت: آنان كساني اند كه هرگاه شخص نيك و صالح در بين شان وفات نمود بر قبرش سجده گاهي ميساختند و درآن تصاويري را رسم مي كردند، اين مردم بدترين مخلوقات الله (جل جلاله) در روز قيامت خواهند بود.[3]
در حديث شريف ديگر ی بی بی عايشه رضی الله عنها از نبی کريم صلی الله عليه وسلم روايت نموده که آنحضرت در مرضی که وفات نمود فرمود: (الله يهود و نصاری را لعنت نمود، چون قبر های پيامبران شانرا مساجد (سجده گاه) ساختند.([4])
پيامبر صلی الله عليه وسلم برای اينکه امت خود را درس بدهد تا قبرش را بتی نسازند که به آن سجده کنند، و او را سجده گاه قرار ندهند، به پروردگار دعا نموده گفت: (اللهم لا تجعل قبرى وثنا لعن الله قوما اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد)([5]) پروردگارا قبرم را بتى نسازی (که آنرا عبادت کنند)، لعنت فرستاد خداوند جل جلاله بر قومی که قبرهای پيامبران خويش را مساجد (سجده گاه) قرار دادند.
و در حديث شريف ديگری صراحتاً امت خويش نهی نمود، فرمود: (لا تجعلن قبري وثنا لعن الله قوما اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد) قبر مرا بت نسازيد، لعنت خدا بر قومی باد که قبر های پيامبران شانرا سجده گاه ساختند.
بر اساس اين منع صريح پيامبر اکرم (صلی الله عليه وآله و سلم) ما مسلمانان که امت آن حضرت هستيم با وجود احترام بی نهايت و زيادی که به نبی اکرم صلی الله علیه وسلم داريم، او را از مادر، پدر، اولاد، اقارب و تمامی دوستان خود بیشتر دوست داريم، ولی اين محبت ما به شکل افراطی نيست که قبر پيامبر را سجده گاه قرار دهيم، زيرا محبت ما مطابق ارشادات پيامبر اکرم صلی الله عليه وسلم است نه مطابق رواج های يهودیها و نصرانیها که قبرهای پيامبران و شخصيتهای بزرگوار خود را سجده گاه قرار دادند.
قربانی به غير الله: قربانی نمودن حيوان به بارگاه الهی يکی از عباداتی است که از زمان آدم عليه السلام وجود داشته است، ولی مشرکين با گذشت زمان اين قربانیها را با کشتن حيوانات و پرنده گان در مقابل مخلوقات انجام ميدادند. خداوند جل جلاله در این مورد میفرماید: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنْصابُ وَالأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (المائدة: 90)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد شراب و قمار و انصاب و تيرهاى قرعه پليد اند [و] از عمل شيطان اند پس از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد.
امام بخاری (أنصاب) را چنين معرفی نموده است (جمع نصب وهو كل ما نصب وعظم من دون الله عز و جل و قيل: هي حجارة كانت حول الكعبة يذبحون عليها للأصنام) انصاب جمع نصب ميباشد، و نصب هرچيزيکه به غير از الله تعظيم گردد نصب ناميده ميشود. و بعضی ها ميگويند که نصب سنگی بود که در اطراف کعبه گذاشته بودند و مشرکان بر آن برای بتها قربانی مينمودند.
6) فرهنگ پيروی از جادوگران: يکی از فرهنگهای عصر جاهليت رجوع به فالبينها، کاهنان، ساحران و دیگر فريب کاران بود، ابی هريره رضی الله عنه ميفرمايد که رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وسلم فرمود: «هرگاه کسی گره بزند و در آن دم نمايد جادو نموده است و هرکسيکه جادو نمايد به الله شرک آورده است، و هرگاه کسی چيزی را آويزان نمايد به آن موکول ميگردد.» ([6])
در زمان جاهليت جادو يکی از عادات و معتقدات آنانرا تشکيل ميداد، جادو گران با ارتباطی که با جنها و شيطانها داشتند، مردم را سحر مينمودند.
در زمان جاهليت کاهنانی وجود داشتند که ادعای علم غيب مينمودند، مثلا از اتفاقات آينده که وقوع ميپيوندد خبر ميدادند. آنها در بعضی حالات بنام صحت دادن مريضان آنانرا به ذبح نمودن حيوان بنام اشخاص دعوت مينمودند.
7) فرهنگ پناه بردن به غير الله: مشرکين به اشکال مختلف به مخلوقات پناه ميبردند مثلا: بعضی از آنان به جنها پناه ميبردند. چنانچه خداوند جل جلاله می فرماید: {وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا} (الجن: 8) «و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند.» چنانچه آنها به مجسمهها، قبرهای شخصيتهای نيک، درختان، مهرهها، چوبها، سنگها، تار و غيره پناه ميبردند که در درسهای گذشته خوانده شد.
8) فرهنگ بيرون نمودن پيامبران ازچهار چوب بشريت: الله (جل جلاله) براي پيامبر(صلي الله عليه وسلم) فهماند كه تمامي پيامبران بشر بودند، و براي هدايت بشريت رهنماييهاي الهي را از طريق وحي براي شان بيان میداشتند و ادعای ایشان نیز جز این چیزی دیگری نبود چنانچه خداوند جل جلاله میفرماید: {قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلْ الْمُؤْمِنُونَ} (ابراهيم:11)
«پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مى نهد و در توان ما نیست كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند.»
در اين آيت شريف براي مؤمنان حقيقت شخصيت تمامي پيامبران را بيان داشت كه ايشان همه پيروان خويش را در مورد شخصيت خويش مطلع نموده به آنان ميگفتند كه ما بشر هستيم، مثل شما انسان هستيم، بندههاي الله هستيم، و توانايي و قدرت ما به همان اندازه است كه الله (جل جلاله) به ما اجازه داده است.
الله (جل جلاله) به پيامبر ما حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) نيز امر نمود كه به صحابه كرام (رضي الله عنهم) و ساير پيروان خويش بفهمان كه تو يك انسان، مخلوق، و بشر هستي چنانچه فرموده است: {قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا} (الکهف: 110)
«بگو(ای پیامبر) من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.»
اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم) نيز با درك اين مفاهيم عالي خداشناسي، و پيامبرشناسي، موقف ايماني خويش را درك كردند، و روايات زيادي از صحابه كرام در اين مورد بيان شده است. ولی يهوديان حضرت عزير و نصرانیان حضرت مسيح را پسران خدا خواندند.
9) فرهنگ رجوع به مخلوقات در حالات سخت و مشکلات و بلند نمودن دست دعا به غير از بارگاه الهی: مشرکين قريش عادت داشتند که دست دعا به بارگاه مخلوقات بلند مينمودند، هرگاه کسی از مخلوقی کمک بطلبد که مشکل او را رفع نمايد، يا او را فرزندی دهد، يا برايش منفعتى را جلب نمايد، يا سرش را به بارگاه آن شخص گذارد تا برايش آنچه را بخواهد بدهد، اين کار وی از ديدگاه قرآن زشت و ناروا است، اين مهم نيست که اين شخص انسان خوب و يا خراب باشد، انسان و يا نبات و يا هم چيزی جامد باشد، چنانچه قرآن عظيم الشان برای مشرکين قريش چنين خطاب نمود: {إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} (الاعراف: 194).
کساني را که بجز خدا فرياد ميداريد و ميپرستيد، بندگاني همچون خود شما هستند [و كاري از آنها ساخته نيست و نميتوانند فرياد رس شما باشند] آنان را به فرياد خوانيد و [از ايشان استمداد جوييد] اگر راست ميگوييد [كه كاري از ايشان ساخته است و نياز شما را بر آورده می كنند].
درس هاى که از اين آيت شريف گرفته ميشود:
الف: در اين آيهی شريف به مشرکين خطاب نمود که مشکل اساسی شما اينست که کسانی را که ميخواهيد و به نزد آنان برای رفع مشکل تان ميرويد و يا هم از آنان منفعتی ميخواهيد آنان مثل شما بندهی خدا هستند (عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ). بنابراين هر کسی که از يک بنده چيزی را بخواهد که آن چيز از خدا خواسته ميشود، مرتکب گناه شده است.
ب: مشکل مشرکين، نصرانیها، عربها وغيره همين بود که قلب شان به (من دون الله) بغير از الله، به اشخاص ديگری وابسته بود، دست دعا به غير از الله به کسانی ديگری بلند مينمودند و از آنان ميخواستند، اکنون قاعدهی قرآنی همين است که انسان نبايد بغير از الله جل جلاله به کسی ديگری دست عاجزی، بيچارگی، مشکل کشايی، جلب منفعت را بلند کند و از او چيزی بخواهد، زیرا به شرک مبتلا می شود.
ج: در آيت قرآن گفته شده که (من دون الله) بغير از خدا. اگر ادعا شود که (من دون الله) بعضی از اشخاص چون پیامبران و دوستان خداوند را در بر نمیگیرد، این یک ادعای کاملاً جاهلانه خواهد بود.
زيرا (من دون الله) شامل تمامی اشخاص، حيوانات، نباتات، مايعات، جامدات و غیره ميشود. و در این آیهی شریفه و آیات دیگر استثنايی برای پيامبر، دوستان خدا، اشخاص صالح و نيک، و غيره نيامده است، که آنان در اين حکم شامل نشوند. بنابراين در اين حکم عيسویها که دست دعا به بارگاه حضرت عيسی (عليه السلام) بلند ميکنند نيز شاملاند. بعضی از طایفههای يهود که حضرت عزيز عليه السلام را مشکل گشای خود ميدانستند نيز شامل اند.
د: پروردگار به مشرکين خطاب نمود که اين اشخاص را که شما دست دعا به بارگاه شان بلند ميکنيد اولا مثل شما بندگان خدا هستند، و هرگاه بازهم به اين عمل تان مطابق نظريات خودتان ادامه میدهید پس از آنان بخواهيد و آنان هم اجابت کنند اگر واقعا صادق و راستگو هستيد. در حاليکه آنان نميتوانند حتی سخن عادی شما را جواب بگويند چطور ميتوانند برای شما رفع مشکل نمايند و منفعتی را برای شما جلب نمايد، بنابراين معلوم ميشود که شما دروغگو هستيد و عقيدهی شما عقيدهی باطل و نادرستی است.
در آيهی ديگری نتايج چنين اعمال را خداوند جل جلاله بيان ميکند میفرماید: {إِن تَدْعُوهُمْ لاَ يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلاَ يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ} (فاطر:14)
«اگر آنها را بخوانيد دعاى شما را نمىشنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمىكنند و روز قيامتشرك شما را انكار مى كنند و [هيچ كس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمىكند.»
درسهاييکه از اين آيهی شريفه گرفته ميشود:
الف: پروردگار خطاب به مشرکين عصر پيامبر فرمود: آنهایی را که شما مخاطب قرار داده برای شان دست دعا بلند ميکنيد، آنان دعای شما را نمی توانند بشنوند. زيرا اگر آنان ميتوانستند که برای کسی نفعی برسانند، اين نفع را برای خود ميرساندند، و خود را از مرگ نجات ميدادند. درس خوبی برای ماست که ما مسلمانان قرآن شناس بدانيم که عملکرد مشرکين جاهلانه بود و نبايد دست دعای خود را به غير از بارگاه الهی به ديگری بلند کنيم و يا هم زبان کمک خواهی را به غير از پروردگار برای کسی ديگری باز کنيم.
ب: پروردگار برای مشرکين عصر پيامبر خطاب نمود که هرگاه شما فکر کنيد که نخير آنان سخنان ما را ميشنوند، و به اين عقيدهی باطل اصرار کنيد، بالفرض اگر آنان چنانچه شما ادعا ميکنيد دعای شما را بشنوند، اجابت نميتوانند، زيرا آنان توانايی اجابت دعا ها را ندارند. اين هم برای ما درس است که به جز الله جل جلاله دعای ما را کسی و یا چیزی شنيده و اجابت نميتواند پس با دانستن اين آيت قرآن هيچ مجبوريت نداريم که به غير از پروردگار به کسی ديگری که خودش مخلوق و بنده است رجوع نماييم.
ج: در این آیهی شريفه به مشرکان عصر نبوت گفته شد که هرگاه بازهم به اين عمل تان اصرار کنيد، در روز قيامت همين اشخاصی را که شما دوستان تان فکر ميکنيد و به عوض اينکه دست دعا به بارگاه الهی بلند کنيد به بارگاه آنان رفته مشکلات تانرا به آنان ميگوييد، همين اشخاص شرک تانرا رد ميکنند. شما را ملامت ميکنند. بنابراين برای ما مومنان قرآن شناس لازم است که بعنوان امت رسول کريم (صلی الله عليه وآله وسلم) اين آيه را اساس عقيدهی خود قرار داده هيچگاه کاری نکنيم که مخالف قرآن باشد. زيرا ما مومنان معتقد هستيم که تمامی پيامبران و دوستان خدا مردم را به رابطه داشتن مستقيم با پروردگار دعوت مينمودند.
مشرکين قريش در حالت مرض، درس، رنج و ساير مصيبتها، پروردگار را فراموش نموده به نزد مخلوقات رفته آنان را مشکل گشای خود قرار ميدادند. پروردگار برای شان گفت: {أَمْ مَنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَئِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ} (النمل: 62)
«کيست آن ذاتی که مضطر (درمانده) را در هنگام دعا اجابت نمايد، و حالت بد را دور ميکند، و شما را جانشينان در زمين ميگرداند؟ آيا معبودی همرای الله است؟ بسيار کم پند می پذیرید.»
برای اينکه اين نظريات مشرکين در امت محمد (صلی الله عليه وآله وسلم) کاملا محو گردد مفسرين کرام اين مطلب را به شکل بسيار واضح تشريح نموده اند.
امام رازی رحمه الله ميگويد: صاحب کشاف ميگويد: مضطر کسی است که مرض، فقر يا مشکل به تضرع به بارگاه الهی او را محتاج سازد... سپس ميگويد: "فإنه لا يقدر أحد على كشف ما دفع إليه من فقر إلى غنى و مرض إلى صحة و ضيق إلى سعة إلا القادر الذي لا يعجز و القاهر الذي لا ينازع" هيچکسی به دوری ضرر قادر نيست که فقيری را غنی سازد، ويا مريضی را شفا بخشد، و يا سختی را به راحت مبدل کند مگر ذات قادری که عاجز نميشود و ذات قاهر که هيچکسی نميتواند با وی منازعه کند.([7])
انسان مومن در هنگام بروز مشکلات نخست به اسباب مادی دنيوی رجوع ميکند، برای گرفتن دوا به نزد طبيب ميرود و دوا ميگيرد ولی ايمان دارد که شفا دهندهی حقيقی ذات پروردگار است، درهنگام رسيدن مشکل ديگری نيز از وسايل مادی استفاده ميکند، اگر غرق ميشود کوشش ميکند که از کشتیهای نجات استفاده کند، به مسوولين، تلفنی تماس بگيرد، ولی هنگاميکه تمامی اسباب مادی قطع ميشود، و اسباب مادی نميتواند موثر شود و از همهی اسباب نا امید ميشود به بارگاه پروردگار رجوع ميکند زيرا آن ذات (مسبب الاسباب) است.
امام احمد از ابی تميمه هجيمی روايت ميکند که شخصی از بلهجيم گفت: گفتم ای رسول خدا! به چه مردم را دعوت ميکنی؟ گفت: بسوی پروردگار يگانه، الله (جل جلاله) یگانه خدایی که هرگاه در هنگام رسيدن ضرر دعا کنی ضرر را از تو دور ميکند، و هرگاه در سرزمينی باشی که در آن هيچ کسی نيست او را دعا کنی پاسخت دهد... الخ ([8])
در نهج البلاغه ميخوانيم که: ((از گنجينههای رحمت او چيز هايی را درخواست کن که جز او کسی نميتواند عطا کند مانند عمر بيشتر، تندرستی بدن، و گشايش در روزی، سپس الله کليدهاى گنجينههای خود را در دست تو قرار داده که به توا اجازه دعا کردن داد، پس هرگاه اراده کردی ميتوانی با دعا درهای نعمت خدا را بگشايی تا باران رحمت الهی بر تو ببارد.))([9])
10) فرهنگ نسبت دادن نفع و ضرر به مخلوقات: علت اساسی گمراهی پيروان پيامبران و پیروان شخصيتهای صالح و نيک و دوستان خدا اينست که آنان فکر ميکنند که اين شخص صالح و نيک و يا اين پيامبر ميتواند برای من نفع و ضرری برساند، به من فرزندی بدهد، و يا در هنگام بروز مشکلات برای من دفع ضرر نمايد و ياهم منفعتی را جلب نمايد.
صفای عقيدهی امت محمد (صلی الله عليه وسلم) در اين است که پروردگار آنانرا از داشتن چنين عقيدهها قبلا باخبر ساخته است، وهنگاميکه ما قرآن عظيم الشان را ميخوانيم به ما ميفهماند که از داشتن چنين عقيدهها صرف نظر نماييم.
الله (جل جلاله) خطاب به حضرت محمد صلی الله عليه وسلم ميفرمايد:{قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ} (الاعراف 188).
«بگو كه من مالك نفع و ضرر خويش نيستم، مگر آنچه خدا بر من خواسته، و اگر من از غيب [جز آنچه به وحى ميدانم] آگاه می بودم، بر خير و نفع خود هميشه می افزودم، و هيچ گاه زيان و رنج نميديدم، من نيستم مگر رسولي ترساننده، و بشارت دهنده مؤمنان.»
درس هاى که از اين آيهی شريفه گرفته ميشود:
الف) در اين آيه پروردگار به پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) امر ميکند که برای مردم اين مطلب را بفهماند که او برای خودش نفع و ضرر نمی تواند برساند. نفع و ضرر تنها از جانب پروردگار است.
ب) بر اساس اين آیهی شریفه بايد بدانيم وقتیکه پيامبر برای شخص خود نفع و ضرر نمیتواند برساند، مگر آنچه را پروردگار بخواهد، پس برای ساير مردم به طریق اولی نميتواند منفعت و يا ضرری برساند، فقط منفعت پيامبر در بيان و تبليغ رسالت است، که ميتوان عملکرد پيامبر را الگوی زندگی خويش قرار داد.
پيامبر(صلی الله علیه وسلم) نميتوانست که پسرش را که وفات مينمود مانع از مرگش گردد، و يا صحابیاش (عبدالله ابن ام مکتوم) را که يک شخص نابينا بود بینا سازد، و يا در هنگاميکه کافران سميه و ياسر (رضی الله عنهما) را به شهادت رسانيدند دستان شانرا خشک نمايد. و سنگها را بر آنان بياندازد، و يا هم همهی کافران را به يکباره گی از بالای کوه به پايان بياندازد، و ياهم صدها کار ديگری که مانع ظلم آنان ميشد. پيامبر با چشمانش ميديد که دشمنان صحابه کرام را اذيت ميکنند او با غم و اندوه اين ظلم ها را تحمل مينمود، و هميشه در مشکلات خود دست دعا به بارگاه الهی بلند مينمود. زيرا (الا ما شاء الله) در آيات قرآنی قيد است که هر مشکل را فقط مشکل گشای حقيقی که الله جل جلاله است حل ميکند. اين بزرگترين درس برای يکتا پرستان قرآن شناس است که هرگاه پيامبر (صلی الله علیه وسلم) که چنين شخصيت عالی است، و پروردگار او را بعنوان پيامبر اختيار نموده است، نتواند به نفس خود و يا ديگران نفع و ضرری برساند، پس ديگر اشخاص که رتبهی شان از پيامبر پايین تر است بدون شک برای کسی نفع و ضرری رسانده نميتوانند. و باز پرندهها و يا حيوانات و يا درختان و نباتات چگونه ميتوانند که برای کسی نفع و ضرری برسانند. وچطور ممکن است که انسانی با خواندن و فهميدن اين آيات قرآنی بازهم آنچه را که از حق پروردگار عالميان است حق تصرفش را به مخلوقی بدهد. هرگاه پيامبر که دارای اين مقام ومنزلت عالی است نميتواند به کسی نفع و ضرر برساند، نميتواند چشم نابينای کسی را بينا سازد، نميتواند که مردهای را زنده نمايد، نميتواند غيب را بداند، پس کدام چيز ديگری مثل مهره، چوب، سنگ، درخت، بته، و غيره هرگز نميتواند که برای کسی جلب منفعت و يا دفع ضرر نمايند.
ج) پروردگار به صراحت به پيامبر اکرم (صلی الله عليه وسلم) ميگويد که به امتش بفهماند که (وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ): «و اگر من از غيب جز آنچه به وحى ميدانم، آگاه می بودم، بر خير و نفع خود هميشه می افزودم.» درينجا درس ميدهد برای مومنان حقيقی که شما واقعا زندگی پيامبر را نظاره کنيد او در بسياری حالات ضرر هايی را متحمل شده است و هرگاه او غيب را ميدانست هميشه در خريداری اشيای عالی را خريداری ميکرد و هيچکسی نميتوانست او را فريب دهد، و هرگاه دشمنی قصد حمله بر وی را ميداشت قبل از حملهی دشمن برنامه اش را خنثی ميکرد، امام ابن کثير ميگويد: بهترين تفسير درينجا روايت ضحاک از ابن عباس رضی الله عنهما ميباشد: يعنی هرگاه غيب را ميدانستم نيکی را زياد ميساختم و منظور زيادت مال است، و در روايتی ميدانستم که آنچه را خريداری ميکنم حتما فايده ميکنم، و هيچگاهی برايم مصيبتی عايد نميشد هيچگاهی مبتلا به فقر نميشدم. ابن جرير ميگويد: ديگران ميگويند هرگاه غيب را ميدانستم برای سالهای خشکسالی ازسالهای با ثمر استفاده مينمودم، همچنان قيمت را از ارزاق ميدانستم و برايش آمادگی ميگرفتم. عبدالرحمن بن اسلم ميگويد: قبل ازينکه برايم مصيبت ميرسيد خود را از آن محفوظ میداشتم.10])
خلاصه اينکه تمامی مفسرين و قرآن شناسان از اين آیهی مبارکه استنباط ميکنند که پيامبر در بسیاری از مصیبتهای ناگهانی بیخبر بوده است، و گاهی هم در خريد و فروش و يا امور دنيوی اشتباهاتی مينمود که همه دلالت به اين ميکند که پيامبر غيب را نميدانست. واستدلال قرآنی کاملا انسانهای عاقل را خطاب ميکند که بفهمند هرگاه پیامبر(صلی الله علیه وسلم) غیب را میدانست هیچگاهی مصیبت و یا ضرری به وی عاید نمیشد زیرا حادثه را قبل از وقوع آن میدانست و از اینکه بسیاری از مصیبتها بر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) عاید شده است، ثابت می کند که پیامبر(صلی الله علیه وسلم) غیب را نمیدانست.
تبرک جستن: در زمان جاهليت فرهنگ تبرک جستن به اشيای مختلف وجود داشت، مثلا آنان درختان، سنگها، آثار وغيره چيز هايی داشتند که آنرا متبرک دانسته، آنانرا مقدس دانسته و برای دفع بلا و ضرر به آنها پناه ميبردند. مثلا در زمان جاهليت درختی بود بنام ذات انواط که آنرا مقدس قرار داده بودند.
شوم گيری: در زمان جاهليت تشاوم (شوم شمردن) پرندهها، نامها، ماهها، خانهها، اشخاص وغيره وجود داشت. اين اشخاص جاهل توکل به الله را ترک نموده در صورت شوم گرفتن چيزی به سفری نميرفتند، و يا اينکه به سفر با بسيار خوف ميرفتند. در حديث شريفی که امام احمد از عبدالله بن عمرو رضی الله عنهما روايت نموده است آمده است: که نبی کريم (صلی الله عليه وسلم) فرمود: هر کسی را که بدفالی از انجام کارش مانع شد، او شرک نموده است، گفتند کفارهی اين کار چيست؟ گفت بگويد: اللهم! لا خير إلا خيرك، ولا طير إلا طيرك، ولا إله غيرك.
11) فرهنگ ترسيدن از غير الله: ترس دو نوع ميباشد : يکی در عالم اسباب ، مثلا شخصی از يک حيوان درنده يا پرندهی مضر ميترسد، و يا اينکه ديدن جسدی برايش خوشايند نيست، و يا اينکه از ضرر شيطانها و جنها در حذر ميباشد، دومی ترس مافوق عالم اسباب است ، چنانچه مشرکين از يک حيوان عادی خوف و ترس داشتند، مثلا گوشت فلان حيوان حلال را نخوری که ترا از بين ميبرد، اين حيوان مقدس است بايد او را مقدس قرار داده تا دچار مریضی نشوی. در حاليکه در عقيدهی مسلمانان هر حيوان و پرندهی حلال را انسان ميتواند ذبح نموده بخورد، تنها شتر صالح (عليه السلام) که معجزه بود منع شده بود که کسی او را نکشد و ذبح نکند.
12) فرهنگ آويزان نمودن تعويذ ، تار ، حلقه وغيره بخاطر رفع و دفع بلا: درعصر جاهليت اين عادت بود که آنان انگشترها، کرهها و حلقههايی را در دست مينمودند به اين عقيده که اين چيزها آنانرا از بلا نجات ميدهند، و ياهم بعضی از تارها و لاکتها را در گردن خود به اين نيت آويزان ميکردند. چنانچه امروز نيز سکها دردستان خود کرههايی را ميبندند، و يا در گردن خود بنام منگل سوترا و غيره آويزان ميکنند.
حضرت عمران پسر حصين روايت ميکند که رسول الله (صلی الله عليه وسلم) در دست شخصی حلقهی را ديد از او پرسيد که اين چيست؟ گفت بخاطر واهنه[11]، رسول گرامی اسلام برايش گفت: آنرا از دستت بکش، زيرا اين چيز ترا بجز پستی چيزی بيشتر نصيب نميکند. ([12])
در زمان جاهليت چيزهايی را بر اولادهای خود آويزان مينمودند که آنان را از چشم زدن نگهدارد، که عبارت بود:
الف: تميمه: و آن عبارت است از تارها، مهره ها، سنگها، چوبها، کلوخها، استخوانها وغيره اشيايی بود که عربهای جاهليت آنرا بر اولادها، ديوارها، خانمهایشان به نيت طلب شفا، چشم زده گی، حفاظت از چشم وغيره آويزان مينمودند، حضرت رسول گرامی اسلام (صلی الله عليه وآله و سلم) در اين مورد فرمود «من تعلّق تميمة فلا أتمّ اللّه له» کسيکه تميمه را آويزان نمود الله برايش تمام نکند يعنی برايش صحت و عافيت نصيب ننمايد.
حضرت عقبه بن عامر جهنی ميگويد که ده شخص به نزد نبی کريم (صلی الله عليه وآله و سلم) آمدند، رسول الله (صلی الله عليه وسلم) با نـه تن آنان بيعت نمود و با يکی از ايشان بيعت نکرد، گفتند: اين شخص جه مشکل دارد که با وی بيعت ننمودی؟ رسول گرامی اسلام فرمود که در بازوی وی تعويذی است، آن شخص تعويذ را از بازويش دور نمود سپس رسول الله (صلی الله عليه وسلم) با او بيعت نمود، سپس فرمود هر کسی چنين اشيايی را آويزان نمايد شرک آورده است. ([13])
ب: ودعه (صدف): ودعه چيزی سفيدی بود که آنرا از بحر گرفته و در گردن های اطفال شان آويزان مينمودند. در حديث آمده است که رسول گرامی اسلام فرموده است: «من علّق ودعة فلا وَدَعَ اللّه له» هرگاه کسي صدفی را آويزان کند الله برايش برکت ندهد.
ب: تِوَلَه (مهرمهره = خرمهره): اشياء يا مهره هايی است که آنرا برای محبت ميان خانم و شوهر آويزان مينمودند، و يا گمان مينمودند که با اين مهرهها و استخوانها ميتوانند شوهر را تابع خانم سازند.
امروز متاسفانه بعضی از اشخاصی که از دين بيخبر هستند، بخاطر شفا يافتن از خاک، ريگ و کلوخهای بعضی از جاها استفاده ميکنند، و يا بخاطر نجات از گژدم و مار از کلوخ خواجه مسافر استفاده ميکند.
13) فرهنگ ستاره شناسی: اصلا ستاره شناسی به دو هدف استفاده ميگردد:
هدف اول: هدف علمی است که بخاطر اهداف علمی مثل معرفت راهها، معرفت وقت، قبله و غيره که در زمانهای قديم مردم از آن استفاده مينمودند، و يا هم بخاطر تحقيقات علمی و دسترسی انسان به ستارهها بخاطر منفعت بشريت از اين طريق که در علوم فضانوردی امروزی بکار برده ميشود. چنانچه خداوند جل جلاله میفرماید: {وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ} (الانعام: 97)
اينگونه تحقيقات علمی در سيارات از ديدگاه اسلام درست بوده و مشکلی ندارد.
هدف دوم: هدف تاثير پذيری از ستارهها که آنرا تنجيم يا ستاره شناسی گويند که از حوادث فلکی بر حوادث زمينی استدلال مينمايند، مثلا اوقات باد وزيدن، باريدن باران، ظهور گرمی و سردی، تغيير قيمت، مرگ، امراض، سعادت، نحوست وغيره که آنرا علم تاثير گذاری نجوم مينامند. و آن دو قسم است:
قسم اول: منجم ادعا ميکند که ستاره ها فاعل مختارند، و حوادث به سبب تاثير ستارهها در زمين صورت ميگيرد، که اين عقيده شرک و کفر ميباشد. زيرا آنان به خالق ديگری و متصرف ديگری معتقد ميباشند.
قسم دوم: استدلال به اينکه سياره ها با هم جمع ميشوند، و يا هم متفرق ميشوند برای وقوع حوادث و اين گونه عقيده هم حرام و ناروا ميباشد، و رسول الله (صلی الله عليه وسلم) فرموده است: «هرکسيکه شعبهای از ستاره شناسی را بياموزد، شعبهای از سحر و جادو را آموخته است) که در اينجا منظور رسول گرامی اسلام همين ستاره شناسی هاييست که به اغراض غير اسلامی جادوگری از آن استفاده صورت ميگيرد. ([14])
و کسانيکه به حساب ستارهها از علم غيب صحبت ميکنند آنان نيز شامل همين گمراهان هستند، زيرا امام بخاری در کتاب صحيح خود مينويسد که قتاده (رضی الله عنه) فرمود: که الله جل جلاله ستارهها برای سه چيز خلق نموده است، زينت برای آسمان، راندن شيطانها، وعلامات برای رهيابی و هر کسيکه بجز اين سه چيز تاويلی نمود، خطا نموده و نصيبش را ضايع کرده است و خود را به چيزی مکلف ساخته که برای او در آن علمی نيست. ([15])
خلاصه اينکه علمای اسلامی در مورد ستاره شناسی علوم را به دو بخش تقسيم نموده اند يکی علم تسيير که توسط ستاره ها سير وحرکت و شناخت راه و امور علمی ميباشد، ويکی هم علم تاثير پذيری از ستارههاست که عقيده داشته باشیم که ستاره ها در زندگی و مردن، صحت و مرض انسانها تاثير دارد که اين علم تاثير پذيری بخشی از جادو و سحر و حرام ميباشد.
نسبت دادن نزول باران به ستاره ها: درعصر جاهليت چنين عقيده داشتند که برآمدن يا غروب ستارهء در باريدن باران تاثير دارد، ميگفتند که وقتی ستاره فلان شخص طلوع نمود باران ميبارد.
حضرت ابی مالک اشعری (رضی الله عنه) ميفرمايد: که رسول الله (صلی الله عليه وسلم) فرمود: چهار چيز جاهليت است که آنرا شما ترک نميکنيد، فخر به نسب ها، بد گفتن نسب ها، باريدن باران توسط ستاره ها و چيغ زدن در غم ها. ([16])
------------------------------------------------
([1]) يكي از شهرهاي عربستان كه با مكه مكرمه (94) كيلومتر فاصله دارد.
([2]) نوعي غذاست كه از آراد الك شده و روغن حيواني درست مى شود.
[3] - صحيح البخاري، كتاب الصلاة
([4]) عن عائشة رضي الله عنها : عن النبي صلى الله عليه و سلم قال في مرضه الذي مات فيه (لعن الله اليهود والنصارى اتخذوا قبور أنبيائهم مسجدا ). قالت ولولا ذلك لأبرزوا قبره غير أني أخشى أن يتخذ مسجدا حديث نمبر (1265) صحيح البخاری.
([5]) عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه و سلم: اللهم لا تجعل قبرى وثنا لعن الله قوما اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده قوي ) حديث 7352 مسند احمد بن حنبل
[6] - عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من عقد عقدة ثم نفث فيها فقد سحر ومن سحر فقد أشرك ومن تعلق شيئا وكل إليه) السنن الكبرى حديث نمبر (3543)
([7]) تفسير رازی در ذيل تفسير همين آيت شريف.
([8])قال الإمام أحمد: حدثنا عفان، حدثنا وُهَيْب، حدثنا خالد الحَذّاء، عن أبي تميمة الهُجَيْمي، عن رجل من بلهجيم قال: قلت: يا رسول الله، إلام تدعو؟ قال: "أدعو إلى الله وحده، الذي إن مَسّك ضر فدعوته كشف عنك، والذي إن أضْلَلْت بأرض قَفْر فدعوتَه رَدّ عليك، والذي إن أصابتك سَنة فدعوتَه أنبتَ لك". قال: قلت: أوصني. قال: "لا تَسُبَّنَّ أحدًا، ولا تَزْهَدنّ في المعروف، ولو أن تلقى أخاك وأنت منبسط إليه وجهك، ولو أن تُفرغَ من دَلوك في إناء المستقي، تفسير ابن کثير ٦/٢٠٣
([9]) ترجمه نهج البلاغه حضرت امير المومنين علی (ع) با تجديد نظر واضافات محمد دشتی، ايران: موسه فرهنگی تحقيقاتی امير المومنين، ص: 377
([10]): والأحسن في هذا ما رواه الضحاك، عن ابن عباس: { وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ } أي: من المال. وفي رواية: لعلمت إذا اشتريت شيئًا ما (2) أربح فيه، فلا أبيع شيئًا إلا ربحت فيه، وما مسني السوء، قال: ولا يصيبني الفقر.وقال ابن جرير: وقال آخرون: معنى ذلك: لو كنت أعلم الغيب لأعددت للسنة المجدبة من المخصبة، ولعرفت (3) الغَلاء من الرخص، فاستعددت له من الرخص.
وقال عبد الرحمن بن زيد بن أسلم: { وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ } قال: لاجتنبت ما يكون من الشر قبل أن يكون، واتقيته.
[11] - واهنه عبارت از تاری بود که در عصر جاهليت بخاطر دفع بلا و ضرر در باز و یا دست خود بسته ميکردند ، حرام بودن اين کار بخاطری است که مشابهت با تميمه ميايد.
([12]):فعن عمران بن حصين رضي الله عنه: (أن رسول الله صلى الله عليه وسلم رأى رجلا في يده حلقة من صفر، فقال ما هذا ؟ قال من الواهنة فقال انزعها؛ فإنها لا تزيدك إلا وهنا؛ فإنك لو مت وهي عليك؛ ما أفلحت أبدا ) رواه أحمد بسند لا بأس به، وصححه ابن حبان والحاكم وأقره الذهبي.
([13]) عن عقببة بن عامر الجهني، أنه جاء في ركب عشرة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فبايع تسعة وأمسك عن بيعة رجل منهم، فقالوا: ما شأن هذا الرجل لا تبايعه ؟ فقال: « إن في عضده تميمة » فقطع الرجل التميمة، فبايعه رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم قال: « من علق فقد أشرك » المستدرک علی الصحيحين تاليف حاکم نيسابوری حديث نمبر(7621 )
[14]- : (من اقتبس شعبة من النجوم؛ فقد اقتبس شعبة من السحر؛ زاد ما زاد ). رواه أبو داود، وإسناده صحيح، وصححه النووي والذهبي، ورواه ابن ماجه وأحمد وغيرهما.
[15]- قال قتادة: خلق الله هذه النجوم لثلاث: زينة للسماء، ورجوما للشياطين، وعلامات يهتدى بها؛ فمن تأول فيها غير ذلك؛ أخطأ، وأضاع نصيبه، وتكلف ما لا علم له به... " انتهى.
[16]- عن أبي مالك الأشعري رضي الله عنه: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: (أربع في أمتي من أمر الجاهلية لا يتركونهن الفخر بالأحساب، والطعن في الأنساب، والاستسقاء بالنجوم، والنياحة )
|