دوستان محترم ، خواهران وبرادران عزيز !
حجاب که لباس عزت خواهران مسلمان ما ميباشد ، وهر مسلمان اين حقيقت را بعد از مطالعهی دلايل قرآنی و حقيقت های روز ميداند، و مسلمانان جديد به مجرد پذيرفتن اسلام با تمامی شرايط سخت و دشوار در کشورهای غربی، خود را به اين لباس عفت آراسته ميسازند، يکتن از خواهران عزيز ما بنام سوسن صفاور دي مجموعهای ازسرگذشتهاي خود را که مدت 14 سال درخارج کشور سپري نموده ، ودرآنجا با آلمانيهايي ملاقات نموده است که آنان به دين مقدس اسلام مشرف شده اند ، به شکل کتابي در آورده است ، که خواستم قسمتی از اين کتاب را که درمورد موضوعات حجاب ميباشد ، نقل نمايم :
خواهرما سوسن که از شهروندان ايران است ، نخستين قصه اش را درميان نو مسلمانان آلمان که در محوطهی يکی از مساجد آلمان بعد از کنفرانسی که در آن سخنرانیها بوده است چنين بيان ميدارد :
با اعلام وقت تنفس، چند نفر ، سالن سخنراني را ترک کردند و همگي وارد حياط مسجد شدند . هواي بسيار لطيفي بود و تابش خورشيد بر روي منارهی مسجد سايه درختان بر روي آب نماي آن ، نغمه پرندهها و منظرهی جمعيت کثير خواهران و برادران مسلمان آلماني در مرکز اسلامي هامبورگ ، فضاي بسيار روحاني را بوجود آورده بود . با تفاق چند تن از خواهران آلماني که ازشهر هاي مختلف به هامبورگ سفر کرده بودند ،روي پله ها روبروي حوض نشسته و مشغول صحبت شديم . ما درست روبروي درب ورودي مرکز اسلامي هامبورگ نشسته بوديم و رفت وآمد عابرين و توريست هايي که براي بازديد از مسجد به آن محوطه مي آمدند ، گهگاه توجه مارا به خود جلب ميکرد . براي سياحان ديدن زنان و مردان مسلمان آلماني در آن مکان بسيار غير منتظره و جالب توجه بود و با تعجب بسيار آنها را بر انداز ميکردند گويي باور نداشتند که اينها آلماني هستند . اما چهرهی اروپائي و لهجه غليظ آلماني خواهران و برادران جاي هيچ شک و شبهه اي را براي آنان باقي نمي گذاشت که آنان آلماني هستند .
يک دختر ايراني
در ميان اين رفت و آمد ها ناگهان چهره متعجب دختري جوان که مات ومبهوت به اطراف خويش مينگريست و در کناره گروهي از خواهران و برادران آلماني چند لحظه اي مکث ميکرد و با تعجب زياد به اين سو و آن سو نگاه ميکرد توجه ام را جلب کرد. مدتي نگذشت که گويي سنگيني نظاره دو چشم بر احوال جستجو گر خويش را حس کرده و بدنبال آن دو چشم گشت و هنگامي که آنرا تا حدودي آشنا يافت بطرف ما گام برداشت آرام اما همچنان متحير .
حال ديگر در چند قدمي ما بود حدود 20 سال و اندي داشت تقريباً کشيده و بلند بالا بود با قيافه اي کاملاً شرقي و با چشمان درشت که در عين متحير بودن موجي از غم در آنها به چشم ميخورد . مدتي خيره خيره ما را برانداز کرد تا اينکه من سکوت را شکستم وبه آلماني از او پرسيدم :
براي اولين بار است که به مرکز اسلامي هامبورگ آمده اي؟ با سر جواب مثبت داد و دوباره يک يک ما را بزير چشمان پر ازسوال خويش گرفت .
يکي ديگر از خواهران آلماني از او پرسيد :
چند سال است در اينجا زندگي مي کني ؟
آيا به آلماني آشنایي داري ؟
خيلي کوتاه جواب داد: بلي کمي مي فهمم ، من مدت سه سال است که به آلمان آمده ام .
دختران وزنان آلمان با نامهاي اسلامي
جواب هاي کوتاه و منقطع اوحاکي از نداشتن تسلط کافي او به زبان آلماني بود ،اما شايد هم احساس بيگانگي ميکرد و براي اينکه اين احساس را از او بگيرم يکي يکي خواهران را به او معرفي کردم .
خواهر حليمه از فرانکفورت
سعيده از هامبورگ
فاطمه از مونيخ
هدي از زاربروکن
و من نيز ايراني هستم .
به يکباره گي گويي آشنائي پيدا کرده باشد چشمانش برقي زد و گفت :
من هم ايراني هستم و بعد به فارسي ادامه داد .
اما اينها که آلماني هستند چرا اسم هاي شان آلماني نيست .
به الماني به او گفتم : اين خواهران وتمامي آلماني هايي که در صحن مسجد مي بيني مشرف به دين اسلام شده اند و به همين علت اسم هاي اسلامي براي خود شان انتخاب کرداند .
دختران وزنان با حجاب دريک کشور اروپائي
خواهر (الکه ) فاطمه از او پرسيد :
مثل اينکه خيلي تعجب کرده اي که ما را مسلمان و با حجاب مي بيني آنهم به عنوان افراد اروپائي و افرادي که متعلق به يک سيستم غربي هستند ، سري تکان داد و جواب داد :
راستش همينطور است من در مدت اين سه سال که از ايران خارج شده ام براي اولين بار است که با چنين منظره روبرو مي شوم . امروز نيز خيلي اتفاقی راهم بدين طرف افتاد . من در (ها نوفر) مشغول تحصيل هستم و اين اولين بار است که به جهت مراجعه به پزشک متخصص به هامبورگ آمده ام و از آنجائيکه چند ساعتي وقت داشتيم ،تصميم گرفتم که کمي از فرصت استفاده کنم و در کنار درياچه آلستر کمي قدم بزنم . رفت و آمد افراد محجبه ظاهراً اروپايي توجهام راجلب کرد و بطرف مسير آنها حرکت کردم و با مشاهده مسجد و افراد آلماني بداخل مسجد آمدم و اکنون نيز از ديدن آلماني هاي مسلمان خصوصاً زنها که حجاب کامل دارند شديداًٌ متعجب شده ام .
بعضي از شرقيان غرب زده حجاب را سلب آزادي ميدانند ، درحاليکه دختران مسلمان غرب آنرا لباس عزت ، افتخاروآزادي ميدانند.
خواهر(بريگيت)هدي از وي ميپرسد :
چرا مگر انتظار ديدن افراد اروپايي مسلمان را نداشتي؟ اسلام که دين منحصر به يک ملت يا گروه خارجي نيست .
دختر ايراني که خودش را سهيلا معرفي کرد جواب داد:
نه منظورم اين نبود که اسلام مخصوص يک گروه يا يک ملت خاص است اما مي دانيد در ذهن ما در اثر تبليغات و فيلم هاي خارجي اينطور جا افتاده که اينجا مرکز آزادي است و زن اروپايي از آزادي کامل بهرهمند است . ما دنياي آرزوهاي خود را در اينجا ميديديم و اين است که از ديدن زنهايي که با وجود برخورداري از آزادي آنرا نفي کرده اسلام مي آورند و پوشيدن لباس هاي اسلامي را انتخاب مي کنند ، دچار بهت و حيرت مي شويم چون اينجا که ديگر کسي شما را مجبور به رعايت حجاب نمي کند پس انتخاب شما فقط و فقط نمايشگر عشق و ايمان شما است و من متعجب هستم از اينکه آنچه را که ما اسارت و زنجير بردست و پاي زن محسوب مي کرديم ، شما آزادانه و عاشقانه در اين محيط برگزيده ايد.
هدي ميان حرفش پريد و با لبخندي که حاکي از افتخار به ايمانش بود گفت :
پس اگر بشنوي که من قبلاً(پانک) بوده ام خيلي بيشتر متعجب خواهي شد.
سهيلا: پانک! اصلاً باورم نمي شود ، اما راستي چه چيز با عث شد که اين راه را انتخاب کنيد و مسلمان شويد؟
با اين آزادي که در اينجا هست ، بطور يکه اگر برهنه نيز توي خيابان ظاهر شويد کسي کاري به کار تان ندارد . مگر نه اينکه گفته ميشود که در صورت آزادي ارتباط زن ومرد ديگر براي مرد و زن همه چيز عادي ميشود و ديگر سرو وضع زن در نقش و تاثيري بر جنس مخالف نخواهد داشت.
فرق ميان آزادي وبي بند وباري
فاطمه سريعاً جواب داد :
اول اينکه الله هر که را بخواهد هدايت ميکند حتي اگر در مرکز فساد و قلب دنياي به اصطلاح باشد .
دوم اينکه آزادي مفاهيم گوناگون دارد آن چيزي که در دنياي ما مي بيني آزادي نيست بلکه بي بند وباري وفساد وهرزه گري است. اينکه در روابط زن و مرد هيچگونه حد و مرزي وجود نداشته باشد و زن و مرد حتي متاهل خود را پاي بند به اخلاق و ارزشهاي اخلاقي نبيند و بدنبال هوس هاي آني باشد وهر طوري که خود مي خواهد بپوشد ورفتار کند ،بدون توجه به اثري که با اين رفتار به اصطلاح آزادي خود جامعه مي گذارد ، نه جانم ، اين را آزادي نمي گويد .
اين شعار ها و تفسير هاي مختلف از (بي بند وباري) و (لاابالي گري) در لواي کلمه آزادي در طي سالها از طريق تبليغات به ما خورانده شده است و غالباً نيز اکثريت عوام بدون فکر و ارزشيابي ، بدنبال اين موج روان ميشوند ، والا چه فرق است ميان حيوان و انسان ؟
آزادي جنسي سبب تنوع طلبي درجنس وتجاوز بر ديگران ميشود.
مدل هاي لباس سبب تحرکات شهواني وبه جلوه گذاشتن زيبايي زن براي لذت يابي مردان است
خواهر محترم فاطمه در اين ادامه سخنان خود به سهيلا ميگويد :
از طرفي بايد بداني که روابط آزادي نه تنها کشش و نياز شهواني را تقليل نميدهد بلکه حس تنوع طلبي را در افراد زنده ميکند و اين را مي توان از آمار ها و فحشا و فسادي که در غرب حاکم است با کمي تحقيق و بررسي دقيق دريافت . بطور مثال برايت بگويم که بيش از 72% از زنهاي شاغل در آلمان ، در محل کار خود مورد اذيت جنسي از طرف همکاران مرد خود واقع ميشوند وکارفرما يان آنها از آنان تقاضاي ناروا دارند . البته جاي تعجب هم نيست با اين همه مدل هاي لباس که در اکثر آنها هيچ هدفي جز تحرکات شهواني وبه جلوه گذاشتن زيبائي هاي بدن زن وجود ندارد، ديگر نبايد از اين اذيت وآزارها و تجاوز ها گله کرد و بايد توجه داشت که تا زن خود را چنين ارزان عرضه مي دارد هيچ قانون نمي تواند جلوي اين اعمال را بگيرد .
از طرفي خود نمائي زن درمحل کار باعث متزلزل شدن و از هم پاشيدن خانواده ها و در نتيجه وجود انواع فساد و روابط نا مشروع شده ، بـه عبارتي، زن کالائي در دست مردان هوسران شده. البته اينکه هميشه افرادي هستند که بر خلاف نظام حاکم حرکت مي کنند، امري طبيعي است صحبت ما از روند و نتيجهی اين شعار هاي پوچ و توخالي راجع به آزادي است. ما نيز به ياري و لطف الله (جل جلاله) به محض پي بردن به توخالي بودن و پوچ بودن اين شعار ها سعي کرديم از طريق ايمان به الله (جل جلاله) واحد خود را از اين منجلاب بيرون بکشيم .
هدي در ادامه خواهرفاطمه گفت : تازه در زمانهاي قديم يعني قبل از جنگ جهاني دوم ، جوامع ما نيز خيلي پاي بند اخلاق بودند ، بعد ازجنگ وآمدن امريکايي ها وپياده شدن فرهنگ منحرف امريکايي وسياستهاي مکار آنها وکشيدن زن بسوي برهنگي جامعه ما به اين وضع اسفناک امروزي مبدل شد ، وآنچنان درفساد غوطه ور شد که به نظر نمي رسد راه نجاتي برايش وجود داشته باشد بجز بلا هاي الهي .
من درتمام مدت اين صحبت ها ، سهيلا را خوب زير نظر گرفته بودم گويي در درون او انقلابي در شرف جريان بود خطوط اجزاي صورت اومرتب حالت هاي مختلف بخود مي گرفت و شديداً متحول شده بود ،براي مدتي خاموش به نکته خيره شد، چشمانش را آله از اشک پوشانده بود آرام اورا مورد خطاب قرار داده پرسيدم که به چه مي انديشد، بدون آنکه سرش را بگرداند گفت:
نمي دانم به يکباره به ياد روزي افتادم که از ايران بسوي اروپا پرواز کردم ، انگار همين ديروز بود ، با چه افکار ها و تلقين ها ، بار سفر بستم ، بار سفر بسوي قصر طلايي غرب ، که در آن هر آرزويي به محض اراده کردن برآورده ميشود، تمدن بزرگي که از قانون ها وحقوق بشر و چنين و چنان بودن آزادي انسانها در آن بر ايمان تبليغ ميشد .
سفر به کشور موفقيت ها وخوشبختي ها و جايي که زن آزاد ، وبرابر با مرد بود ، تصويري که از طريق فيلمها و راديو هاي بيگانه به خورد ما داده شده بود و ما به ساده لوحانه آنرا پذيرفتهايم.
سهيلا که گويي سنگ صبوري براي شنيدن دردهاي انباشته شده دلش يافته بود آهي کشيد و ادامه داد : خوب آدم چه مي داند يک چيزي از دور ميشنود و تبليغ نيز آنقدر زياد است که انسان ديگر قدرت تفکر پيدا نمي کند. سمبولها و ارزشهاي حق طلبانه را تحت الشعاع خود قرار مي دهد و آنها را شعار گونه معرفي مي کند. اما شنيدن همان حقايق ، وپوشالي بودن فرهنگ غرب و فساد حاکم بر جوامع آنها از زبان خود غربيها از زبان افراديکه سالها در اين نظام ها بزرگ شده اند و گوشت پوست شان از اينجاست ، تکاني به انسان ميدهد به اينها که ديگر نمي شود گفت که شما داريد تبليغ منافع خود را ميکنيد.
شعار تساوي حقوق درغرب به جز برده کشي وبهره برداري ازجنس زن چيزديگري نيست
سهيلا دراينجا اشاره اي به خواهران آلماني کرد و گفت :
وقتي انسان از زبان زن غربي مي شنود که فرياد تساوي حقوق زن و مرد، هيچ هدفي بجز بهره برداري بيشتر از جنس زن را در برندارد و چه از لحاظ نيروي بدني و چه از لحاظ جاذبيت زنانگي ،سوء استفاده مي شود ، و در واقع زن به برده کشي بيشتر وادار شده است، ديگر نميشود چشم ها را بست و گوش ها را گرفت. راستش مدتها است که من نيز متوجه اين مسئله شده بودم اما شهامت اقرار کردن آنرا نداشتم .
پوشيدن لباسهاي غربي ، سبب ميشود که به درد هاي آنان مبتلا شويم.
اکنون اشک چشمان درشت سهيلا اينک به قطره هايي تبديل شده بودند که يکي يکي برگونه هايش ميغلطيدند . وي در همان حال ادامه داد :
چه رويا ها و افکاري، هنوز بيش از يکسال اقامتم در آلمان نمي گذشت که يک روز هنگام ظهردر ايستگاه اتوبوس ايستاده بودم، ناگهان ماشيني ترمز کرد و پسري قد بلند بيرون پريد و بدون مقدمه دست مرا گرفت و بطرف خودش کشيد، من که انتظار چنين چيزي را نداشتم ، همانند مسخ شده گان چند لحظه همين طور نگاه ميکردم در حاليکه پسر قصد داشت مرا سوار ماشين خود کند، يکباره بخود آمدم و مقاومت کردم و با کيف دستي ام محکم بر سرش کوبيدم که در نتيجه پسر زخمي شد و عابرين پليس را خبر کردند و پليس ما را به پاسگاه برد .
در طي بازجويي رئيس پليس ، بازبان آلماني دست و پا شکسته ، جريان را تعريف کردم وفکرمي کردم الان پسر را تنبيه کرده و زنداني ميکنند ، اما با کمال تعجب ديدم زهي خيال باطل، رئيس پليس مثل اينکه برايش جوک (فکاهي) کفته باشم، خنده اي کرد و گفت:
خوب چرا با او نرفتي ،ميدوني اين پسر چه کسي است؟ گفتم پسر هر که مي خواهد باشد من که آلماني نيستم که با هر کسي بروم من ايراني هستم و عفت ما گوهر وجودي ماست. رئيس پليس دوباره خنده اي کرد و گفت : شکل و طرز لباس شما که مثل زنان ما است، تابلويي هم که در دست نداريد. حرفهاي رئيس پليس همانند خنجري بر قلبم فرود آمد اما از طرفی نيز حق را به او مي دادم.
خلاصه چندي از دوستان را خبر کرده و با پس گرفتن شکايت خويش و عذر خواهي اجباري از پسر خود را از مخمصه نجات دادم والا بدهکار نيز شده بودم.
سهيلا مکثي کرد نگاهش را به من دوخت و گفت:
آنروز فکر کردم چون من يک خارجي هستم اين طور با من برخورد می کنند اما اکنون با حرف هاي اين خواهران گويي از خوابي سنگين بيدار ميشوم. خوابي که سالها در نتيجه لالايي شعارهاي زيبا و سراب مانند اين خارجي ها گريبانگير من شده بود. راستش من نيز مدتها است متوجه شده ام که سلام اکثر مردها بدون طمع نيست و بلافاصله از زن تقاضا هاي ناراو دارند. آنهم با اين همه آزادي روابط جنسي ، که انسان فکر ميکند ديگر چشم مردها بدنبال زنها نيست.
با بلند شدن صداي اذان از مناره مسجد خواهران بلند شدند و براي اقامه نماز وارد مسجد شدند، در همين موقع سهيلا از من پرسيد که آيا ميتواند همراه ما نماز بخواند ، با خوشحالي او را بداخل مسجد برده و پس از گرفتن وضو بداخل صحن مسجد رفتيم . در سرتا سر اقامه نماز احساس ميکردم که سهيلا گريه ميکند ، بعد از اتمام نماز دقايقي چند سر سجاده مشغول گريه و نيايش بود، در صحن مسجد بجز سهيلا ، خواهران و من ديگر کسي باقي نمانده بود. آهسته به سهيلا نزديک شدم که بيبينم آيا منتظرش بمانم يا نه؟
سهيلا خجالت ميکشد که با وجود مسلماني به گمراهي وبي حجابي مشغول بوده او با ديدن من شروع به گريستن کرد او را در آغوش گرفتم سهيلا همچنان گريه مي کرد گريه ايکه از اعماق قلب او بود و گويي حامل اين کلمات بود : اي الله (جل جلاله) من از خودم شرم دارم ازتو شرم ميکنم شرم از اينکه من مسلمان بودم و مقيم يک کشور اسلامي ولي قدر تمامي اين نعمت ها و منزلت و رحمتي که تو نصيبم کردي نداشتم من بدنبال معيار ها و ارزش هاي دنيايي بودم که در منجلاب فسادي چنان تا گلو غرق شده است که را ه نجاتي برايش نمي بيند و اينان که بزرگ شده گان و دست پرورده هاي فرهنگ غربي هستند، همچون تشنگان بدنبال رحمتي هستند ، که تو بي هيچ چشم داشتي ، در اختيار ما قرار داده بودي ، بدنبال معيار هاي اسلام ، ما در روياي غرب بسر مي برديم و اينان در اشتياق ديدار کشور اسلامي ما ميسوختند.
شرم از اينکه من بدنبال ارزشهايي بودم که باعث سقوط انسان مي شوند ونه تنها راحتي و آزادي به همراه نميآورند بلکه اذيت و آزار بردگي ، و اين خواهرها سعادت دنيا و آخرت را جستجو کرده اند. شرم ازاينکه من د رپي آمال پوچ روان شده بودم و اينان معشوق واقعي را يافته بودند. براستي مارا چه مي شود که حق را نشناخته ايم.
خبر گذاري آلمان درشماره 9 مارس چنين مينويسد: در جوامعي که با بيشرمي کامل زنان همانند کالايي براي ارضا هوسراني مردان در بنگاههاي مخصوص اين امر در معرض خريد و فروش قرار مي گيرند .
خبر گزاري آلمان درماه اکتوبرشماره 92 مينويسد : در جوامعي که بعلت بي بند و باري قريب به اتفاق مردان متاهل روابط نا مشروع دارند .
در جوامعي که سالانه ميليارد ها دلار صرف لوازم آرايش و انواع اقسام دوره هاي زيبائي ميشود از آنجائي که در اين جوامع ظاهر و اندام زن ملاک شخصيت و بيانگر ارزش وجودي او مي باشد (10 مي 93 برنامه موناليزه)
در جوامعي که مدارس آن صحنه خريد و فروش مواد مخدر انواع وسايل جلوگيري از حاملگي و...... مي باشد (خبر گزاري آلمان برمن جولاي 93)
و بالاخره در جوامعي به اصطلاح آزادي که بيش از 72% از زنان شاغل آن مورد اذيت و آزار جنسي قرار مي گيرند (نومبر 92 برنامه موناليزا)
اين زنان از لابلاي تاريکي ها با هر گونه مشقت بدنبال روزنه اي نور براه افتادند و همانند هاجر در بيابان خشک و بي آب و علف چنان تشنه وار گشتند تا " استجاب لهم " سعي ايشان را پاسخ داد و چنان حق را در قلب هايشان تجلي داد که گويي هيچ گاه در تاريکي بسر نمي بردند.
دختر ايراني در آلمان توبه ميکند وحجاب ميپوشد
تمام خواهران دور ما جمع شده بودند. سهيلا همچنان اشک مي ريخت و زمزمه ميکرد :
چرا باور کردهايم که آزادي ما درعرضه کردن زيبائي هاي زنانگي ما است. آن پليس آلماني حقيقت را گفت ما اگر خود را به شکل غربيها ملبس کرديم پس بايد همانند آنان باهر متقاضي نيزروان باشيم . اما ما که چنين دختر هايي نيستم ما عفت مان را از هر چيز بالاتر ميدانيم و حيا را امتيازي برايش ميدانيم . پس مارا چه ميشود که بدنبال بي پروايي هاي ظاهري هستيم بدون انکه متوجه اين باشيم که حامل چه پيامي هستيم . وقتي حرفهايش به اينجا رسيد، کمي مکث کرد و سپس با صداي بلند ادامه داد: از اين لطف الهي سپاسگزارم و امروز همگي شما را در پيشگاه الله (جل جلاله) به شهادت مي گيرم که ديگر نميخواهم همانند عروسک در خدمت ارزشهاي غربي باشم و ازهمين امروز لباس اسارت را بدور انداخته و لباس زن مسلمان حقيقت جو را پوشش خود قرار خواهم داد.
همگي خواهران از حالتهاي منقلب سهيلا تا حدودي متوجه قضيه شده بودند، خيلي سريع و خلاصه جريان را براي شان گفتم، با خوشحالي سهيلا را در آغوش گرفتند و برايش دعاي خير و موفقيت آرزو کردند. صحنهی بسيار با شکوهي بود و تک تک ما گريه مي کرديم . الله (جل جلاله) را شکر کردم که يکبار ديگر شاهد هدايت انساني براه حق ميبودم ، آفتاب از لابلاي شيشه هاي مسجد بداخل صحن تابيده بود و صحنه بسيار روحاني بوجود آمده بود. همانطور که به جمع خواهران وسهيلا مينگريستم به ناگهان فکري بنظرم رسيد وتصميم گرفتم سرگذشت يکايک اين عزيزان را که با وجود فقدان امکانات و دسترسي نداشتن به منبع سازمان ويا انساني که نداي حق را از زبان او بشنوند رو به سوي سرچشمه نورآورده بودند ، را براي شما عزيزان خواننده به رشته تحرير د رآوردم . اين عزيزان در جوامعي حق را يافتند که هيچ هدفي بجز نابودي تمامي ارزشها و معيار هاي مذهبي ،اخلاقي ، و انساني ندارد و همه روزه ترفند هاي جديد تري براي منحرف کردن انسان قرن بيستم بکار مي برند . در جوامعي که فساد اخلاقي چنان به نکته اوج خود رسيده است که حتي فرياد عده اي از دست اندر کاران و سياستمداران غربي در رابطه با مرگ معيارهاي اخلاقي به آسمان را بلند کرده است:
زندگي مدرن خانهاي جهت ارضاء نياز هاي حيواني مجله اشپيگل / آلمان دسامبر 1993.
آلمان جولاي 93 سوسن صفاوردي |