|
|
شماره مقاله :
|
2130 |
تعداد مشاهده : |
1071 |
تاریخ اضافه : |
2012-02-09 |
|
نسبت جهل وبی خبری به خداوند در بایبل |
|
دربايبل به ادامه قصه خوردن درخت ممنوعه توسط آدم وحوا ،ميگويد : (( خدا آدم را ندا داد ، اي آدم ، چرا خود را پنهان ميکني ؟ آدم جواب داد : صداي تو را درباغ شنيدم و ترسيدم ، زيرا برهنه بودم ، پس خود را پنهان کردم . خدا فرمود : چه کسي به تو گفت که برهنه اي ؟ آيا ازميوهء آن درختي خوردي که به توگفته بودم از آن نخوري ؟ آدم جواب داد : اين زن که يار من ساختني از آن ميوه به من داد ومن هم خوردم )) سفر پيدايش ، فصل 3 ، شماره 9-12 صفحه 3.
شما لطفا اين جملات را دوباره خوانده وبه آن فکرکنيد : درين عبارات چنين حکايت ميکند که زماني حضرت ادم وحوا ازين ميوه خوردند ، تازمانيکه خود آنان بـراي خدا قصه نکردند ، خدا نميدانست (العياذ بالله) ، بناء ازاو سوال ميکند : چه کسي بتوگفت که برهنه اي ؟ اين سوال بدين معناست که خدا (جل جلاله) تا هنوز(العياذ بالله) خبرندارد . وبد تر از اين ، عبارت بعدي است که خدا ازآدم ميپرسد که : چه کسي به توگفت که برهنه اي ؟ |
|
|
|
|