) فلسفه ی لباس سفيد : اگرچه بعضي از مادي پرستان به لباس هاي ظاهري افتخار نموده و شخصيت خود را در پوشيدن لباسهاي فاخر مي دانند و خود را نسبت به ديگران برتريت مي دهند، براي اينکه در هنگام ملاقات جهاني مسلمانان پوشيدن لباسهاي مختلف مومنان را از حقيقت ها به سوي امور مادي مصروف نسازد، براي همه توصيه شده تا يک لباس سفيد برتن کنند تا هيچ کسي احساس کمي و يا برتري ننمايد ، و در قبر نيز با لباس سفيد مي روند و اين يادهايي روز محشر وقبر، درحقيقت روح معنوي انسانرا از ماديت بيرون کشيده وبسوي ملکوت و معنويت رهسپار مي سازد و بدين سان تمامي مسلمانان با يک لباس، بسوي يک هدف به حقيقت ها خود را نز ديک ميسازند.
2) فلسفه ی اخلاقي حج : يكي از احكام مهم قرآني كه دانستن آن بر مسلمانان جدا لازم است اينست كه الله (جل جلاله) خطاب به مسلمانان ميفرمايد: (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ) اي مسلمانان: در دين مقدس اسلام بطور کامل داخل شويد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد. مفهوم اين آيت مباركه است: انسان مسلمان كوشش نمايد خود را مسلمان كامل بسازد ومسلمان كامل كسي است كه تمام احكام الهي را بطور كامل درك نموده بدان عقيده نمايد و براي عملكرد آن سعي و تلاش ورزد، دين مقدس اسلام داراي سه اساس مهم است:
بخش عقدي ( فكراسلامي ) ، بخش عملي ، بخش اخلاقي .
بخش اخلاقي اسلام عبارت ازرابطه انسان را با خالق و مخلوق بر اساس آداب، حيا، طريق درست سخن گفتن، احترام متقابل و مراعات علاقمندي هاي ديگران ميباشد. اين اخلاق اسلامي اكثريت غير مسلمانان را به دين مقدس اسلام كشاند، پيامبر( صلى الله عليه وسلم ) و صحابه كرام (رضي الله عنهم) چنان اخلاق اسلامي را مراعات مينمودند كه هزاران انسان غير مسلمان شيفته اخلاق خوب آنان شده و بخاطر همين اخلاق پيامبر و صحابه، گرايش خويش را به دين مقدس اسلام اعلان نمودند.
وقتي پيامبر( صلى الله عليه وسلم ) ميگويد: (انما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق) من براي تمام نمودن مكرمترين بخش هاي اخلاق مبعوث شده ام، بدين معناست كه حضرتش اعلان مي دارد كه درحقيقيت وظيفه اش در اين رسالت، دعوت به اخلاقيات است، زيرا هرعمل انسان كه بدون اخلاق گردد آن عمل بي فايده و بي ارزش است، مثلا زماني کسي رهسپار خانه الهي مي گردد، لازم است تا در راه رسيدن به خانه الله (جل جلاله) يکتا، ادب اسلامي را از اغاز سفر مراعات نمايد و به اين اساس از سخنان شهوت انگير و يا سخنانيکه فاسقان درمجالس خود رد و بدل مي کنند اجتناب ورزد، زيرا هر عملي اسلامي که عاري ار اخلاق باشد، بي فايد و باطل ميگردد به گونه مثال:
نماز– اخلاق=عدم قبولي نماز (زيرادرنمازسترعورت كه جزءاساسي اخلاق است فرض ميباشد.)
زكات – اخلاق = عدم قبول زكات: زيرا در قرآن كريم ذکراست: (لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الإذى )
حج – اخلاق = عدم قبول حج زيرا در قرآن كريم ذکراست: (ولا رفث ولا فسوق في الحج)
3) فلسفه يادي از ابراهيم خليل (عليه السلام) : فلسفه حج را مي توان با نام حضرت ابراهيم ويادي ازخاطره هاي وي آغاز نمود. ابراهيم که او را پدر پيامبران دانند، او را باني کعبه، او را قربان کننده ی نخستين فرزندش، کي را قرباني نمود؟، پسرش را، جگر گوشه اش را، درکدام عمر؟ آيا درعمريکه ميتوانست پسران ديگري بدنيا آورد، و قربان نمودن يک فرزند ساده وآسان، ويا اينکه اين قرباني در هنگام پيري وي که ديگري اميد فرزنداني نه بلکه اميد فرزند ديگري نداشت،... در اين هنگام که او آماده قرباني است، آيا همه همصحبتان وي آماده قرباني اند ؟؟؟ نه بلکه او زماني آماده قرباني مي شود که همه به گمراهي وهلاکت درحرکت اند ... همه ضد الله (جل جلاله) و دين الله (جل جلاله) اند، همه فاميل ها مخالف فاميل او هستند، همه دست به دست هم داده درجواني او را در آتش نمرود انداختند ... او در اين ماحول وحشت و تاريکي ... تسليم اين همه نا هنجاري هاي جامعه نشده و مانند متفلسفان عصر خود را با جامعه نه آراست ... او درمقابل فرعون هاي جامعه قد بر افراشت ... او براي عقيده ی توحيد ازدست و زبان کار گرفت ... او منکرات را با دست و زبان از بين برد ... او به بتکده ی بت پرستان رفت .. وبتهاي شانرا شکست ... و باز براي قناعت آنان بتي از بتهاي آنان را مثال ونمونه قرار داد ... او به شکل عملي و پراکتيک درسي براي همه تقديم نمود که عقل انسان ... دانش انسان ... برتريت انسان ... عظمت انسان ... کرامت انسان ... کجا ميرود ؟؟؟ زمانی سر سجده به مخلوقي نهد ... هرگاه بتي را پرستش کنيم .. کرامت خود را درمقابل آن بت از دست داده ايم ... باز نگوييم که ما اشرف المخلوقات هستيم ... هرگاه سرتسليم به انساني خم نماييم ... و زبان استدعا و همکاري و مدد رساني و مشکل گشايي به انساني باز نماييم ... خود را باخته ايم ... شخصيت خود را باخته ايم ... کرامت خود را از دست داده ايم ... و تمامي کرامت خود را نثار آن شخص نموده ... خود را از دايره ی انسانيت واشرفيت به دايره و محور حيوانيت و خود بازي قرار داده ايم ... ابراهيم درلحظات سخت و دشوار حيات خويش ... درميان آتش نمرود ... درميان قهر جامعه ... درميان بد بختي هاي جامعه ی انسان بازهم تسليم کسي نمي شود ... حتی شخصيت خود را در نزد فرشته ها پايين نياورده و زماني فرشته ای به نزدش مي آيد ... درکدام حالت ؟؟؟ درميان آتش ... از او مي پرسد که آيا کمکي مي خواهي ؟؟؟ نيازي دارد ؟ او چون موحد است .. يکتا پرست .. خدا شناسي .. معتقد.
مي گويد: بلي .. ولي از شما نه. باز فرشته ی بزرگتري چون جبريل به نزد وي مي آيد و مي گويد: اي ابراهيم در اين حالت چه مي خواهي ؟؟ و چه پيامي داري ؟ و چی درکارست . باز برايش مي گويد: که بلي به همه چيز ضرورت دارم، ولي از تونه. ابراهيم مي داند که فرشته ها مخلوق اند، فرشته ها بنده اند، بنده هرقدر مشرف ومکرم گردد ... بنده هرقدر محبوب ومقرب باشد ... بنده هرقدر عزت وکرامت داشته باشد ... بنده هر قدر وظيفه بزرگ در کرسي هاي آسماني داشته باشد ... باز هم بنده است.
با سپري نمودن امتحان فیزيکي امتحان ابراهيم ختم نشد ... او بازهم امتحان ميدهد ... اينبار امتحان سخت تر نسبت به امتحان اولي ... امتحان عقيده ... امتحان مدد خواهي ... امتحان کمک خواهي ... امتحان اياک نعبد واياک نستعين ... بسا انسانها درامتحانات سخت فیزيکي پيروز مي شوند ولي در امتحان عقيده و انديشه ... در امتحان الله (جل جلاله) پرستي و يکتا پرستي ... مغلوب مي گردد .. در هنگام مشکلات رخش را مطابق گفته هاي شيطان ... از بارگاه ذات يکتاي ... بسوي انسان ضعيفي مي گرداند ... درهنگام مشکلات ... الله (جل جلاله) يکتا را فراموش نموده ... واستعينوا بالصبر والصلاة را فراموش نموده ... اياک نستعين را فراموش نموده ... از انساني ... ازمخلوقي ... از فرشته اي ... از پيامبري ... از شخصيتي ... وبالآخره از کسيکه خود به کمک نيازمنداست کمک ميخواهد ...
ولي ابراهيم درميان آتش نمرود، نه آتش عادي ... آتشيکه همه اهل شهر وحومه درآن هيزم ريخته اند ... بازهم عقيده اش را فراموش نکرده .. بازهم ايمانش را از دست نداده، بلکه با يک ايمان قوي در اين امتحان کامياب مي گردد ... ابراهيم با تمامي فهم وعقيده ی راسخ جواب ملايکه ها را مي گويد: که بلي اي دوست من در اين لحظات سخت و دشوار به کمک نياز دارم .. به مدد گاري ضرورت دارم ... به نجات دهنده ای ضرورت دارم .. ولي آن کس تونيستي ... به تو ... به کسي نياز دارم که سوال کننده را قبل از سوال مي داند ... مشکلش را قبل از بروز مشکل مي داند و حل مشکلاتش را قبل از درخواست وي آماده نموده است ... به کسي نياز دارم که وسايل درنزد وي هيچ اند .. يک حکم ... يک امر ... فقط حکم وي در ميان (کاف ) و ( نون ) است. اذا اراد شيئا يقول له کن فيکون.
به او نياز دارم نه به تو ...
به کسي نياز دارم که حکمش بر جامدات نيز تطبيق ميگردد.
به کسي نياز دارم که امرش حتما تنفيد ميشود.
بدون وسيله.
بدون تاخير.
به کسي نياز دارم که حکمش نه تنها حلي براي يک مشکلي، بلکه حکم او مشکل کشاي همه مشکلات است.
درينجا حکم الهي به آتش ميرسد ( يا نار ... اي آتش ... کوني بردا ... سرد شو ... وسلاما .. وسلامت نگهدارنده ... علي ابراهيم .
درينجا باز مفسران به تعجب ميافتند .. چرا در اين حکم ، واژهء سلام ... نيز بکار رفت ؟؟؟ وخود جواب ميگويند که هرگاه به آتش تنها گفته ميشد که ( بردا ... سرد شو ) اين آتش بي خبر از حقيقت ها چنان سرد ميشد که در دامان خويش ابراهيم را از سردي ميکشت ... ولي الله (جل جلاله) آتش را براي ابراهيم نه تنها سرد نمود،.... بلکه مسخر نمود ... او را امر نمود که سرد شو ... ولي نه چنان سردي که ابراهيم را هلاک نمايي ... بلکه سرد شو در خدمت ابراهيم باش.
اين حاجي که سفر حج را در پيش دارد و به مقام ابراهيم رفته نخستين رکعات نماز را ادا مي کند .. در اين مقام خود را در لباس ابراهيم قرار مي دهد .. ودر اين مقام .. درمقابل صاحب مقام .. خدای ابراهيم ... خدای نوح .. خدای اسماعيل ... خدای پيامبران ... خدای عيسي وموسي ... خدای همه ی جهانيان قرار گرفته ... وعقيده ی توحيد ابراهيمي را تمثيل مي نمايد ... خود را چون ابراهيم موحد ويکتا پرست مي سازد ... خود را تسليم هيچ کسي نمي سازد و توجه اش تنها به ذات عز و جل او ميداند که کعبه يک مخلوق است ... و مخلوق عبادت نميشود ... کعبه صرف يک سمبول توحيد است ... قبله است .. ولي سجده به صاحب قبله مي شود .. همه يک طرف رو مياورند .. ولي به انطرف سجده نمي کنند ... سجده به خدای ميکنند ... نماز خواندن درعقب ديواري ... سجده به آن ديوار نيست ... سجده به صاحب ديوار ست .. .. کعبه يک جسم جامد است ... او نميتواند براي کسي نفعي را جلب کند ... خود مخلوق است ... خودش نيازمند است ... اين مسلمان اکنون درمقام ابراهيم قرار دارد ... عقيده ی ابر اهيمي دارد ... او چشمان و دست و قلب و زبان را به سوي ذات باز نموده ... با اينکه درمقابلش اين همه صحنه ها و جاهاي مقدس قرار دارند .. اينهمه را فقط به ياد ابراهيم .. با عقيده ی ابراهيمي تمثيل مي کند ... او درمقابل حجر الاسود ايستاده وبا عقيده ی پيروان مکتب ابراهيمي ... به ياد سخنان حضرت عمر مي افتند که مي گفت: اي سنگ سياه تو هيچ نفع و ضرري براي من نمی توانی برسانی ... قسم به الله (جل جلاله) که هرگاه رسول الله (جل جلاله) ترا نمي بوسيد .. من هيچگاه ترا نمي بوسيدم . .. اين حاجي .. بازهم به سوي اين سمبول ها ديده ... به ياد شخصيت ها شده ... وعقيده ء توحيد را از زبان آنان ميگيرد ... وبه ياد الله (جل جلاله) ... به حرکت ميشود.
در جهان دو قطب هابيل وقابيل ازقديم الزمان بعد از پيدايش جهان ظهور نموده و قابيل بعنوان سمبول شر و دشمني خواست در مقابل پاکي و صفايي هابيل قد علم نمايد و زماني نتوانست به سادگي به اهداف شوم خود رسد، خواست از راه قتل و تجاوز حق هابيل را تصرف نمايد، اين سمبول شر بعد از گسترش انسانيت به سه سمبول شرير که عبارت از ( سمبول اقتصاد که هميشه در خالي نمودن جيب ها ي ديگران نقش دارد، با سمبول دومي که در سلطه وقدرت وياحاکميت سياسي با زور گردنها را درتصرف خود قرارداده و خون ملت ها را از اين طريق ريخته اند، و آنانرا برده وغلام خود ساخته اند، و سمبول سومي هم تزوير است که بعضي از فروخته شده گان، حقيقت هاي ديني را به نفع دو سمبول شرير قبلي تفسير وتوجيه نموده و عقل و انديشه ملت ها را مخدر ساخته و به اين شکل اين سه سمبول ظلم هميشه درمقابل ملت ها قرار داشته که قرآن عظيم الشان سمبول زر يا اقتصاد ظالمانه را در لباس قارون تمثيل نموده و سمبول شرير سلطنتي را که با زور ملت خويش را به برده گي کشانيده بود در لباس فرعون و سمبول تزوير را در شخص بلعم باعور بيان داشته، که اين سه سمبول شرير در مقابل حضرت موسي قرار داشتند، ولي موسي به درک حقيقت ها و استفاده از منابع وحي الهي توانست بر هرسه سمبول شر غالب شده يکي درخاک غرق نمود و ديگرش را در بحر و سومي را در لابلاي حقيقت هاي تاريخي سرنگون نمود و بآلآخره پرچم حق و توحيد بجا ي آنها به اهتزار در آورد.
ولي بعد از رفتن موسي ( عليه االسلام ) اين سمبول هاي شرير درطول تاريخ بشريت دوام داشت، ونخستين بنيان گذار مکتب توحيد سمبولي را براي يکپارچه سازي ملت ها در حجاز بنيان گداري نمود، ابراهيم مانند ساير مصلحان جهان مکتب فکري جديدي را بر اساس ارشادات الهي پي ريزي نمود و نهضت جديدي را به ميان گداشت که به گفته دکتور علي شريعتي (( بنابرين نهضت ابراهيم نهضت فلسفي تنها نيست، نهضت شناختن جهان نيست و نهضتي برخلاف مسير تاريخ بشر، ..... نابود کردن انحصارها و مرزها و قيد ها و بنده گي ها و برده گي ها و برتري طلبي و درعين حال ايجاد وحدت جهان، وحدت انسان با جهان، وحدت انسان با انسان اينست که نهضت ابراهيم اين همه عظمت، واينست که انسانها هرسال وهرنسل دعوت ميشوند که درگوشهء، بنام خاطرهء ابراهيم جمع شوند و ازاعمال جدي او تقليد نمونهء و اشارهء بکنند، و به اين شکل هميشه نسل هاي بشري که بنام مسلمان مسوول انجام و ادامه رسالت ابراهيم هستند پيوند خودشانرا با ابراهيم حفظ کنند و هرسال به اينجا بيايند و با او تجديد عهد کنند اين تجديد عهد بار مسووليت بي نهايت سنگيني را بدوش انسان روشن و آگاه ميگذارد، مسووليت بزرگي که با ابراهيم آغاز شد و به عنوان بازگشتن و برگرداندن مسير تاريخ بشر بدوره هابيلي به دوره برابري انساني، برادري انساني، و نفي همه عوامل شرک يعني مذهب انحرافي ضد انساني است)).
4) فلسفه ی سعي ميان صفا ومروه : تاريخ اسلام زنان قهرماني داشته که براي رسيدن به حقايق هميشه درسنگرهاي مبارزه بر ضد کفر و شرک خون خود را نثار نموده اند، سميه نخستين شهيد اسلام بر ضد ابو جهل قد علم نمود و خون خود را فداي اسلام نمود و زماني هم خانم ابراهيم در صحراي خشک مکه براي دريافت قطرات آب براي يگانه فرزند خويش که بعدها لقب ذبيح الله را قهرمانانه حاصل مي کند، درميان صفا و مروه سير وحرکت مي کند، الله (جل جلاله) با اين حرکت زن مومنه خواسته هايش را قبل از بلند نمودن دست دعا بر آورده مي سازد، و در زير قدمهاي اسماعيل چشمه ی مقدسي فوران مي کند که حجاج بيت الله شريف با سعي ميان صفا و مروه شهکاري هاي اين زن قهرمان را تمثيل نموده، مي خواهند خود را در قطار آنان محاسبه نمايند.
5) فلسفه ی قربــانی : همين قرباني درس فدا کاري است که مسلمانان افغانستان درجنگ با روسها ودشمنان اسلام، فرزندان خود را به جبهات قرباني فرستادند و ميفرستند، و زماني خنساء ان خانم صحابي، چهار پسرش را در ميدان جهاد شهيد ميابد شکر الله (جل جلاله) را نموده و به قربان نمودن پسران در راه الله (جل جلاله) افتخار ميکند.
6) فلسفه ی نام گذاري بيت الله : کعبه مقدس ترين مکان براي مسلمانان است، سمبول توحيد، بيت الله و قبله مسلمانان مي باشد، ولي ساختمان کعبه را که حضرت ابراهيم و اسماعيل بنابراين نموده اند، ساختمان مادي آن ازخاک و گل عادي مي باشد و کعبه شريف با وجود اينکه خانه الله (جل جلاله) گفته مي شود، ولي حقيقتا الله (جل جلاله ) از داشتن خانه پاک و منزه مي باشد، اين لقب براي کعبه فقط براي عظمت و احترام آن داده شده است، زيرا محل عبادت و طاعت و سمبول توحيد و يکپارچگي امت اسلام مي باشد، هيچکسي کعبه را عبادت نمي کند و کعبه براي کسي نفع و ضرري رسانده نمي تواند.
يکتن ازدانشمندان اسلام در مورد کعبه شريفه چنين ابراز نظرمي کند: (( يک مساله بسيار اساسي در زيارت خانه ی الله (جل جلاله) اين است که من احساس کردم و قاعدتا شما هم همگي احساس کرده ايد ما تمام عمرمان را به طرف اين خانه نمازخوانده ايم، تمام لحظات زندگي مان را به طرف اين جهت تقديس کرديم، تعظيم کرديم، تجليل کرديم و براي ما مسلمانها جهت قبله يعني جهت کعبه از جهات جغرافيايي يعني شمال و جنوب ومشرق ومغرب عالم، پرمعناتر و باارزش تر است، و اصولا کعبه مثل اينکه قلب عشق هاي ما، ايمانهاي ما، عقايد ما وهمهء فرهنگ ما وهمهء تاريخ ما وهمهء روح ومعنويت وعاطفهء ما است ... کعبه يک آدرس است و تمام تقدس اوهم در همين آدرس بودنش است و همهء عظمتش هم به اين است که اين آدرس را الله تعين کرده است و هرجاي ديگرهم ميتوانسته تعيين بکند ... نه اين سنگ ها تقدس دارد و با سنگهاي ديگرکوه ها فرق ميکند و نه حتی خود حجرالاسود ذاتا با سنگ هاي آسماني ديگر تغيير و فرق دارد، ارزش اين خانه به خاطراين است که اين خانه آدرسي براي اينکه انسان جايگاه خودش را دراين زنده گي و درروي زمين و در اين جهان گم نکند ... ارزشش اين است که اين خانه به نام توحيد ساخته شده، خود خانه نه ارزش هنري دارد، نه ارزش اقتصادي دارد نه ارزش معماري دارد، نه ارزش ذاتي دارد ...هيچ ... فقط يک ارزش اعتقادي بزرگ مافوق بشري و بشري دارد و آن اينکه به نام يک فکر ساخته شده: توحيد، به دست يک انسان ساخته شده و او بنيان گذارتوحيد و همدست او، فرزند او بوده، ذبيح توحيد، قرباني توحيد.
بنابراين بر اساس عقيده ی توحيد، کعبه صرف سمبول توحيد براي مسلمانان بوده، آنان درهنگام نمازخويش فقط روي خود را بطرف يک قبله نموده و متحدانه به عبادت پروردگار ميپردازند، آنان به ذات پروردگارسجده ميکنند و شرط هم نيست که انسان درهنگام نماز، درمقابل کعبه بايستد بلکه به هرجاييکه باشد و درهرکشوري نمازميخواند، صرف روي خود را به همان جهت نموده، نماز خود را ادا نمايند، اين يک قبله داشتن، يکپارچه گي مسلمانان را نشان ميدهد و همين سمبول توحيد آنرا را به حقيقت يک پارچه ساختن امت اسلام سوق ميدهد، زمان رفتن به حج همه به اطراف اين خانه طواف نمايند، تا گردش مردمان مختلف با رنگهاي مختلف دليلي باشد که دين مقدس اسلام فرقهاي نژادي، قومي و طبقاتي را به برتريت تقوا تبديل نموده و هرکسي ميتواند يک انسا ن موحد (يکتا پرست ) باشد، البته بااين عقيده که کعبه و ساختمان کعبه هيچ نفع و ضرري براي کسي رسانيده نميتواند. هيچ کسي کعبه را پرستش نميکند، هيچ کس به کعبه سجده نميکند.
فلسفۀ اعلاميه جهاني اتحاد ملت ها: زماني مسلمانان بطرف کوه عرفات با هم يکجا ايستاده به ارشادات الهي گوش ميدهند، به شکلي که بعد از اداي نماز صبح روز نهم ذي الحجة در ( منا) البته بعد از طلوع آفتاب همه حاجيان ( لاإله إلا الله – الله اكبر و تلبيه ) گويان به طرف عرفات حركت ميكنند و به عرفات ميروند، نماز پيشين و ديگر را در مسجد ( نمره ) ميخوانند و دروقت نماز پيشين امام خطبه ميخواند، در ين خطبه در مورد اتحاد تمامي مسلمانان جهان ارشاداتي توسط خطيب بيان ميشود و تمامي مسلمانان جهان دست به بارگاه الهي بلند نموده و مانند يک جسم همه مراسم اين روز را ادا ميکنند.
فلسفۀ طـواف: زماني مسلمانان به طواف بيت الله شريف ميپردازند و مانند پروانه ها عاشقانه به اطراف کعبه ميگردند، يک حقيقت عجيب براي انسان آشکار ميگردد و آن اينکه، تصوير اين گردش به اطراف کعبه، مانند گردش عقربه هاي ساعت است، که در طول 24 ساعت يک لحظه توقف نميکند و مانند ضربات قلب انسان خاموشي ندارد، به همان سان مومنان در اطراف خانه ء کعبه در طول 24 ساعت درگردش و طواف اند و اين کار برتريت اسلام را درعبادت الله (جل جلاله) يکتا ثابت ميسازد، زيرا درتمامي اديان عبادت ها دراوقات مخصوص بوده، ولي در دين مقدس اسلام عبادت هيچگاه قطع نميگردد و طواف هميشگي کعبه دليلي برين حقيقت است.
عبادت در دين مقدس اسلام درساير بخش ها، چنانچه قبلا يا د آور شديم نيـز در 24 ساعت حيات ادا ميگردد، فلسفه اين عبادت را شخصي از يک دانشمند مسلمان پرسيد كه شما چه وقت عبادت ميكنيد ؟ او گفت: ما مسلمانان در24 ساعت عمر خويش عبادت ميكنيم.
آن شخص گفت: پس شما هيچ خواب نميكنيد ؟ دانشمند اسلامي گفت: ما خواب خود را به طريقه پيامبر(صلي الله عليه وسلم) ميكنيم، بنابراين خواب ما هم درعبادت محاسبه ميشود. گفته اي اين دانشمند، فلسفه حقيقي عبادت را دردين مقدس اسلام بيان ميدارد، زيرا در دين مقدس اسلام همه اعمال يك مسلمان مطابق احكام الهي درطول 24 ساعت زنده گي اش ادا ميگردد و هيچ وقتي نيست که بدون عبادت سپري گردد.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر(صلي الله عليه وسلم) ازدواج نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) تجارت نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) دعوتي تهيه نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) غذا بخورد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) باخانم و اعضاي فاميل خويش اخلاق خوب نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) دربدست آوردن نفقه حلال براي خود و فاميل خويش سعي نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) سوار موتر شده، آداب اخلاقي نشستن در موتررا مراعات نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) با همسايه هاي خويش معامله خوب نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) با اقارب خويش رفت و آمد نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) سخن گويد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) نشست و برخواست نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) به والدين خويش احترام نمايد، عبادت نموده است.
هرگاه كسي مطابق طريقه پيامبر( صلي الله عليه وسلم ) و زنهاي صحابه مثل بي بي سمية، بي بي عايشه، بي بي فاطمه، بي بي مريم، بي بي هاجر، بي بي اسماء عمل نمايد، لباس بپوشد، ازدواج نمايد، عبادت نموده است.
فلسفه ی زمـزم : يک حقيقت بسيار مهم که دانستن آن براي هرمسلمان بسيار ضروري مي باشد اينست که مدد الله زماني براي انسان مومن %100 مي رسد که وابستگي اين انسان از اسباب مادي و از ساير مخلوقات قطع گردد، زماني حضرت ابراهيم را پدر، کاکا ها، اقارب و تمامي دوستانش به آتش افگندند و ابراهيم عليه السلام تنها ماند و در آتش نمرود غوطه ور شد، فرشته ای آمد و به گفت که کمک ميخواهي ؟ وضرورت به مدد داري ؟ گفت : بلي ، ولي براي خود ت نه.
وقتي پيامبراسلام از مردم قريش نااميد شد و راه خود را بطرف طايف گرفت، شايد آنان گوش شنوا و چشم بينا داشته باشند و حقيقت ها را با قلب دانا درک نمايند، ولي درآنجا بد تراز قريشان بردگان و اطفال را بسوي محمد (صلي الله عليه وسلم ) و همراهش زيد بن حارثه روان کردند تا هر دو را سنگ باران نمايند و خون از نعل هاي مبارک پيامبر اسلام به زمين ريخت، در اين هنگام مدد بزرگ الهي بوي رسيد و او را به مهماني به بارگاه الهي کشاند و به عرش برد، به همان سان فلسفه ی زمزم نيز همان مدد الهي است که زماني بي بي هاجر با فرزند شيرخوارش ازتمام انسانها قطع علاقه و اميد نمود و به بارگاه الهي رو آورد و آن طفل معصوم در شير خوارگي آبي براي حيات نداشت و مادر بيچاره به اين طرف و آن طرف سرگردان ميدويد، الله (جل جلاله) مدد خود را فرستاد و از زير قدمها ي اسماعيل چشمه ء آب در جريان افتاد. و ا ين آب که آب مدد الهي درلحظات دشوار و قطع اميد از انسانها جاري شده است، نام مقدس بخود گرفته، و طعمش نيز لذيذ نيست تا مردم نه بخاطر لذت بلکه بخاطر قدسيتش آنرا بنوشند.
|