اسم بعد از اسلام: يوسف برباس
شغل: برنامه نویس کامپیوتر
وضعیت تأهل: متأهل
شغل: فیلیپیني
يوسف برباس
اسم من يوسف برباس است در سال 1974م، در فیلیپين به دنیا آمدم. در سابق مسيحي كاتولیک بودم. خانواده ی ما شامل پدر و مادر، چهار پسر و سه دختر تشکیل شده که من از همه ی آن ها بزرگ تر هستم.
در یکی از مدارس مانيل تحصیل نموده و سپس به دانشگاه مانيل وارد شده و به تحصیل در رشته ی كامپيوتر پرداختم. ضمن تحصیل در رستوران ها به کار مشغول بوده و بعد از فارغ التحصیلی در یکی از بانک های مانیل استخدام شدم.
شک و گمان هایی در رابطه با مسیحیت
در کودکی پایبند حضور در مراسم های کلیسا بودم.وقتی بزرگ شدم شک و گمان هایی درباره ی اینکه شاید آنچه در کلیسا انجام می دهند درست نباشد در من ایجاد شد.
از جمله دلایلی که باعث شد در مورد مسیحیت دچار شک و تردید شوم: وجود فرقه ها و مذاهب گوناگون، مثلاً در مذهب کاتولیک حدود 72 فرقه وجود دارد و می دیدم که کلیسا بیش از هر چیز دیگر به گردآوری ثروت اهمیت می دهد. طبق قانون کلیسا یک راهب حق ندارد ازدواج نماید و همچنین اختلافات و تفاوت های زیادی که در میان این مذاهی در مورد یک موضوع وجود داشت.
زمانی که به کویت رسیدم و كتاب مقدس را مطالعه کرده و هیچ اشاره ایی در آن به این که عیسی مسیح خدا یا معبود باشد نیافتم.
به خاطر ازدواج مسلمان شدم
در سال 1999م به کويت آمده و به عنوان برنامه ریز فنی کامپیوتر در امنیت ملی مشغول به کار شدم.
وقتی در کویت بودم خواستم زبان عربی را یادبگیرم، چون جزو ضروریات کار من بود. برای همین به مدت دو ماه در آموزشکده ی مرقاب به آموختن عربی پرداختم. در مدت یادگیری زبان عربی با دختری فیلیپینی آشنا شدم و خواستم با او ازدواج کنم. ولی او امتناع نمود چون مسلمان بود. برای همین به مسجد ملا صالح رفته و در سال 2000م مسلمان شدن خود را اعلام کرده و فقط به خاطر ازدواج مسلمان شدم.
مسلمان شدن من در این زمان حقیقی نبود و ایمان در قلب من جای نداشت. حتی سعی می کردم همسرم را نیز تشویق به کنار گذاشتن اسلام و پذیرفتن مسیحیت می نمودم. برای یادگرفتن زبان عربی در کلاس های انجمن آشنایی با دین اسلام شرکت می کردم و گاه به توضیحاتی درباره ی اسلام گوش می دادم تا بتوانم همسرم را به ترک دین اسلام قانع سازم. اما او به پرستش بت و سجده ی من در برابر مجسمه ها اعتراض می کرد.
کم کم به اندیشه و تحقیق درباره ی حقیقت دین اسلام پرداخته و آگاهی زیادی در رابطه با آن پیدا کردم. تا آنکه بالاخره با میل و رغبت خود و پس از قانع شدن از حقیقت مسلمان شده و اسلام با قوت و صلابت در من ریشه دواند.
سفر حج
در سال 2001م، پس از آنکه انجمن آشنایی با اسلام من را برگزید، عازم حج شدم. آن جا افراد زیادی را می دیدم که حجر الأسود را می بوسند و گفتم این مثل همان کاری است که مسیحیان انجام می دهند و از یکی از دعوت گران سؤال کردم و او برایم توضیح داد که این سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم است و مردم باور ندارند که حجر الاسود هیچ نفع یا ضرری برای آنان داشته باشد.
وقتی مشادهد کردم که مردم از هر ملیت و قشری و از جاهای مختلف گردآمده اند متعجب و شگفت زده شدم. یقین پیدا کردم که اگر این حقیقت و راستین نبود این اشخاص از اقصی نقاط دنیا به این جا نمی آمدند.
روزهای جمعه در مركز فلیپیني حاضر شده و به آموختن عقيده و تفسير می پردازم و سطح سه از چهار سطح را گذرانده ام.
من سوره ی فاتحه، اوایل سوره ی بقره، آیة الکرسی و از سوره ی ضخی تا آخر عن جزء از قرآن كريم را از حفظ دارم.
همچنین در یک مركز فرهنگی به صورت داوطلبانه برای برگزاری جشن هایی برای برنامه های دینی و مشارکت در برخی فعالیت ها کار می کنم.
وظیفه ی خود را به عنوان کمک دعوتگران انجام داده و بسیاری افراد بواسطه ی من اسلام آورده اند. یادم هست که چند سال قبل در ماه رمضان حدود هشت نفر فیلیپینی با هم مسلمان شدند.
اکنون باور دارم که بر راه درست و مستقیم حرکت نموده و هدایت خداوند شامل حالم گشته است و احساس اطمینان و خوشبختی نموده و می دانم که خدای متعال من را به حال خود رها نخواهد ساخت.
والسلام