اسم پیش از اسلام: لی دونگ
اسم بعد از اسلام: عبدالله (ابوهدی)
شغل:کارمند
وضعیت تأهل: متأهل
ملیت:چینی
امتحان...و رقت قلب
لی دونگ:امتحان و ابتلاهای خداوند ایمان و یقین من را افزود
اسم من لی زهانگ دونگ است. حدود ده سال در کویت سکونت داشتم. در ابتدای ورودم در یکی از شرکت های غذایی، با درآمد اندک، مشغول به کار شدم. با این حال سعی می کردم بخشی از آن را برای چدرم در چین بفرستم. می به همراه تعدادی از همکارانم در منطقه ی رقعی سکونت داشتیم.
به خاطر دیدارهایی که داعی چینی، سعید از گروه آشنایی با اسلام، با من انجام می داد مسلمان شدم. او کلاس ها و سخنرانی هایی را برای ما برگزار نموده و ما را به دین اسلام دعوت می کرد. خداوند نیز قلب من را برای این دین عظیم گشود و نامم به عبدالله تغییر یافت.
پس از پنج سال کار در این شرکت مقداری پول جمع کرده بوده و با دوستم قرار گذاشتیم که یک رستوران در سالمیه تاسیس کینم. این شریک من اندکی عربی بلد بود و چیزهایی هم درباره ی کویت می دانست. ما با هم درمورد تاسیس شرکت توافق نمودیم اما این دوستم به من خیانت کرد. به طوری که همه ی پولی را که برای این پروژه گذاشته بودیم را برداشته و به آن هم اکتفا نکرد و نزد پلیس رفته و من را به سرقت متهم نمود.
امتحان و رقت قلب
پس از آن اتفاق دوستم به من زنگ زد و گفت در بیمارستان بسری است و همسرش باردار است و او می خواهد اکنون اسباب کشی کند و به کمک نیاز دارد. ابتدا قبول نکردم که به او کمک کنم، اما با اصرای که او کرد و تظاهر کرد که چیزی در بساط ندارد تا کارگر بگیرد، دلم به حالش سوخت و قول دادم کمکش کنم. برای همین برای کمک به او برای حمل اسباب منزل رفتم، ولی متوجه شدم که برای بار سوم در دام این شریکم افتاده ام. چرا که او من را به دزدی متهم کرد و به اثر انگشت من روی اسباب و وسایل منزل ه هنگام جابجایی آن ها واقع شده بود اشاره نمود. پلیس من را دستگیر کرد. با کمک داعی گروه آشنایی با اسلام و بعضی از دوستانم و نیز حضور شاهدان توانستم حکم برائت گرفته و پس از آشکار شدن حقیقت من را آزاد کردند.
این امتحان ها و مصیبت ها خللی در عقیده ی من ایجاد نکرد و بلکه نیرو و قدرت آن را بیشتر کرد و ایمان به خداوند متعال در من هرچه مستحکم تر گردید. خداوند متعال در ادامه من را به نعمت ادای فریضه ی حج به همراه گروه آشنایی با اسلام مورد عنایت قرار داد.
ابوهدی
تا آن موقع هنوز ازدواج نکرده بودم. برای همین تصمیم گرفتم با یک دختر مسلمان ازدواج کنم. دختران غیرمسلمان زیادی به من معرفی شد که بسیار هم زیبا بودند، اما من همگی آن ها را رد کرده و مصمم بودم که با یک دختر مسلمان ازدواج کنم.
سپس یکی از دوستان خوبم من را با دختر نیک رفتار آشنا کرد. من او را به گروه آشنایی با اسلام دعوت کردم تا با دین اسلام آشنا شود. او در کلاس هایی که در گره تشکیل می گردید شرکت می کرد. در ادامه او مسلمان شد و اسم خود را به کریمه تغییر داد. پس از مسلمان شدن او با هم ازدواج کردیم تا خانواده ی مسلمان تازه ای را ایجاد کنیم. بعد از یک سال از ازدواج ما خداوند فرزندی به عطا فرمود. ما اسم دخترمان را هدی نهادیم.
نعمتی از جانب خداوند
در حقیقت: من به خاطر از دست دادن پول ثروتم اندوهگین نیستم چون همه چیز مکتوب و به قضا و تقدیر خداوند است. خداوند متعال مال و ثروتی بهتر از آن را نصیب من گردانید که همان ایمان و اسلام و یقینی است که در قلبم رشد یافته است و این بزرگ ترین نعمت خداوند متعال می باشد.
من به راستی از داشتن خانواده ی جدیدم خوشحال و سعادتمند هستم. با وجود چالش های زیادی که در زندگی داشتم، ایمان و یقیت خوشبختی و سعادتی را در قلب من کاشتند که با هیچ پول و ثروتی نمی توان خرید. الحمدلله.
ترجمه:مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|