تغییر دین یکی از آرزوهای دیرینه ی من بود. در یک خانواده ی مختلط مسیحی کاتولیک به دنیا آمدم. با وجود اینکه ما در یک جامعه ی اسلامی زندگی می کنیم ولی والدینم به دین اسلام اعتقاد ندارند. آنها از من خواستند تا من نیز بر آیین آباد واجدادیشان باقی بمانم ولی از این کار امتناع نمودم. درواقع می خواستم طبق سنت پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم زندگی کنم.
اشتیاق مسلمان شدن از همان دوران بچگی در من نمایان بود، وقتی می دیدم که همسایه های مسلمان ما چگونه نماز می خوانند، روزهای عید را جشن می گیرند خیلی علاقمند به فرا گرفتن آنها می شدم. تصمیم گرفتم تا مثل آنها باشم، می خواستم هر روز خدا را پرستش نمایم نه هفته ای یک بار. با عبادت روزانه ی پروردگار احساس می کنم که او همیشه در کنارم است. چنین چیزهایی مرا بیشتر مجذوب اسلام می نمود.
نمی توانستم به خودم دروغ بگویم، ایمان داشتم که اسلام دین برحقی است و در مقابل ادیان دیگر کامل ترین دین می باشد. کم کم نسبت به عقاید مسیحیت شک و تردید پیدا کردم، به ندرت به کلیسا رفته و انجیل می خواندم. ازخانواده ام می ترسیدم، مخصوصاً پدرم اگر از موضوع مطلع شود نمی دانم چه واکنشی خواهد داشت. دیگر نمی توانستم در خانه بمانم. هر گاه صدای اذان را می شنیدم از خود بی خود می شدم، زیر پله ها رفته و پنهانی نماز می خواندم. احساس می کردم که این صدا دارد مرا به سوی اسلام فرا می خواند.
تمام سعی من این بود که این موضوع را از خانواده ام مخفی نگه دارم ولی می بایست برای آن راه حلی پیدا می کردم. بالاخره لطف و مرحمت پروردگار شامل حالم شد و هدایت یافتم. در ماه آوریل 1997، جمله ی سرنوشت ساز را بر زبان و قلب خود جاری نمودم. اشک از چشمانم سرازیر می شد، لحظه ای به یاد ماندنی که هرگز فراموش نمی کنم. پس از اعلام شهادتین آقای صالح ابوبکر راجع به اسلام سخنرانی نمود.
حالا داشتم در مسیری که اسلام چراغ راه آن است قدم بر می داشتم. از افرادی که می شناختم تعلیمات دینی را فرا گرفتم. آنها بسیار حامی و کمک کننده بودند. سرانجام باید بگویم که از تصمیمی که گرفته ام خیلی راضی و خوشحال هستم.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|