...
موضوع عجیبی در درونش می گذشت
طولی نکشید که دریابد این احساسات و کشش هایی که در درونش جریان دارند و در پی یک سال و نیم تحقیق و جستجو برایش پیش آمده اند چه هستند. به این ترتیب بود که آن روز فرارسید که این دختر مسیحی روبروی عبدالعزيز آل شيخ ایستاده و گفت: "أشهد ألاّ إله إلاّ الله، وأن محمداً رسول الله". این اتفاق در روز یازدهم ماه می سال 1977 رخ داد.
تغییر و تحول به دین اسلام یا هر دین دیگری همیشه کار آسان و ساده ای نیست. جز در موارد و شرایط بسیار خاص. اکثر کسانی که در شرایط امروزی به دین اسلام روی می آورند معمولاً با عواقب آن مواجه می شوند.
چنانچه مسلمان شدن ممکن است به طرد همیشگی فرد از جانب خانواده و دوستان انجامیده یا حتی فشارهای زیادی را نیز برای بازگشت دوباره به دین خانواده اش متحمل گردد. کسانی که دینشان را تغییر می دهند در بیشتر اوقات با دشواری های بسیار اقتصادی نیز روبرو می شوند.
چنانچه افرادی که به دین اسلام روی می آورند بعد از تشرف به اسلام از خانه هایشان بیرون می شوند. بعضی از تحول یافتگان از شانس محفوظ ماندن احترام و جایگاه در بین خانواده، دوستان و آشنایان بهره مند می شوند. اما بیشتر آنان با انواع سختی های در درجات متفاوت در سال های نخست روی آوردن به دین جدید روبرو می شوند.
عواقب وخيم بعد از مسلمان شدن او
کم تر کسی سختی های هولناکی که امینه سلمی بعد از مسلمان شدن و در اثر باورهای جدیدش و عقیده ی استوارش با آن مواجه گردید را شنیده است. کم تر کسی است که می توانند مانند امینه به خداوند توکل و اتکا کنند. او استوار ماند و در مواجهه با تمام آن شرایط دشواری که پیرامونش موج می زد پایداری کرد. او همچنان بر موضع راستین خود باقی ماند و بدین طریق و با این احساس زیبایی که پس از مسلمان شدن درک کرده بود، توانست بر پیرامونی های خود تاثیر گذار نیز باشد.
آلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ 173 فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ 174
بیتشر دوستانش را از دست داد، چون گمان می کردند بعد از تغییر دین انسان خونگرم و جالبی نیست. مادرش نیز مسلمان شدن او را قبول نمی کرد، و امیدوار بود که اتفاق زودگذری بوده و به زودی دخترش به دین مسیحیت بازخواهد گشت.
اما خواهرش که متخصص اختلالات عصبی بود ادعا می نمود که امینه عقلش را از دست داده و حتی سعی می کرد او را به بیمارستان روانی روانه سازد. پدرش مرد آرام و آگاهی بوده و مردم برای گرفتن توصیه و نصیحت و رسیدن به آرامش در هنگام سختی و مشکلات نزد او می رفتند.
اما زمانی که از تغییر دین دخترش مطلع شد، تفنگش را پر کرده و راه افتاد تا او را پیدا کرده و یکشد. او می گفت: "بهتر است بمیرد تا آنکه دین خود را کنار گذاشته و به اعماق دوزخ بیفتد". به این ترتیب او بدون هیچ دوست و خانواده ای ماند.
این مشکلات با پوشیدن حجاب توسط او شروع شد. او را در همان روزی که حجاب پوشید، از کار اخراج کردند و خانواده نیز وی را طرد کردند و بدون دوست و خانواده و شغل شد. اما قربانی بزرگ تر او هنوز در راه است. او و همسرش همدیگر را بسیار دوست داشتند، اما طی دوره ی تعمق در دین اسلام تصور اشتباهی از وی داشت و نمی توانست این میزان تغییراتی را که در زندگی پیش آمده بود تحمل کند.
او آرام تر شده و از رفتن به مشروب فروشی خودداری می نمود. شوهرش آن موقع مشکوک بود که او با مرد دیگری رابطه داشته باشد. چون زن به طور کامل تغییر نمی یابد مگر آنکه پای مرد دیگری در میان باشد.
امینه در آن موقع نمی توانست برایش توضیح دهد که چه اتفاقی می افتاد و می گفت: "برای من ممکن نبود که به او بفهماند که چه تغییری در درونم رخ می داد. چون درست نمی دانستم دقیقاً چه اتفاقی رخ می داد؟ " در ادامه از او خواست تا منزل را ترک کند، و از آن به بعد به تنهایی زندگی می کرد.
دشوارترین 20 دقيقه ی عمرم
اوضاع همچنان بد و بدتر می شد. وقتی که به صراحت اعلام کرد که به دین اسلام روی آورده است، طلاق راه حل غیرقابل اجتنابی به نظر می رسید. این در زمانی اتفاق می افتاد که اسلام هنوز در همه جای ایالات متحده ی آمریکا شناخته شده نبود و مردم اطلاع اندکی از آن داشتند.
او دو فرزند داشت که آن ها را بسیار دوست می داشت. از لحاظ قانونی می بایست حضانت آن ها به وی سپرده شود، ولی برخلاف آن حکم داده شد و به خاطر آن که یک زن مسلمان شده است از حضانت کودکانش منع گردید.
قاضی دادگاه در نهایت سنگدلی او را مختار دانست که بین بازگشت و حضانت کودکان یا دست برداشتن از کودکان و نگاه داشتن دینش یکی را انتخاب نماید. قاضی مزبور تنها ۲۰ دقیقه به وی وقت داد که تصمیم بگیرد. درحالی که او را درباره ی محبت و عشق به کودکانش با بدترین کابوس هر زنی روبرو ساخت؛ برای یک زن بسیار دشوار است که برای مدت یک روز، یک هفته یا یک سال از فرزندانش دور بماند چه برسد به اینکه تا آخر عمر از آن ها محروم گردد.
امینه بیان می کند که آن دقایق "سخت ترین 20 دقيقه ی کل عمرم بود". اندکی تخیل کافی است تا بتوان شدت درد و اندوه زنی که تصمیم به جدایی از فرزندانش را اتخاذ می نماید را تصور کرد و تنها 20 دقيقه برای اتخاذ چنین تصمیم هولناکی داده می شود.
چیزی که به دردها و اندوه های او در آن لحظات دردناک می افزود، این بود که پزشکان اعلام نمودند که او به دلیل مشکلات جسمی خاص نمی تواند دیگر فرزندی به دنیا بیاورد. وی در مورد این جریان می گوید: "با تمام احساساتم به خداوند متعال روی آوردم، چون با علم یقین می دانستم که هیچ حمایت گر و پشتیبانی برای کودکانم به جز خداوند ندارم و مصمم بودم که در آینده به آن ها نشان دهم که راهی جز راه خدای یگانه وجود ندارد".
وی تصمیم دردناک و دسوارش را گرفت که بر دین خود استوار بماند و پسر و دخترش را از او جدا کرده و قاضی آن ها را به شوهر سابق او سپرد. برای قلب یک زن چیزی دلخراش تر از آنکه از کودکانش تنها به خاطر اعتقاد و باور دینی تازه محروم گردد نیست.
وی در این باره می گوید: "از دادگاه بیرون آمده و خوب می دانستم که زندگی بدون فرزندانم بی نهایت سخت و دردناک خواهد بود. قلبم خون می گریست ولی در درون می دانستم که تصمیم درستی کرفته ام." آرامش زیادی را در تلاوت برخی از آیات قرآن کریم که درباره ی یگانگی خداوند و جاودانگی او صخبت می کنند می یافتم. از جمله:" الله لا إله الا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة ولا نوم..." تا آخر آيت الكرسي .
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 162
شاید مسأله ی عدالت در ایالت کلرادو بسیار ضعیف بود. امینه توانست پرونده اش را بعد از رنج و دردهای فراوان به اطلاع رسانه های جمعی برساند. او همیشه باور داشت که در زندگی مطابق برنامه و روشی حرکت می کند که خداوند را خرسند و راضی گرداند.
با وجود آنکه نتوانست کودکانش را بازپس بگیرد، در ایالت کلرادو قانونی تصویب گردید که محروم کردن یکی از والدین به خاطر تغییر دین را ممنوع می ساخت. امینه باور داشت که همواره تحت عنایت و توجه پروردگار زمین و آسمان ها قرار دارد، برای همین شعله ی اسلام را با خود به هر جایی که می توانست می برد. مردم واکنش های مثبتی به سخنان گرم و سرشار از ایمان او می دادند. به گونه ای که تلاش های او در راه دعوت صادقانه ی اسلام منجر به مسلمان شدن تعدا زیادی از کسانی که به سخنانش گوش می دادند به دین مبین و راسیتن اسلام گردید.
***
او پس از آن که خداوند وی را به دین اسلام هدایت داد انسان دیگری شده بود. به گفته ی خودش چنان بود که احساس می کرد بسیار بهتر از چیزی شده که قبلاً بود. بلکه موضوع تا جایی پیش رفت که باعث شد خانواده، آشنایان و اشخاص پیرامونش بار دیگر به بررسی آنچه رخ داده پرداخته و نیز به اندیشه درباره ی تغییراتی که در رفتار و افکار امینه حاصل شده بود بپردازند.
وی همچنان با آنان در ارتباط بود و با احترام و ملایمت با آن ها رفتار می کرد، درست بر اساس آنچه قرآن کریم به مسلمانان دستور داده است. او کارت پستال های تبریک را در مناسبت های مختلف برای پدر و مادرش ارسال می کرد.
همچنین با هر کارت پستال و ضمن هر یک آياتی از قرآن كريم یا احاديث رسول الله، صلى الله عليه وسلم، را ارسال می کرد. این کار را می کرد و نمی نوشت که منبع این عبارات زیبا و الهام بخش کجاست. او تنها بر بخش های پر از نصيحت، حكمت و گفتارهای نیکو و مسرت بخش تمرکز می کرد. چندی نگذشت که توسل او به این شیوه تغییرات ملموسی را در دیدگاه خانواده و کسانی که با او در ارتباط بودند و... نسبت به او و دین جدیدی که اختیار کرده بود، ایجاد نمود.
ادامه دارد...
