31 فروردين 1403 10/10/1445 2024 Apr 19

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 605
بازدید کـل سایت : 2929324
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2343 تعداد مشاهده : 835 تاریخ اضافه : 2012-06-22

 

الو...من عمر هستم...

دیروز آلبوم عکس های قدیمی را ورق می زدم و بر روی عکس دوست عزیزم عمر درنگ کردم. تصویری که در عید قربان سه سال پیش با هم گرفته بودیم. در آن لحظه خاطرات آن دسوت عیزی که خداوند هدایت را در قلبش جای داده بود به یادم آمد. خداوند او را به روش عجیبی از تاریکی های گمراهی و توهم خارج ساخت و وارد نور و روشنایی هدایت و علم نمود.

قصد نداشتم داستان توبه ی او را در این مجال تعریف نمایم، که البته ارزش آن را داشت، چرا که در آن عبرت هایی هست که هر کس بشنود نمی تواند از آن ها بگذرد. ولی او مهم ترین بخش آن را برای من تعریف کرده و خودش آن را برای من نقل نمود. در مکان رویدادن این اتفاق وقتی او را در منزلش و کنار آن دریاچه ی خیره کننده و طبیعت چشم نواز در روستای نائيه که یکی از روستاهای سوئد می باشد، در ماه مبارک رمضان چهار سال قبل از این ملاقات کردم. با هم نشستیم و جلسه ای رمضانی به همراه دو برادر دینی دیگر و او برگزار نمودیم.

عمر بیان می دارد: (مدت زیادی قبل از اعلام مسلمان شدن درباره ی اینکه با چه نوع محدودیت هایی روبرو شده و واکنش دیگران به ویژه خانواده ام که من را بر دشمنی و کینه با اسلام و مسلمانان بزرگ کرده اند چه خواهد بود به تردید و دودلی گذشت. ولی بعد از آن بلافاصله تصمیم خود را گرفته و یک روز را برای حضور یافتن نزد امام مرکز اسلامی شهر مجاور مقرر ساخته و در منزل ماندم. در منزل مصمم شدم که این گام را خودم به تنهایی بردارم. بنابراین شروع کردم به بیان شهادتین:

أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله. به ناگاه صدای اذان را شنیدم که در آپارتمان بلند بود. سپس گفت: روستایی که که در آن ساکن بودم مسجد نداشت و هیچ مسلمانی در آن جا زندگی نمی کرد. نه ایستگاه تلویزیون و نه رادیوی مسلمان آن جا پخش نمی شد. سپس این صدای اذان همچنان بیشتر و بیشتر می گردید. تا آنکه چنان بلند شد که دیگر نمی توانستم تحمل کنم و بیهوش شدم، وقتی بعد از مدتی بیدار شدم خودم را روی زمین دیدم. بی درنگ یقین پیدا کردم که این استواری از جانب خداوند در قلب من صورت گرفته و تاکیدی از جانب اوست بر اینکه آنچه انجام می دهم و قبول این دین عظیم کار درستی است (این اتفاق دلیل مسلمان شدن او نبود و او خود پیشتر خود دین اسلام را پذیرفته بود. این تنها یکی از آثار مسلمان شدن او و تثبیت آن در دل او توسط خداوند بود. والله أعلم).

بازگردیم به آن روز که این عکس را نگاه می کردم. دو روز بعد از آن که عکس ها را نگاه کرده و عمر را به یاد آوردم، قبل از غروب روز هفتم رمضان، به ناگاه موبایل من در بیروت زنگ زد و کسی از پشت خط گفت: الو سلام عليكم من عمر هستم…رمضان بر شما مبارك جناب شيخ.. سبحان الله.

خداه زنده ات نگاه دارد و بر ایمان استوارت سازد برادری عزیز من. همانگونه که تو اتین بنده ی نیازمند را از یادنبرده ای، من نیز تو را در قلب و یاد خود دارم...دوستی گرامی که خداوند بواسطه ی دین اسلام میان ما برادری و صمیمیت ایجاد کرد.

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtaden.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند:
(اقتدوا باللذين من بعدي ،أبي بكر وعمر). 
 «به دو نفری که پس از من هستند، (یعنی) ابوبکر و عمر، اقتدا کنید» 
صحيح سنن الترمذي: ألباني 3/200

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010