22 شهريور 1404 20/03/1447 2025 Sep 13

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3374603
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2370 تعداد مشاهده : 566 تاریخ اضافه : 2012-08-28

 

اسلام آوردن دکتر صدیقه عبدالعلیم

ما در شهر بوستون آمریکا زندگی می کردیم، همسرم دانشجوی حقوق در دانشگاه نورثرسترین بود و پول کافی برای ادامه تحصیل نداشتیم. من هم باردار بودم و پس از یک عمر زندگی در شهر سانفرانسیسکو و کالیفرنیا تازه به بوستون آمده بودیم. مسیحی بوده و در جستجوی چیزهای دیگری هم بودم. این به سی و شش سال پیش بر می گردد. چه عجیب باشد یا نه، به خیلی از کارهایی که در اسلام ممنوع بود عمل می کردیم مانند نخوردن گوشت خوک. با نگاهی به گذشته به این فکر می افتم که این جزو هدایت الهی بود که بدون اینکه از اسلام چیزی بدانیم به سمت آن کشیده شدیم. اما در هر حال به دنبال حقیقت بودیم.

مدتی به دین کاتولیک اعتقاد داشتم اما نه من و نه همسرم به اینکه مسیح پسر خدا است باور نداشتیم. ما فقط به خدا ایمان داشتیم. زندگی کردن در بوستون را دوست نداشتم، با اینکه منزلمان ظاهر خوب و تمیزی داشت اما در هر گوشه و کنار خیابان های اطراف پر از آدم های الکلی و معتاد به مواد مخدر بود. تا نصف شب صدای بلند آنها را می شنیدیم، دلم می خواست هر چه زودتر فصل زمستان سر می رسید و دیگر مجبور نبودند تا دیروقت در خیابان پرسه بزنند.

در آن دوران تناقضات زیادی در زندگی ما وجود داشت، هیچ کدام از ما در چنین فضایی بزرگ نشده بودیم. طولی نکشید که با مسلمانی در همان حوالی آشنا شدیم و با همسرم راجع به آن صحبت می کردیم. یک روز که داشتیم با همسرم دنبال خانه ی اجاره ای دیگری می گشتیم، ماشین دوستش خراب شد. آنها دنبال یک تلفن عمومی می گشتند اما چیزی پیدا نکردند بنابراین همسرم برای تلفن کردن وارد فروشگاهی که نزدیک ما بود شد. به آن فروشگاه بازار مسلمانان می گفتند. پس از استفاده از تلفن با صاحب فروشگاه به نام عبدالسلام شروع به صحبت کرد. آنها راجع به آمریکا، مذهب، مسیحیت و اسلام گفتگو نمودند و سرانجام تصمیم گرفتیم به کالیفرنیا برگردیم.

از اینکه باردار بودم احساس خوشحالی می کردم اما از بابت تربیت و بزرگ کردن فرزندم نگران بودم. می خواستم او را به شیوه ی مذهبی تربیت نمایم اما هنوز دین مناسب را پیدا نکرده بودم. همیشه با همسرم راجع این موضوع صحبت می کردیم، خیلی مهم بود تا یک سیستم عقیدتی داشته باشیم و طبق آن فرزندمان را تربیت کنیم.

اینجا بود که همسرم به یاد عبدالسلام و صحبت های او افتاد و مرا به دیدن همسرش برد. رابعه همسر عبدالسلام، خیلی مهربان بود هر دو با صبر و حوصله فراوان به سؤالات ما پاسخ می دادند. پس از آن به خانه برگشتیم و تقریباً تا صبح با همسرم در این باره حرف زدیم. هیجان زده و مشوش بودیم، نمی توانستیم دست از بحث و گفتگو برداریم. یک هفته بعد دوباره نزد آنها برگشتیم، کتابی درمورد نماز و همچنین ترجمه ی قرآن به زبان انگلیسی را خریداری کردیم.

ماه رمضان فرا رسید و ما تصمیم گرفتیم که روزه بگیریم. چون هنوز فرزندم به دنیا نیامده بود روزه گرفتن برایم سخت بود بنابراین به خواندن قرآن اکتفا کردم. یک ماه بعد هر دو با هم شهادتین را اعلام کردیم. ما می خواستیم آگاهی بیشتری از دین جدید به دست بیاوریم. قرآن به عنوان کلام پروردگار خیلی پرمحتوا و کامل می باشد. هر گاه سؤالی برای ما پیش می آمد قرآن می خواندیم.

همه چیز برایمان تازگی داشت، هر چیزی که در اطرافمان می گذشت با دید اسلام به آن می نگریستیم. دو ماه بعد دخترم به دنیا آمد و نام او را ربیعه گذاشتم.

(دکتر صدیقه، استاد دانشگاه عفت در جده)

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند:
(اقتدوا باللذين من بعدي ،أبي بكر وعمر). 
 «به دو نفری که پس از من هستند، (یعنی) ابوبکر و عمر، اقتدا کنید» 
صحيح سنن الترمذي: ألباني 3/200

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010