مدت 30 سال در تحقیق و جستجو به دنبال حقیقت و پاسخ سؤالات سردرگم کننده اش بود. پس از آن که وی دعوتگر مسیحی برجسته ای بود که از منصب خادم کلیسا به مقام دستیار کشیش ارتقا یافته بود، از عقیده ی باطل تثلیث به عقیده ی پاکی که هیچ نوع تحریف و تغییری در آن راه ندارد راه برده بود.
او بر متون قرآن که به مانند مشعلی نورانی او را از تاریکی ها به سمت نور و روشنایی رهنمون ساخت تامل نموده و هر گونه ابهام و سردرگمی طلسم های کاتبان اسفار و انجیل ها را زدود و به موارد تحریف و تغییر موجود در کتاب مقدس اشراف پیدا کرد.
اهل کتاب چگونه با این مسائل کنار می آیند، حال آنکه آن ها مخالف منطق و همه ی شریعت ها و ادیان آسمانی می باشند.
***
با جمال زکریا ابراهیم (خادم کلیسا، جمال زکریا آرمینیوس سابق) ملاقات کردیم.
او داستان مسلمان شدن خود و دشوارترین موانعی که در این مسیر با آن مواجه شده بود را برای ما تعریف کند و بگوید برای اسلام آوردن خود چه هزینه هایی پرداخته و مهم ترین جنبه هایی که او را مجذوب دین اسلام کرده اند و امیدواری های او در این دین نوین چه هستند؟
گفتگوی زیر در این زمینه با وی صورت گرفته است:
ابتدا مایل هستم خوانندگان شما را بشناسند.
- من جمال زکریا آرمینیوس، پیش تر و از هشت سالگی به عنوان خادم کلیسا کار کرده و سپس به وظیفه ی همیاری اول کشیش مشغول گشتم. سی سال به خدمت در کلیسا مشغول بوده ام.
- از دوره ی کودکی و نوجوانی خود بگویید:
- در یک خانواده ی مسیحی در مصر، المنیا، بزرگ شدم. به واسطه ی تیزهوشی و تدینی که به نسبت سایر همسالانم در من وجود داشت، از هشت سالگی به عنوان خادم کلیسا عمل می کردم.
اما همان وقتی که کودک کم سن و سالی بودم، در دوره ی ابتدایی متوجه می شدم که در درس دینی ما را از همکلاسی های مسلمانمان جدا می کنند. خیلی به این فکر می کردم که این جدا سازی برای چیست؟ علاوه بر آن صحنه هایی هنوز هم در ذهنم حک شده اند، و آن منظره ی کودکان مسلمانی بودند که روزهای جمعه به همراه پدران خود برای نماز به مسجد می رفتند و لباس های بلند سفید و تمییز می پوشیدند و کفش های خود را موقع ورود به مسجد می کندند.
پرسش های زیادی به ذهن کوچکم هجوم می آوردند. اما این ها تنها در ذهنم می ماند و جرأت بیان آن ها را نداشتم. زمانی که به سن نوجوانی رسیده بودم، تصویر مسیح مصلوب و خونی که از بدنش سرازیر بود من را به جوش آورده بود، از پدرم پرسیدم: آیا او واقعاً مسیح است؟ و یا آنگونه که می گویند خدا است؟ وقتی او را به صلیب می کشیدند پس خداوند کجا بود؟ جهان چگونه می گردد و او مصلوب گشته است؟
پدرم نتوانست پاسخی بدهد. من به انجیل لوقا "اصحاح 23" و انجیل متی "اصحاخ 27" مراجعه کرده و پاسخی نیافتم.
وقتی سنم کمی بیشتر شد این پرسش ها را از یکی از کشیشان پرسیدم و پاسخ قانع کننده ای دریافت نکردم. از او درباره ی تثلیث و اینکه چگونه سه هستی در یکی خلاصه می شود و مسیح چگونه همان خداوند بوده و... پرسیده و برای این ها هم پاسخی دریافت ننمودم.
- آیا کار خدمت کلیسا در آشنایی تو با اسلام از نزدیک نقشی داشت؟
- بلی، و تعجب نکن اگر به تو بگویم کلیسا نقش اصلی و مستقیم را در مسلمان شدن من داشته است.
- این اتفاق چگونه افتاد؟
- من ابتدا خادم کلیسا و سپس همیار نخست کشیش و نیز عضو انجمن قرآن و مسئول سؤالات دینی در کلیسا بودم. همه ی این ها فرصتی برای من فراهم آورد تا کتاب مقدس را به طور کامل مطالعه نموده و در آن 5000 اشکال و تناقض پیدا کرده و مو به مو همه را یادداشت کنم.
قبل از اعتراف به پذیرش اسلام این سؤالات را با کشیش های مسیحی در میان گذاشتم. 3 سال به همین منوال گذشت و کسی پاسخ قانع کننده ای به من نداد. تا آنکه متوجه شدند افراد زیادی دارند مسلمان می شوند. برای همین در سراسر مصر از کلیسا خادمی را برگزیدند و من هم یکی از آن افراد بودم.
به هر یک از ما یک جلد قرآن کریم دادند تا آن را به خوبی مطالعه کرده و آیات و سوره هایی که بیش از یک تفسیر داشته یا تفسیر نادرستی دارد را از آن استخراج کنیم تا با کمک آن با مسلمانان درباره ی ادیان گفتگو نماییم...
لازم بود از دانسته های خود برای ضدیت با قرآن و اسلام در جاهایی که مسلمان به دین خود پایبند هستند پرداخته و در عقاید آن ها شک و شبهه بیاندازیم. به زعم کلیسا برای دست یابی به این اهداف از این اشتباهات بهره گرفته شده و آن ها را در کلاس های دینی یکشنبه های کلیسا آن ها را به کودکان آموخته و دیگر مردان و زنان گمان نکنند که مسیحیت دارای تناقض و اشکال است.
وقتی قرآن کریم را گرفتم بسیار امیدوار بودم که در آن اشکالات بسیار زیادی خواهم یافت. وقتی آن را همینطور باز کردم سوره ی انعام را دیدم و چشمم بر این آیه ی شریف افتاد: {فَمَنْ يُرِدْ اللَّهُ أَنْ يَهدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ في السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ} [انعام:125] یعنی: (پس هر که خدا خواهد که هدایت کندش، گشاده کند سینه ی او را برای اسلام و هر که را خواهد که گمراه کندش تنگ کند سینه ی او را در نهایت تنگی، گویا بالا می رود در آسمان، همچنین می اندازد خدا ناپاکی را بر کسانیکه ایمان نمی آورند.)
کتاب قرآن را بسته و تا پنج بار گشوده و همین آیه می آمد. تمام بدنم به شدت می لرزید. این آیه به شدت بر من تاثیر گذاشته و ذهنم را درگیر نموده و پیوسته به مضمون آن می اندیشیدم. این آغاز تحول و تغییر در من بود...
بعد از گذشت یک ماه از تحقیقات متوالی من بر روی قرآن کریم، اسقف رئیس بخش جوانان نزد من آمده و تا ببیند بعد از مطالعه ی قرآن برای او چه چیزی آماده کرده و اشکالاتی که در این مدت و با تحقیقات عمیقی که داشتم را عرضه کنم.
من هم کاغذ و قلمی را برداشته و بر آن نوشتم: "هیچ تناقضی در قرآن پیدا نکردم" و زیر آن را بدون لقبی که کلیسا به من داده بود امضا کردم.
کلیسا به واسطه ی همسرم که کلیسا او را مسئول مراقبت من کرده بودند از وضعیت من خبر داشت. برگه را با امضای جمال زکریا به اسقف داده و او آن را در جیبش قرار داد.
بعد از پایان گردهم آیی دستش را روی شانه ی من گذاشت و پس از آن که حاضران سالن را ترک کردند به من گفت: چیزی که به آن فکر می کنی را کنار بگذار و منتظر اتفاق عجیبی در ماه آینده باش.
در گرد هم آیی ماه بعد تصمیم بر آن گرفته شد که من را پس از چهار ماه تحصیل در کلیسای انجیلی قاهره به مقام کشیشی ارتقا دهند. من میکرفن را گرفته و گفتم که من لیاقت این لطف شما را ندارم، متشکر.
از این جا فهمیدند که من در مسیر مخالف آنچه از من و همسرم انتظارداشتند حرکت می کنم. با اطلاعاتی که پیش تر از من کسب کرده بودند می دانستند که در حال مطالعه ی کتاب های اسلامی بوده و وقتم را با آن می گذارنم. بیش تر وقتم را با خواندن احیاءعلوم الدبن امام غزالی سپری می کردم.
- چه زمانی به طور علنی مسلمان شدن خود را اعلام کردید؟ و چه کسی شما را به برداشتن این قدم تشویق نمود؟
- سال ها در مسیر جستجوی حقیقت و در سرگردانی، نگرانی و شک و تردید کشنده در مورد آن چه در کتاب های مسیحیت می خواندم بر من گذشت. تا جایی که از ازشدت تفکر و پرسشگری 18 کیلو وزن کم کردم.
آنگاه خداوند عزوجل من را هدایت فرموده و با برخی از علمای مسلمان تماس حاصل کرده و بعضی از کتاب های اسلامی را مطالعه نمودم. موضوع برای من از اهمیت بالایی برخوردار بود. همچنان به مطالعه ی این کتاب ها ادامه دادم تا آنکه تعداد کتاب های اسلامی کتابخانه ام به 1500 عدد رسیده و عظمت دین اسلام را درک نمودم.
اما در رابطه با روزی که در میان جمع اسلان خود را اعلام کردم. در حین کار در یکی از مؤسسات مطبوعاتی قومی با چند تن از روزنامه نگاران نزدیک یک مسجد در حال توزیع هدایا در میان فقرای مسلمان بودیم.
در این موقع خانمی پیش من آمده و با صرار می خواست با من حرف بزند. او می گفت که از همه ی این افراد مسیحق تر است و شروع کرد به تعریف ماجرای خود. قبل از آنکه داستانش را بگوید به او اشاره کردم که با یکی از روزنامه نگاران صحبت کند و به او فهماندم که او کمکش خواهد کرد.
آن خانم چنین تعریف کرد:
من از یک خانواده ی ثروتمند مسیحی بودم و مسلمان شده و تمام مال و ثروتم را ترک گفته و با یک مسلمان تهی دست ازدواج نمودم. سپس شوهرم وفات یافت و سه بچه از او برایم باقی ماند، بدون منبع مالی و درآمدی.
از بقیه ی داستان این زن که بگذریم من در این موقع در شک و تردید آن بودم که مسلمان شدنم را اعلام کنم یا خیر. خانواده ایم در روستا بوده و من در منزل خانواده ی همسرم زندگی می کردم.
وقتی داستان این زن را شنیدم احساس کردم که این پیامی از جانب خداوند است. بلافاصله همانجا بین خودم و خدای خودم اسلام آورده و نماز عصر را در یکی از مساجد به جای آوردم. روز بعد صبح زود به دار الافتا رفته و مسلمان شدن خود را اعلام نمودم. سپس سر کار برگشته و نزد همکارانم نیز اعلام نمودم که مسلمان شده ام.
- موضع کلیسا در برابر مسلمان شدن شما چگونه بود؟
ابتدا سعی می کردند من را با مال و ثروت وسوسه نمایند و سپس چانه زنی در رابطه با فرزندانم و حق نگاه داری از آن ها و بعد از آن شروع کردند به تهدید و یکی از تهدیدات آن ها این بود که کلیسا موضوع من را به یکی از وکلای مخصوص در لندن و شیکاگو سپرده شده تا ترساندن و تحقیر من را پیش گرفته و من را به تاریکی جهالت بازگردانند.
دوازده چک بی محل از جانب من صادر شده و به زندان افتادم. اما با قرار وثیقه آزاد شدم. تمام این کارها جز آنکه من را بر پایبندی بر عقیده ام که می خواستند از ان روی برگردانم، مصرتر و راسخ تر نمود حاصلی نداشت.
قسم خوردم که از نشر دعوت اسلام در میان مسیحیانی که همچنان در گرداب و سیاهچاله های تاریکی و گمراهی و جهالتی که بواسطه ی کلیسا و اصحاب آن برایشان رقم خورده است، دست برندارم.
- آیا شما نقشی در اسلام آوردن کسی داشته اید، برجسته ترین آنان چه کسی بوده است؟
- آری، حدود 15 نفر به جز والدینم که مهم ترین آن ها پیرمرد 80 ساله ای بود و یکی دیگر که کارخانه اش را از او گرفته و اخراجش نمودند. به لطف خداوند متعال افراد نیکوکار و خیر به او کمک کرده و به اردن مسافرت نموده و در آن جا کار و بار خوبی دارد.
- مادر شما به اسلام آوردن تان چه واکنشی نشان داد؟
- در حقیقت واکنش مادرم بسیار عجیب و حیرت آور بود... من هشت ساله بودم که او صبح ها برنامه ی رادیویی همگانی را گرفته و هر روز به من می گفت شیخ عبدالباسط و طبلاوی تلاوت می کنند...
من هم با او دعوا می کردم .و می گفتم آن را ببند که حرام است. او هم پاسخ می داد: تو بر خود حرام می کنی پسرجان، این کلام پروردگار است...
وقتی که مسلمان شدم نزد او در المنیا رفته و گفتم: امروز مسلمان شدم و حالا دارم از دارالافتاء می آیم تا این خبر را به تو بدهم...
گفت: وااای، مسلمان شدن تو واقعاً خیلی طول کشید.
من از این حرف او تعجب کرده و پرسیدم که چرا چنین می گوید؟ او گفت: من مطمئن بودم که هر قدر بیشتر در مسیحیت تعمق نمایی اسلام آوردنت نزدیک تر و زودتر خواهد بود.
او بسیار خوشحال شده و به من گفت که پیش تر مسلمان شده است و این پایبندی من به اسلام را بیش از پیش نمود.
- آیا به خاطر اسلام آوردن با دشواری هایی هم مواجه بوده اید؟
- آری، اما آن ها آزمون های الهی بوده و لازم بود که تحمل نمایم. من خانه، ماشین و همه ی دارایی هایم را ترک کرده و اکنون در شرایط سختی به سر برده و در یکی از روزنامه های ملی به عنوان راننده مشغول به کار هستم. اما الحمدلله پشیمان نبوده و به خاطر نعمت اسلام بسیار سپاسگزارم که همان نعمت اسلام برای انسان کافی است و از خداوند به خاطر همه چیز سپاسگزارم.
- بدین معنی که شما برای هدایت و ورود به اسلام بهایی را پرداخته اید؟
- البته، علی رغم تمام آنچه از امتیازات و زندگی مرفهی که بدان عادت داشتم و از من گرفته شده و مبالغ بسیار زیادی که به من پیشنهاد داده و رد کردم، چون مال دنیا من را نمی تواند به دست کشیدن از دین خاتم وادار سازد، همواره با یقین کامل تمام وسوسه ها و فشارهای درونی و محرومیت از سه فرزندم را نادیده می گرفتم، که خداوند متعال می فرماید: {مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ} [نحل:96] یعنی: (آنچه نزد شماست فانی شود و آنچه نزد خداست پاینده است.)
- همه ترین مسائلی که شما را به دین اسلام جذب کرده و نظرتان را جلب نموده کدام هستند؟
- اسلام دین فراگیر و کاملی است که هیچ چیزی کم ندارد... او درمان همه ی مشکلات انسانی است و بین فقیر و ثروتمند جز به واسطه ی تقوا و عمل صالح تفاوتی قائل نیست. دینی است که دیگر ادیان آسمانی را نیز به رسمیت می شناسد
همچنین رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم همه ی رسالت های خداوندی را دربرمی گیرد. خداوند متعال برای امت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم منهج و راه مستقیم و درستی را قرار داده که نه تغییر می یابد و نه تبدیل می پذیرد و آن را از اختلاف و تفرقه در اصل و اساس عقیده محافظت می کند و هرگاه مسلمانان در موردی اختلاف یابند، آن را به خداوند و رسول خدا صلی الله علیه و سلم ارجاع می دهند.
خداوند مؤمنان را فرمان داده تا به دستورات رسول خدا عمل نمایند و از آنچه او نهی می کند دوری کنند. خداوند می فرماید: {وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا} [حشر:7] یعنی: (و هر چه بدهد شما را پیامبر بگیرید آن را و هرچه منع کند شما را از آن باز ایستید.)
و در پایان امر خویش چنین می فرماید: {وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنْ الْخَاسِرِينَ} [آل عمران:85] یعنی: (و هر که طلب کند غیر از اسلام دینی دیگر را پس هرگز قبول نخواهد شد از او و او در آخرت از زیان کاران است.)
- احساس شما بعد از پیوستن به امت اسلام چیست؟
- در حقیقت، وقتی که مسلمان شدم، به واقع احساس کردم که از نو متولد شده ام. در اسلام پاسخ همه ی سؤالاتی که من تا قبل از آن سردرگم کرده بودند را پیدا کردم. اسلام دینی است که باعث می شود انسان در تمام مدت خداوند را بپرستد و نه تنها روزهای یکشنبه.
همچنین در آن خیر دنیا و آخرت را یافتم. من اکنون احساس طمأنینه و آرامش خاصی در قلب و درونم داشته و از خداوند متعال می خواهم این نعمت را هرگز از من دریغ ندارد.
- در پایان... مهم ترین برنامه ها و نقشه های شما برای دین جدیدتان چیست؟
- به لطف و توفیق الهی دو کتاب با عناوین: "چرا اسلام را انتخاب کردم" که به انگلیسی ترجمه کرده ام و "و او را به یقین به قتل نرساندند" را تألیف نموده و خود را برای تألیف کتاب سوم با عنوان "محمد، نبی الرحمه، در رسالت های آسمانی" آماده می کنم.
در این کتاب دلایل و براهین محکمی را برای اهل کتاب از درون متون اسفار و انجیل هایشان عرضه نموده و دروغ ها و پندارهای بیهوده ی زیادی را که اهل کتاب باور دارند را برملا می کنم و با استفاده از معلومات پیشین خود در تناقضات موجود در کتاب مقدس جستجو می کنم...
الحمدلله تعدای از مسیحیان آن را خوانده و مسلمان شده اند... اکنون آن را برای ملیت های خارجی مقیم در مصر توزیع می کنم که کم ترین کاری است که می توانم برای اسلام انجام دهم.
خدایا سینه هایمان را برای آنچه دوست داری و خرسندی گشاده دارد و حقیقت را بر ما چونان حقیقت بنمایان و پیروی از آن را نصیبمان دار و باطل را چون دروغ و باطل به ما نشان ده و دوری گزیدن از آن را نصیبمان گردان.
از شما می خواهم برای من و تمام مسلمانان دعای ثبات و استواری نموده و برای مصر آرزوی خیر و نیکی کنید که بهترین ها در آن بر ما حکومت کنند.