اسم قبل از اسلام: هيرمن چنكو
اسم بعد از اسلام: محمد عبدالمؤمن
شغل: مسئول یکی از شركت ها
وضعیت تأهل: متأهل و دارای 7 فرزند که یکی از آن ها اسلام آورده است
ملیت: فیليپیني
دين سابق: مسيحي
سن: 45 سال
سبب هدايت: آشنایی با اسلام
نسخه های اصلی انجيل
مسیحیان تمام داشته های خود از دین مسیحیت را از انجیل های چهارگانه که عبارتند از: متى، مرقس، لوقا و يوحنا، و شواهد و شنیده های خود از افراد مورد اعتمادشان گرفته اند. متى و يوحنا دو تن از حواریون پیرو و همراه حضرت عیسی علیه السلام بودند. آن دو به همنشین حضرت عیسی مسیح بوده و سخنان او را نقل می کردند.
اما مرقس دوست پطرس بود و در انجیل خود بشارت های پطرس درباره ی مسیح را نقل کرده است. لوقاعنوان می کند که مطالب انجیل خود را از شاهدان عینی دریافت نموده است. عده ای از آگاهان باور دارند که اصل انجیل ها در ابتدا شفاهی بوده است و بعدها مسیحیان آن ها را اخذ کرده و به نگارش درآورده اند. مرقس اولین کسی بود که انجیل را به رشته ی تحریر درآورد، بعد از او متی سپس لوقا و در نهایت یوحنا. برخی از محققان برخی بقایای انجیل ها به زبان آرامی را توانسته اند پیدا کنند و همین را دلیلی بر درستی انجیل ها فرض می کنند، چرا که حضرت عیسی علیه السلام نیز به زبان آرامی سخن گفته و با آن مؤمنان را خطاب قرار می داد.
- بعضی باور دارند که این انجيل ها به هیچ نحو به حضرت عيسى عليه السلام مربوط نبوده و توسط پیروانش بعد از رفتن او به آسمان نگاشته شده و آنچه در آن نبوده به آن افزودند.
اما سرچشمه های کنونی انجیل ها دو انجیل دستنوشته هستند
- اول: دستنوشته های متفرقه، و غير كامل که از لحاظ تاریخی قدیمی ترین دسته و نزدیک ترین آن ها به دورانی که حضرت عیسی علیه السلام در آن زندگی می کرده است می باشد.
- دوم: دستونشته های کامل، که قدیمی ترین آن ها به نیمه ی قرن چهارم بعد از میلاد مسیح، یعنی چهارصد سال بعد از رسالت حضرت عیسی می باشند. مانند دستنوشته های سینایی که در صومعه ی کاترینا پیدا شده یا دستونشته های اسکندری که که به قرن پنجم بازمی گردد و مواردی که در موزه های بریتانیا و «واتيكان» نگه داری می شوند که مربوط به قرن چهارم می باشند که در مصر به رشته ی تحریر در آمده و از سال ۱۴۷۵ در کتابخانه ی واتیکان نگه داری می شود. به علاوه ی این منابع دستنوشته، تعدادی دیگر نیز در ادامه معرفی می شوند که به قرن ششم و هفتم میلادی برگشته و به زبان های مختلفی چون سریانی، حبشی، قبطی، لاتین، ارمنی و غیره می باشند.
از كتاب موسوعة الأديان ص107
هيرمن چنكو اهل فیلیپين پیشتر بر مذهب کاتولیک دین مسیحیت بود، وي داستان هدایت یافتن خود را چنین تعریف می کند:
- مثل دیگر مسیحیان بزرگ شده و گوش هایم جز ناقوس کلیسا را نشنید که به آن ها عادت نموده و آهنگ آن برایم دلنشین بود و نمی توانستم از آن دور باشم.
روز عبادت در کلیسا برای من روز مقدسی بود و نمی توانستم هر مشکلی که بود حتماً باید حاضر شده و به وسیله ی کشیش ها مورد تربیت قرار می گرفته و از شربت سخنان آنان می نوشیدم و به همه ی حرف هایی که می زدند باور داشتم.
از کودکی با عقیده ی تثلیث بزرگ شده و ایمان داشتم که عیسی مسیح پسر خداست و جز با داشتن چنین باوری عبادات ما پذیرفته نمی شود و اینکه حضرت عیسی، واسطه بین خداوند و بندگانش می باشد. همچنین باور داشتم که کشیشان می توانند گناهان مسیحیان را برطرف نموده همه ی گناهان به دست آنان آمرزیده می شود.
- این همان باوری است که بر آن پرورش یافته و بزرگ شده ام. در شهر ما مسجدی وجود نداشته و مسلمانان اندکی در آن زندگی می کردند و در عوض کلیساها و مسیحیان زیادی بودند که به ماندن من در غفلت کامل از اسلام و مسلمانان بمانم. هرگز چیزی از اسلام نمی دانستم و با هیچ مسلمانی همصحبت نشده بودم.
- تحصیل کرده و همه ی مراحل آن را طی نموده وبه عالی ترین مرحله دست یافته و مدرک دانشگاهی زبان انگلیسی را دریافت نموده و دریکی از دانشکده های دانشگاهی که در آن مشغول تحصیل بودم به تدریس پرداختم.
- اما همچنان طمع آن را داشتم که بهتر از این که هستم باشم. ولی همیشه طمع داشتم که بهتر از آن باشم و این عادت و سرشت من از کودکی است. بنابراین تصمیم گرفتم که به جستجوی شغلی بروم که به خواسته های خانواده ام که تعداد آن به هفت تن می رسید جوابگو باشم.
- این مهم با جستجو به دنبال هرگونه فرصت شغلی در یک یک کشورها صورت می گرفت. به گونه ای که می توانستم در هر زمینه و هر جایی مشغول به کار شوم. شهرت کشور کویت از لحاظ فرصت های شغلی و سطح زندگی کارگران در فیلیپین بسیار نیکو و پرآوازه است.
- الحمدلله موقعیت آن فراهم گشت که به این شهر خوب مسافرت نموده و در یکی از شرکت ها به شغل مدیریت دست یابم که بواسطه ی آن چیزی را که می خواستم به انجام رساندم.
- در حالی به كويت آمدم که خون من با مسيحيت عجین شده و در قلبم عشق به کلیسا موج می زد و می بایست به جستجوی آن در هر جا که باشد، دور یا نزدیک، می پرداختم. آنچه می خواستم را پیدا کردم.
- نشانی کلیسایی را در کویت پیدا کرده و مانند زمانی که در فیلیپین بودم مرتب به آن جا رفت و آمد می کردم. پس ازمدتی که در این شهر سپری نمودم، صدای بلندی را هر از گاهی می شنیدم که از بلندای مساجد پخش می شد که پیشتر با آن آشنا نبودم و نمی دانستم هدف از این بانگ چیست. شاید دلیل اصلی آن ندانستن زبان عربی در آغاز کار بوده است.
- در ابتدا ترسیده و فکر می کردم که این ندا برا چه بلند می شود؟ چه کسی را صدا می زنند؟ انگار چیزی در آن مرا به سمت خود می کشاند. پس از مدتی که در میان این جامعه سپری شد، فهمیدم که این بانگ مسلمانان را هنگام نماز به ادای آن فرامی خواند، همانگونه که ناقوس کلیسا مسیحیان را ندا می دهد.
آغاز آشنایی من با دین اسلام
- گوش هایم به شنیدن این ندا عادت کرده بود، با میل و اشتیاق به شناختن دین اسلام خوابیدم، و چرا که نه؟ بواسطه ی گشت و گذار در داخل شهر كويت نشریات توضیحی و جزوات کوچکی در رابطه با دین اسلام را که توسط «انجمن آشنایی با اسلام» منتشر شده و در جای جای کویت و در همه ی میادین شهر توزیع شده بود به دست آوردم.
- آن را مطالعه کرده و دیدگاهی کلی درباره ی دین اسلام به دست آوردم که من را به تحقیق بیشتر درباره ی آن واداشت. ما فیلیپینی ها، دوستان و نزدیکان، معمولاً در یک رستوران در کویت گردمی آمدیم.
- شاید مسافری می آمد و می رفت و می توانستیم نامه ای توسط آن ها به دستمان برسد و چشمانمان روشن گردد یا آنکه نامه ای بفرستیم تا خانواده هایمان عطش شنیدن خبر و اطلاعی از ما را فرونشانند.
در پس این جوامع
- در همین مکان بود که شخصی از فیلیپین آمد و سلام کرد و روبروی من در رستوران نشست. او مرد خوش برخورد و رفتار بود و مانند دوستی صمیمی شروع به صحبت با من نمود، همچون مهمانی رهگذر، با سخنانی بسیار جذاب.
او گفت که اسمش محمد سوماواي، است و در انجمن آشنایی با اسلام فعالیت می کند. پیشتر مسیحی بوده و خداوند به او لطف نموده و مسلمان شده و داعی دین گشته است. از آن جا که دیدار با او تاثیر نیکویی بر من داشته و می توانست به راحتی با غیرمسلمانان و به خصوص مسیحیان ارتباط برقرار کند، و می دانست در ذهن آنان چه می گذرد، این گفتگو بسیار مهم و تاثیر گذار بود.
- مهم اینکه او بعد از توضیح درباره ی رویکرد انجمن آشنایی با اسلام در رابطه با غیرمسلمانان، من را به دیدار از انجمن آشنایی با اسلام دعوت نمود. به این معنی که این دعوت به نوعی دعوت من به شناختن اسلام نیز بود. با هم هماهنگ کردیم که روز جمعه که تعطیل بودم در IPC به دیدار آن ها بروم.
- در انجمن حاضر شدم، انتظار آن چه در آن جا می دیدم را نداشتم! خدایا... این چه جمع و چه نشستی است؟
- فیلیپیني های زیادی به آن جا آمده بودند، برای چه آمده بودند؟ آیا آن ها هم دعوت شده بودند؟ تعداد بسیاری بخش های مختلف را پر از تازه مسلمان ها و غیرمسلمانان از انواع ملیت ها و زبان ها و ادیان گوناگون به یادگیری زبان عربی و آشنایی با اسلام بود.
- ما فیلیپینی ها و دیگر ملیت های پیرامون برای شرکت در سخنرانی در رابطه با اسلام، که برای من اولین بار بود، شرکت نمودیم. البته با علم به این که حضور من در انجمن تنها به منظور آشنایی با این دین می باشد. بعد از چند سخنرانی بین من و دیگر حاضران روحیه ی دوستی و الفت ایجاد شده بود.
عادت گرفته بودم که هر جمعه به آن جا بروم و اندک اندک از محبتم به کلیسا کاسته می شد و مانند تاریکی نزدیک سپیده دمان در حال محو شدن بود و همچون ابرهای در مسیر باد از هم پارکنده می گشت. در عوض علاقه ی من برای دیدار هفتگی بیشتر می گردید و چنان شد که با شوق و اشتیاق در انتظار رسیدن دیدار بعدی و آشنایی بیشتر با دین اسلام بسر می بردم.
چگونه مسلمان شدن خود را اعلام کردم؟
- من در غفلت و نا آگاهی بودم و با آموزش و یادگیری پرده های جهل و نادانی از قلبم کنار زده می شد. علم نوری است که خداوند با آن هرکس را که بخواهد هدایت می نماید. بعد از این مراحل خورشید حقیقت تابیدن گرفت و لایه های تاریکی فرو افتاده و دانستم که اسلام چیست...
- فهمیدم که خدا یکی است و شریکی ندارد و نه زاده و نه می زاید و کسی چون او نیست. دریافتم که حضرت عیسی بنده و فرستاده ی خداست و همه ی پیامبران آمدند تا ما را به پرستش خدای یگانه دعوت کنند، و اینکه حضرت محمد صلی الله علیه و سلم خاتم انبياء و مرسلين بوده است.
- همچنین متوجه شدم که خداوند بر مسلمانان پنج نوبت نماز در شبانه روز را فرض کرده که مسلمانان هر بار هنگام اذان برای ادای آن به راه می افتند. این همان صدایی بود که مرا پیشتر می ترساند.
حقیقت در برابرم روشن و واضح شده و متقاعد گردیدم که اسلام همان دين راستین است. انسان مسلمان ایمان دارد به خداوند یکتا، تمام پیامبران و به پیامبری عيسى علیه السلام همانگونه که پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و سلم را باور دارد.
چنین بود که قلبم گشاده گشت برای این دین و گوش هایم برای شنیدن نوای «اللّه أكبر - اللّه أكبر» آماده شدند و چشمانم به دیدن معاني قرآن کریم بینا گشتند. این به لطف این داعی نومسلمان بود که خداوند به واسطه ی او اراده نموده بود من را هدایت فرماید. بنابراین گواهی دادم که لا إله إلا اللّه، و أن محمداً رسول اللّه.
درباره ی احساسات خود هنگام بیان شهادتین می گوید
- لحظات بیان شهادتین زیباترین لحظات زندگی من بودند. برای من که از تاریکی به سوی ایمان خارج گشته و با خدای خویش مرتبط شده بودم مانند یک معجزه بود.
- عادت گرفته ام که در روز پنج بار به مسجد بروم و به غیرمسلمانان می گویم که بر شماست که اسلام را بشناسید. ذهن خا و دل هایتان را بگشایید و به سوی آن بشتابید تا بفهمید خدت کیست و پروردگار شما چه کسی است.
- اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که به خانواده ام خبر دهم. برای همین نامه ای به همسر و فرزندانم گسیل داشته و مژده ی مسلمان شدن را به آنان دادم. برایشان گفتم که از این دین جدید و شکر خدا که آن ها به خوبی به حرف هایم گوش می دهند و می دانند که من هیچ قدمی برنمی دارم مگر آنکه قبل از آن هزاران بار آن را بررسی و شکافته باشم. سپس به یکی از آن ها نامه ای ارسال کردم و او برای دیدار با من به کویت آمده و او را به اسلام دعوت نمودم و او بدون هیچ مشکلی مسلمان شد. الحمدلله رب العالمين.
- هرچه از اسلام می آموزم آن را برای دیگران بازگو می کنم و انشاءالله آن ها هم به دین اسلام روی خواهند آورد.
به نظر عبدالمؤمن فرق بين اسلام و دين سابقش عقیده اي است- او چنین می گوید:
- اساس عقيده در اسلام توحيد خالص برای خداوند متعال و عبادت بی واسطه بین او و خداوند است.
- در مسيحيت تثلیث «پدر، پسر و روح القدس» هست و عبادت با واسطه بین بندگان و پروردگارشان انجام می شود بر خلاف همه ی اصول و ارکان دینی که بطور مامل با آنچه انجام می پذیرد در تضاد است.
مسافرت من برای حج عمره
- مناسک حج عمره را با گروهی از تازه مسلمانان در سال ۱۴۲۲ به هزینه ی انجمن آشنایی با اسلام ادا نمودم. انجمنی که از تلاش و کوشش در مسیر کمک به تازه مسلمانان و تثبیت عقیده در دل های آنان از طریق فرستادن سالانه ی آنان برای ادای حج عمره و تمتع فروگذار نمی باشد.
وی درباره ی دیدار بيت الله الحرام می گوید:
- نمی توانم احساس خود را در لحظه ای که وارد این مکان شدم توصیف نمایم. هرگز تصور حضور در چنین جای پاک و مطهری نمی کردم. با حس عظمت خداوند متعال به شدت گریستم و بر آنچه گذشته بود از عمرم حسرت خوردم و از خداوند خواستم که به دیگر فرزندانم نیز نعمت هدایت را ارزانی دارد.
- بالاخره توانستم حق را از باطل تشخیص دهم. من اکنون مانند کودکی در گهواره ام که پیوسته به تغذیه محتاج است و غذای روح من همان اسلام است. الحمدلله رب العالمين.
- وی اینگونه خود را در اسلام چون کودکی معصوم می بیند. چیزی نیست که آرامش و شفافیت زندگی او را برهم بزند. بعد از آنکه خداوند ایمان را نصیب او گردانید و روحش را تازه گردانید و از گناهان و خطاها پاکیزه داشت و در آب پاک اسلام و یگانگی خداوند متعال شستشو داد.
محمد عبدالمؤمن
هيرمن چنكو «فیلیپين»
پایان