اگر می خواهید بدانید که اسلام چیست و آن را بهتر درک کنید، داستان کسانی که تازه مسلمان شده اند را بخوانید. آنها مانند فرشتگانی در دین هستند که شما در هیچ کتابی آنها را پیدا نمی کنید. آن ها در مرتبه ی بلندی قرار داشته و چیزهای زیادی درباره ی دین به شما یاد می دهند که هیچ امامی قادر نیست این کار را انجام دهد.
خوشبختانه من این شانس را داشتم تا با یکی از تازه مسلمانان اسپانیا آشنا شوم. او گیتاریست مشهوری بود و قبل از این که به دین اسلام روی بیاورد به یکی از کشورهای اروپایی آمده و در با یک گروه موسیقی معروف کار می کرد. وی پس از مسلمان شدن موسیقی را کنار گذاشته و برای مطالعه ی اسلام به سراسر کشورهای مسلمان جهان سفر کرد. او ماجرای مسلمان شدنش که بسیار شگفت انگیز است برای من چنین تعریف نمود.
وی در این دنیا به سه چیز دلبستگی داشته و سرگرم آنها بود. نواختن گیتار، مصرف بیش از حد الکل و با زنان و دختران رابطه ی نامشروع داشتن. در روز پول هایش را جمع می کرد و شب در بار به حدی الکل می نوشید که فردا صبح جسم بی رمق وی را در گوشه ی خیابان یا در اتاق های هتل می یافتند. زندگی وی به این منوال سپری می شد تا اینکه با پسر مسلمانی که وی نیز اهل مشروب بود آشنا می شود.
پسر جوان اهل مصر بوده و برای تحصیل به اروپا آمده بود، در این بین با دختری آشنا می شود. پس از مدتی دختر وی را رها نموده و با مرد دیگری ازدواج می کند. پسر مصری نمی تواند با این موضوع کنار بیاید و به مشروبات الکلی روی می آورد.
تمام شب الکل مصرف می کرد و روز بعد در اتاقش فقط می خوابید. پدر وی خیلی ثروتمند بوده و هزینه ی زندگیش را تأمین می کرد. نوازنده ی گیتار با این مرد جوان مصری در یک بارفروشی آشنا می شود. هر دوی آنها اهل مذهب نبودند.
نوازنده فکر می کرد دین چیزی جز فریب کاری عوام نیست. پسر جوان میز معتقد بود که دین فقط مردم را به جان هم می اندازد و انسانیت تنها چیزی است که فرد را از منجلاب دنیا رها می سازد.
با وجود این آنها در بارفروشی گاهی درباره ی مذهب با همدیگر بحث و گفتگو می کردند. تا اینکه در لابلای این صحبت ها نوازنده چیزهای عجیب و غریبی می شنود. جوان مصری عادت داشت در کنار حرف هایش عبارتی از آیه قرآن و حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم را بر زبان بیاورد، بدون اینکه قصد و نیتی برای آغاز بحث های دینی داشته باشد. سپس بحث را به ادیان دیگر می کشید.
نوازنده سعی می کرد تا دوباره توجه جوان را به سوی خدا و پیامبر صلی الله علیه وسلم جلب نماید ولی هیچ وقت موفق نشد. جوان مصری بسیار سرسخت بود.
یک روز نوازنده راجع به اسلام از جوان سؤالی پرسید. آنها در حالت عادی در یک کافی شاب به سر می بردند. جوان پاسخ عجیبی به نوازنده داد. وی گفت من هیچ وقت با دهان و زبان نا پاک نام پروردگار و پیامبرم را بر زبان نمی آورم.
اگر چه شب ها مشروب می خورم ولی فردا وقتی از خواب بیدار شدم غسل گرفته و مسواک زده و وضو می گیرم و در این حالت قرآن می خوانم و نام خدا را به زبان می آورم. اینچنین به آن ها احترام می گزارم مهم نیست که به عنوان یک مسلمان چقدر رفتارهای نادرستی دارم اما هیچ وقت به آنها بی احترامی نمی کنم.
این حرفها قلب نوازنده را تکان داد و فوراً به یک فروشگاه رفته و ترجمه ی قرآن را خریداری نمود. از همان لحظه که وی شروع به خواندن قرآن نمود زندگیش از این رو به آن رو شد. او هر روز بیشتر شیفته ی اسلام می گشت تا اینکه موسیقی را کنار گذاشته، شیوه ی لباس پوشیدنش را تغییر داده و مسلمان می شود.
از وی پرسیدم که چه چیزی الهام بخش تو برای روی آوردن به دین اسلام بود؟ در پاسخ گفت؛ "عشق بی قید و شرط". اسلام تنها دینی است که در دنیا شما را وادار می کند تا با عشق و محبتی بدون قید و شرط پروردگار را دوست داشته باشیم.
چنین ساختاری در قلب آدمی هیچ گاه از هم فرو نمی پاشد. یک مسلمان می تواند دورغ گو، ظالم، مشروبی و یا هر رفتار بدی داشته باشد ولی وقتی سخن قرآن و خدا و پیامبر به میان می آید همه چیز را فراموش می کند و با شرورترین نیرو های دنیا مقابله می کند و هیچ وقت کلمه ای بر ضد آنها بر زبان نمی آورد. این همان چیزی بود که مرا تحت تأثیر قرار داد تا من نیز مسلمان شوم.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |