نجات یافته از هولوکاست به اسم هلن براشاتسکی (لیلا جبارین) در سال 1948، مقیم فلسطین شد و سپس به دین اسلام روی آورد و با یک فلسطینی ازدواج نمود.
ام رجا، قبلاً اهل اسرائیل بوده و بیش از پنج دهه است که سرگذشت خود را از فرزندان و نوه های مسلمان پنهان کرده است، که وی یک یهودی بوده و از واقعه هولوکاست نجات یافته و سپس مسلمان شده است. گرچه خانواده اش می دانند که وی یهودی تازه مسلمان می باشد اما از گذشته ی بی رحم و ظالمانه ی وی خبر ندارند.
تنها چند هفته قبل بود که بالاخره خانم جبارین ماجرای زندگیش را که در آشویتز( نام یکی از اردوگاه ها طی جنگ جهانی دوم) به دنیا آمده است را برای خانواده اش تعریف نمود.
خانم جبارین هم اکنون هفتاد سال سن دارد، در مصاحبه ای با ای. اف. پی در سالروز واقعه ی هولوکاست که در روز چهارشنبه صورت گرفت، درمورد نام خود با لبخند شروع به صحبت می کند.
نام اسلامی وی لیلا می باشد، اما وی را به اسم "ام رجا" می شناسند به اسم اولین فرزند به دنیا آمده اش. وی شش ساله بود که همراه والدینش در فلسطین اقامت گزیدند. فقط یک ماه قبل از اینکه در اسرائیل اقامت گزیند در 1948، به دین اسلام گروید.
آنها وارد کشتی شدند که مهجران یهودی را از یوگسلاوی حمل می کرد، مجبور بود در ساحل حیفا به خاطر یک هفته به خاطر بمباران سنگین بندر شمالی شهر لنگر بیاندازد.
خانم جبارین درحالیکه حجاب کامل گرفته و لباس بلند عربی بر تن دارد می گوید: با وجود اینکه جنگ جهانی تازه شروع شده بود اما خیلی زود بریتانیا کنار کشید. این برای خانواده هایی که در اردوگاه آشویتز شاهد واقعیت بی رحمانه بودند دور از انتظار بود. مادر وی اهل مجارستان و پدرش اهل روسیه بود. آنها در یوگسلاوی زندگی می کردند و در سال 1941، به اردوگاه آشویتز فرستاده شدند.
وقتی والدینم به این اردوگاه آمدند هنوز به دنیا نیامده بودم، دکتری که به مادرم در به دنیا آوردن من کمک کرد مرا در وان حمام پنهان نمود. او مدت سه سال خانواده ام را در زیرزمین خانه اش مخفی کرد تا دست نازی ها به من که تازه به دنیا آمده بودم نرسد.
مادرم پیش خدمت و پدرم نیز به عنوان باغبان در منزل دکتر کار می کردند. آنها هنگام شب به زیرزمین بر می گشتند. مادرم همیشه درمورد کشتار بچه ها توسط نازی ها برایمان توضیح می داد، درحالیکه دکتر جان ما را نجات داده بود.
وی در حالی که لهجه ای آمیخته با عبری و عربی دارد می گوید؛ "به یاد آوردن مکانی که تحمل آن برای مردم سخت بود خیلی وحشت آور است". سرانجام این خانواده در سال 1945، از این اردوگاه رهایی یافته و سه سال بعد در فلسطین پناهنده شدند.
ابتدا تازه مهاجران در یک اردوگاه در بیست کیلومتری هیفا اسکان داده شده، اما دو سال بعد به جاها ی مختلفی مانند تل آویو برده شدند. پس از ده سال هلن که هفده ساله بود با مرد عربی به نام احمد جبارین ازدواج کرد. مدت دو سال خانواده اش او را طرد کرده اما دوباره با وی ارتباط برقرار نمودند.
وقتی که نوجوان بودم مادرم به خاطر اینکه مرا به ارتش نبرند گفت که مسلمان شوم زیرا در اسلام دختران وارد ارتش نمی شوند. بنابراین مسلمان شدم. اما وی هیچ وقت تمام داستان زندگیش را برای فرزندانش تعریف نکرد.
"من مدت پنجاه و دو سال دردی که از گذشته داشتم را از آنها پنهان کردم. فقط منتظر لحظه خاصی بودم تا این کار را انجام دهم". سرانجام چند روز پیش از مراسم گرامی داشت یاد قربانیان هولوکاست، مردی از طرف نظام وظیفه اسرائیل نزد وی آمد تا درمورد این اتفاق با او راجع به گذشته صحبت نماید.
"هرگاه سالروز هولوکاست فرا می رسید به تنهایی گریه می کردم. هیچ کلامی برای بیان احساس حاکی از درد و وحشتی که تجربه کرده بودم وجود نداشت. چطور امکان دارد بچه ای فقط نان خشک در آب خیس شده را بخورد؟ اگر چنین اتفاقی برای فرزندانم بیافتد نمی دانم چه کار خواهم کرد؟
برای خانواده اش، این افشا سازی بسیار شوک برانگیز بوده اما با این وجود پاسخی برای سؤالات بیشماری که پسر سی و سه ساله اش نادر جبارین همیشه در سر می پروراند بود. "مادرم همیشه عادت داشت سالروز واقعه ی هولوکاست که از تلوزیون اسرائیل پخش می شد گریه کند. ما هیچ وقت نمی دانستیم چرا. ناچار اتاق را ترک کرده و هر کسی مشغول کار خود می شدیم. ولی با افشای راز پنهان، حالا او را بیشتر می شناسیم".
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |
