اسم: برلیتا
دین سابق: مسیحیت، تولد دوباره
شغل: خدمتکار منزل
چرا مسلمان شدم؟
زندگی سخت و دشواری داشتم. این به خاطر غم و اضطراب درونی که در آن غرق بودم، بود. در یک خانواده ی مسیحی، کاتولیک، به دنیا آمدم. اما هرگز نتوانستم عقیده ی تثلیث را نفهمیدم. به طوریکه باعث گردید از مسیحیت به ادیان دیگر روی آورم.
امواج من را با خود می بردند و هر بار به دین و باور جدیدی را برمی گزیدم. همگی علی رغم اسم های متفاوت جزو دین مسیحیت بودند، مانند:
تولد دوباره، ظهور هفت روزه و غیره. با وجود اسم های متفاوت جوهره ی اصلی همه ی آن ها یکی بود که همان شرک به خداوند می باشد.
رنج زیادی می بردم، چرا که آنچه در درونم می گذشت معلوم می کرد هر دین و باور تازه ای که برمی گزینم باطل و دروغین است...
کلیساهای زیادی رفته و با کشیش ها در آن جا درباره ی اختلافات موجود در باورها و عقاید آنان گفتگو می کردم، اما هیچ فایده ای نداشت.
از دین اسلام اطلاع یافتم... آیا آن همان دین راستین است؟ آیا باید به پنجمین دین پناه ببرم تا بعد از مدت کوتاهی متوجه شوم که آن هم باطل است؟
یک شب که در نهایت دلتنگی و ناراحتی بودم، دست هایم رابه دعا برداشته و بغضم ترکید و از اعماق قلبم خداوند را خواندم: پروردگارا! حقیقت کدام است؟ راهنمایی فرما خداوندا!... که نومید و سرگردان هستم. اگر این دینی که در موردش شنیده ام دینی راستین است، کاری کن که به کشوری که مردمان آن بر آن دین باشند، مسافرت کنم. دستم بگیر خداوندا!... بر من رحم کن و به سوی خود راهنماییم نما!
خداوند نیز دعایم را اجابت فرمود، آری، خداوند دعای من را استجاب فرمود... یک روز دیدم که دارم وسایلم را برای عزیمت به عربستان سعودی جمع می کنم... در آن جا به عنوان خدمتکار منزل یک خانواده ی سعودی مشغول به کار شدم.
صاحبکارم نیز لطف بزرگی کرده و چند کتابچه در مورد اسلام به من داد. بالاخره آن را پیدا کردم... سرانجام حقیقت را یافتم... فهمیدم که پروردگار من، الله یکتا و یگانه کیست، حضرت عیسی علیه السلام که بوده و حضرت محمد صلی الله علیه و سلم چه کسی بوده است...؟
لحظاتی که در آن اسلام آوردن خود را اعلام کردم، لحظات بزرگ و شگفت انگیزی بودند. از شما چه پنهان که هر قدر در این دین تعمق نمودم، بیشتر خداوند متعال را به خاطر خارج ساختن من از تاریکی مسیحیت به روشنایی اسلام سپاس می گفتم.
صاحبخانه ام من را با خود به مرکز دعوت ملیت ها به اسلام برد... آن جا خود را در میان خواهرانی آگاه یافتم. بعضی از آن ها مثل من به تازگی مسلمان شده بودند. چقدر از بودن با آن ها خوشحال بودم!
نماز و تلاوت سوره ی فاتحه را یادگرفتم... نمی دانم درباره ی آن چه بگویم؟ این سوره ی عظیم، قلب بدان عشق می ورزد و جسمم با آن به لرزه می افتد و اشک از چشمانم سرازیر می شود. چرا که نه، حال آنکه این از جانب خداوند متعال نازل گشته است. کلمات خداوند تبارک و تعالی است، خداوند پروردگار جهانیان که برلیتا را از بین میلیاردها مسیحی برگزیده تا به او ایمان آورده و سخنان او را تلاوت کند، عظیم و بی نهایت شگفت انگیز است.
در گذشته، قبل از مسلمان شدن، می سوختم و می گریستم که گمشده ای در پی حقیقت هستم. اما اکنون و بعد از آنکه خداوند متعال با نعمت اسلام بر من منت نهاد نیز گریه می کنم، اما از خشیت و ترس خداند و به خاطر بزرگی و عظمت سخنانش.
در پایان توصیه های خود را به همه ی غیرمسلمانان عرض می کنم: با صداقت و امانت به جستجوی حقیقت بپردازید، دستتان را خواهند گرفت و دل تان برای این دین روشن خواهد شد.
اما برای دوستان مسلمانم، به آنان سفارش می کنم که خداوند سبحانه و تعالی را به خاطر نعمت اسلام شکرگزار بوده و در آیات قرآن کریم تدبر و اندیشه کنید. مثلاً در مورد سوره ی فاتحه که همواره آن را در نمازها می خوانید.
به یقین بدانید که همه ی انسان ها در برابر ملکوت خداوند متعال به اندازه ی ذره ای هم نیستند. چه برسد به توی تنها، مخلوقی ضعیف که در برابر پادشاه پادشاهان، عزوجل، خواهی ایستاد... کسی که ملکوت آسمان ها و زمین به دست اوست. خداوند پاک و منزه است از آنچه برایش شریک قائل می شوند.