11 تير 1404 06/01/1447 2025 Jul 02

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3329764
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2556 تعداد مشاهده : 550 تاریخ اضافه : 2012-09-10

 

یک پزشک خارجی – رفتار نیک مسلمانان با والدین شان من را متحیر ساخت و مسلمان شدم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اولین باری که کلمه ی "اسلام" را شنیدم وقتی بود که یک برنامه ی تلویزیونی را دنبال می کردم و از چیزهایی که می شنیدم خنده ام گرفته بود...

یک سال بعد از شنیدن کلمه ی "اسلام"، بار دیگر آن را شنیدم... اما کجا؟ در بیمارستانی که در آن جا کار می کردم. یک زن و شوهر به آنجا آمده و یک زن بیمار را با خود آوردند...

زن در صندلی جلویی و روبروی من نشست و به کار کردن من خیره شد. من هم نشانه های نگرانی را در او می دیدم. او اشک هایش را پاک می کرد...

به خاطر کنجکاوی از او دلیل ناراحتیش را پرسیدم. او جواب داد که به همراه شوهر و مادر شوهرش از کشور دیگری آمده اند و تا شاید علاجی برای بیماری سرطان مادرشوهرش بیابند...

آن زت با من حرف می زد و گریه می کرد و برای مادرشوهرش دعای شفا و عافیت می نمود. از کار او به شدت متعجب بودم!

از کشوری دور به همراه شوهرش برای معالجه ی مادرشوهر به این جا آمده اند!؟ مادرم را به خاطر آورده و با خود گفتم: مادرم کجاست؟ چهار ماه پیش یک شیشه عطر به مناسبت "روز مادر" به او دادم و تا امروز به ذهنم نرسیده که به دیدنش بروم!

این وضعیت مادرم است، حال مادرشوهرم چطور می شد؟! کار این زن و شوهر من را متحیر ساخته بود... مخصوصاً آنکه وضعیت آن مادر دشوار بوده و به مرگ نزدیک تر بود تا به زندگی... حالت آن زن برایم شگفت آور بود... مادرشوهر به او چه ارتباطی دارد؟! آیا او که زن جوان و زیبایی است خود را به خاطر او خسته و ناراحت می کند؟ چرا؟

چیزی جز این موضوع در ذهنم نبود! خود را جای ایم مادر گذاشتم، چه سعادتی، خوشا به حال آن پیرزن!

بسیار به او غبطه می خوردم... آن زن و شوهر تمام مدت با او می نشستند و تماس های تلفنی هم از خارج می رسید و نزدیکان از وضعیت مادر و سلامیتی او پرس و جو می کردند...

یک روز وارد اتاق انتظار شده و او را دیدم که آن جا نشسته است. فرصت را غنیمت دانستم که آنچه می خواهم از او بپرسم... او به طور مفصل برای من درباره ی حقوق والدین در دین اسلام صحبت کرده و احترام و قدر بسیار زیادی که اسلام برای آنان قائل است و شیوه ی برخورد با آن ها در اسلام من را شگفت زده نمود...

بعد از چند روز آن پیرزن فوت کرد. مرد و همسرش به شدت می گریستند، درست مانند کودکان کوچک... همچنان در فکر این دو زوج و حقوق والدین که دین اسلام به آنان آموخته بودم... به یکی از مراکز اسلامی نامه نوشته و درخواست کتابی درباره ی حقوق والدین کردم... وقتی آن را خواندم... بعد از آن در رؤیای آن زندگی می کردم و خیال می کردم که من مادر هستم و فرزندانی دارم که من را دوست داشته و از احوال من می پرسند و تا آخرین لحظه ی عمر با من نیکی می کنند... بدون هیچ چشمداشتی...

این خواب زیبا باعث گردید که من بدون آنکه چیزی جز حقوق والدین از اسلام بدانم مسلمان شوم...

الحمدلله با یک مرد مسلمان ازدواج کرده و فرزندانی از او دارم که همیشه برایشان آرزو و دعای هدایت و صلاح می کنم... و اینکه خداوند نیکرفتاری و سودمندی آنان را نصیبم گرداند.

والسلام

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عياض بن حمار (رض) از رسول اكرم (ص) روايت مى كند كه فرمودند: ((أهل الجنة ثلاثة: ذو سلطان مقسط متصدق موفق، ورجل رحيم رقيق القلب لكل ذى قربي ومسلم، وعفيف متعفف ذو عيال)). [مسلم].

سه نفر اهل بهشتند: فرمانرواي عادل و صدقه دهنده موفق و كامروا، مرد مهربان و نرم دل بر هر قوم و خويش و مسلمان، و پرهيزكار پاك دامن كه داراي فرزندان بسيار است.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010