10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3327251
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2594 تعداد مشاهده : 628 تاریخ اضافه : 2012-09-11

 

آزمایش الهی

اسم قبل از اسلام: جوزف موريس

اسم بعد از اسلام: محمد يوسف

شغل: اقتصاد و کار

ملیت: آمريكایي

سن: 45 سال

دين سابق: مسيحيت

سبب هدايت: آشنایی با قرآن كريم

 

كاردينال معاون اول پاپ بوده و به جای لقب کاردینال، «کاهن خادم کلیسا» به کاردینال های دستیار پاپ، مثل اسقف روم، اطلاق می شود اما عنوان کاردینال در کلیسای غرب به معاونان پاپ و پدران روحانی گفته می شود. از اختیارات پاپ تعیین و انتخاب کاردینال هایی هم راستا با خود می باشد.

این افراد رتبه های بالایی در کلیسا داشته و جزو بزرگان و مسئولین کلیسا به شمار می آیند. مدیریت کلیساهای کاتولیک در جهان به عهده ی آنان می باشد. در واتیکان، در حال حاضر، در رأس هر انجمن یا مجمعی در کلیسا یک کاردینال وجود دارد.

وقتی زمان تعیین پاپ بعدی در نتیجه ی فوت پاپ سابق می رسد، کاردینال ها گردهم می آیند تا حبر اعظم را برگزینند. این گردهم آیی، همایش مقدس خوانده می شود. پاپ جدید از بین همین افراد برگزیده می شود.

 

جوزف موريس

- نیاکانش که از سیاهان آفریقا بودند به ایالات متحده ی آمریکا مهاجرت کرده و پس از دوره ی طولانی حضور در آن جا ملیت آمریکایی پیدا کرده بودند. به این ترتیب «جوزف موريس» از والدین آمریکایی آفریقایی تبار سیاهپوست که به سیاهی شب می ماندند به دنیا آمد. در این سرزمین پرورش یافت و به مدارج علمی بالایی دست یافت. فوق لیسانس کار و اقتصاد از دانشگاه تولان. به دین مسیحیت باور داشته و معتقد است که عيسى فرزند خداست و عبادات و مراسم کلیسا را به جای می آورد.

- وی و جمعی از دوستانش، از جمله دوست دخترش که می خواست با او ازدواج نماید، بار سفر به استرالیا را بستند. این سفری کاری به شهر تاریخی سیدنی، زیباترین شهر استرالیا، بود. در فرودگاه این شهر، دروازه ی هدایت منتظر وی و گشوده بود:

 محمد يوسف: «سلام و دعوت»

- هنگامی در مسیر خروج از درهای فرودگاه سیدنی بودیم، جوان آرام و باوقاری که هیبت و متانت از وی می بارید و بسیار خوش برخورد و آگاه بود با من دست داده و سلام کرد و با هم آشنا شدیم. سخنان زیب و پرحکمت و موعظه ی حسنه اش، من را مجذوب ساخته بود. بعدها فهمیدم که او یکی از افراد جماعت و تبلیغ دین اسلام می باشد.

در آن موقع من چیزی از اسلام نمی دانستم. پس گفتگو و ایجاد جو دوستی و اطمینان، به مدت دو ساعت با من از دین اسلام سخن گفت. در این گفتگو با اصول و اساس عقاید این دین آشنا شده و از حقيقت حضرت عيسى و آدم عليهما السلام و نیز خاتم پیامبران بودن خضرت محمد صلی الله علیه و سلم باخبر شدم.

- بعد از آن وی یک جلد ترجمه ی قرآن كريم به زبان انگلیسی به من داد. من شروع به خواندن آن نموده و نتوانستم تا سه ساعت دست از مطالعه بکشم و معانی و شرح و بیان مسخرات گیتی و آيات الهی عظيم آن من را شیفته ی خود کرده بود. آیاتی که با عقل و منطق بشری نیز همخوانی داشت و دریافتم که خداوند، پروردگار عيسى و محمد و همه ی پیامبران است.

و اینکه "لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ {3} وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ {4}‏"

(سوره ی اخلاص) یعنی:‌«نه می زاید و نه زاییده است. و نیست برای او همتایی.»

- دیگر از غفلت خویش بیدار شده بودم. گویی خواب می دیدم و نمی خواستم آنچه می بینم از دیدگانم پنهان شود. احساس می کردم نیروی قدرتمندی من را به سوی این دین می کشد. از خود می پرسیدم: آیا اسلام دين صحيح و حقیقی است؟ و آیا این دین برای کل بشریت مفید است؟ پاسخی که بدان رسیدم مثبت بود. این دین به راستی به نفع تمام انسان ها در همه ی مکان ها و زمان ها است.

دینی است که من را به خداوند نزدیک می گرداند. خواندن این کتاب باعث گردید قلبم را گشوده و سینه ام باز گردد. احساس می کردم که با درون خویش در صلح و آرامش کامل می باشم. یقین یافتم که اسلام همان دین راستین است. بنابراین آن را به عنوان دین خویش برگزیدم چون به شدت بدان دلبسته بودم و باور کرده ام که خداوند یگانه است و شریک ندارد.

- نمی توانستم تمایل و اشتیاقم را از نزدیک ترین دوست و نزدیک ترین اشخاص به خود مخفی نگه دارم. وقتی پیش من آمد دید که دارم تفسير قرآن کریم را مطالعه می کنم.

 

این كتاب چیست؟

- او این سؤال را از من پرسید و پاسخ دادم: این قرآن كريم، كتاب مسلمانان است که باطل و نادرستی نه از پیش و نه از پس بدان راه ندارد. سپس دریافتم که طالب اسلام هستم که عقلم را دربرگرفته و درونم را ازآن خود ساخته و می خواهم بدان بگروم.

او به شدت خشمگین شده و با فریاد بیرون رفت تا به دیگر دوستان آنچه می خواهد بگوید. همه نزد من آمده و شروع به بدگفتن از اسلام کرده و می خواستند بقبولانند که اشتباه کرده ام. پاسخ من به آنان قاطع بود. اسلام عقل و کل وجودم را فراگرفته بود و کسی نمی توانست من را از پذیرش آن بازدارد.

برای آنان توضیح دادم که این دین کسی را به پذیرش خود مجبور نساخته و من خود باور کرده ام که خدا پروردگار من و اسلام دین من است. شما نمی دانید با قرائت قرآن كريم چه اندازه احساس خوشبختی و آسودگی وجودم را لبریز می گرداند.

مگر نمی دانید که این دین به سوی محبت و دوستی بین همه ی انسان ها فرامی خواند؟ آنان بار دیگر راهی برای بازگردندان من به سوی امیال خود پیدا نکردند. بنابراین با پدرم تماس گرفته و به او خبر دادند که می خواهم مسلمان شوم.

آن ها به خاطر ناآگاهی شان از دین اسلام و مطالب نادرستی که درباره اش شنیده بودند، به شدت عصبانی شدند. برای همین به آنان گفتم که من خود را در دین اسلام شاخته و آرامشی از اطمینان و فارغ البالی وو امنیتی که در آن حس می کنم یافته ام. موضوع خاتمه یافت.

- گفتند: مسلمانان غربی ها کافر می دانند و برای همین می خواهند آن  ها را بکشند. نمی توانستم آن ها را از آن چه می پندارند و نوع دیدگاه شان منصرف سازم. کل خانواده ام از من روی برگرداندند. دیگر کسی نبود که با او حرف بزنم، دوستانم به استرالیا بازگشتند و همه ی این اتفاقات باعث می شد که استوارتر از قبل به عقیده ام پایبند گردیده و میزان بیشتری از قرآن كريم را حفظ نمایم. کتاب قرآن دوست و مونس من و سلاح نیرومندی شده بود که با آن با تمام مشکلات مواجه می شدم.

پدر من و دوست دخترم توافق کرده بودند که تا اوضاع بر این منوال باشد ازدواج ما صورت نگیرد و حتماً باید به کلیسای کاتولیک بازگردم. آن شب به چشمان من خواب نیامد و از گریستن بازنایستاد و لحظه ای فکرم آرام نگرفت. تا آنکه نور سپیده دمان با نور اسلام در هم آمیخت.

با برادری که این جلد قرآن را پیشتر به من داده بود تلفنی صحبت کرده و از اشتیاق درونی خود به دین اسلام و مشکلاتی که در مسیر این شوق و علاقه چشیده ام گفتم. سپس نزد آنان رفتم و در حال به جای آوردن نماز مغرب بودند. انگیزه ی نیرومندی را در خویش دیدم که من را به سوی اسلام می کشاند. می خواهم مسلمان شوم، راه آن چیست و چه باید بکنم؟

 

شهادتين

- وقتی این را شنیده و میزان خلوص و صداقتم را دریافتند گفتند: بگو: «أشهد أن لا إله إلا اللّه، وأشهد أن محمداً رسول اللّه»

من شهادتین را بیان کرده و به هتل بازگشتم ولی کسی از آنان که می شناختم را آن جا نیافتم. آن ها هتل را ترک کرده و سوار هواپیما به مقصد ژاپن شده بودند و من هم می توانستم به آن ها ملحق شوم.

اما من ترجیخ دادم که به خاطر عشق به اسلام همانجا بمانم. بار دیگر با برادر مسلمانم تماس گرفته و به مدت نیم ساعت با وی گفتگو کردم. پس از آن به مسجد بازگشتم تا بیشتر درباره ی اسلام بیاموزم. یکی از آن ها شده بودم و به همراه آنان به مدت سه ماه در استرالیا گشتم.

سپس به مدت 49 روز هبه هندوستان و بعد از آن به مدت 69 روز به پاکستان رفتم. بسیار سعادتمند بودم، سپس تصمیم گرفتم که به سفر حج بروم. از پاکستان برای سه کشور ویزا گرفتم. اول یک کشور دیگر سپس کویت و بعد عربستان و بعد از آن به این کشور آمدم.

به مدت دو روز آن جا ماندم و می خواستم آن جا را ترک کنم. اما وارد مسجدی شدم تا در آن به جماعت نماز بخوانم. آن ها مراقب من بودند. یک مأمور پلیس آمده و من را با خود برد. او سؤالات زیادی از من پرسید. سپس من را به اداره ی اطلاعات ارجاع دادند.

شکنجه هایی را تجربه کردم که هرگز مانند آن را ندیده بودم. چندین بار جریان برق را به بدنم متصل کردند، در سلول انفرادی زندانی کردند و کسی جز خداوند متعال را نداشتم که با او صحبت کنم. نماز می خواندم و روزه می گرفتم و خدایم را سپاس می گفتم. ایمان و باورم به دلیل این فشارها و سختی ها بیشتر شد.

وقتی اوضاع بسیار سخت و غیرقابل تحمل گردید لباس هایم را درآورده و گفتم من را بکشید. گفتند نه تو مسلمانی و جایز نیست لباس هایت را در بیاوری، آن ها را بپوش.
گفتم: چگونه می گویید مسلمان هستم و اینگونه شکنجه ام می دهید؟

بعد از آن من را از آن زندان به زندان دیکری منتقل کردند. آن جا پر از زندانیان عرب بود. آن جا رفتار خوبی با من داشتند. سپس به سفارت سوئیس، حافظ منافع آمریکا در این کشور، خبر دادند که یک آمریکایی در زندان آن ها هست. سوئیسی ها به آمریکا خبر داده و کاخ سفید از قضیه مطلع گشت که در این کشور محبوس هستم.

بعد از دو سال از زندان بیرون آمده وبه ایالات متحده رفتم. چیزی نمانده بود که در زندان بمیرم، خانواده، دوست دختر و همه ی اطرافیانم را از دست داده بودم و گمان می کردند که مرده ام.

 

"فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ "

(سوره ی آل عمران آيه ی 195) یعنی:‌«پس آنانکه هجرت کردند و بیرون رانده شدند از خانه های خویش و رنجانیده شدند در زاه من و جنگ کردند و کشته شدند البته دور کنم از ایشان گناهان ایشان را و البته در آرم ایشان را در باغ هایی که می رود زیر آن جوی ها، پاداشی از نزد خدا و خدا نزد اوست پاداش نیک.»

- همه گمان می کردند که در زندان فوت کرده ام. امیدوارم خوانند ی گرامی مطمئن باشد که خداوند قلب من را می آزمود و پروردگار متعال من را برگزیده بود تا مسلمان و مؤمن به خدای باری تعالی باشم.

- هر کس را می دیدم از من درباره ی نظز من درباره ی دین اسلام بعد از این همه شکنجه و سختی هایی که با آن مواجه بودم می پرسیدند. پاسخ من برای آن ها تعجب آور بود، چرا که اسلام ذره ای من را نیازرد، و هیچ درد، نومیدی و کینه ای در من باقی نگذاشت. اسلام راه زندگی است، اسلام یعنی صلح، و مسلمان کسی است که اسلام را با ایمان خویش به خدای متعال یاری می دهد. وظایف من به خاطر انگیزه ی عشق عمیق و بی کرانم به خدای متعال تقوا و کار نیک شده بود.

- امیدوارم خواننده ی عزیز درک کند میزان دشورای شرایط من به عنوان یک آمریکایی مسلمان را که در میان غربی ها زندگی می کند. اما من افتخار کرده و با افتخار سرم را بالا نگاه می دارم، چرا که مسلمان شده ام و به لطف خداوند متعال بسیار سعادتمند می باشم. من بعضی از مسلمانان را نکوهش می کنم که اسلام دین آنان شناخته می شود، ولی بدان عمل نمی کنند و این افراد تصویر نادرستی از برادران مسلمان خویش را ارايه می دهند.

- لازم به یادآوری است که من از تهیه ی کتابی در رابطه با این سرگذشت ناخوشایند سرباز زده ام، با تمام وسوسه های مادی فراوان آن و امتناع نموده ام چون رسانه های غربی بواسطه ی آن تصویر زشی از اسلام ارايه می دهند.

- بار دیگر به شما می گویم که شکنجه های هیچ تاثیری بر من ننهاد که از کسی بدم بیاید. برای دهمین بار هم تکرار می کنم که از هیچ مسلمانی با هر ملیتی کینه ای ندارم و بدم نمی آید.

- یک سال بعد از بازگشت از زندان را در بیمارستان سپری نموده و سپس به کویت بازگشتم تا زبان عربی را برای افزایش درک و فهم خود از قرآن و اسلام بیاموزم. انجمن آشنایی با دین اسلام من را پذیرفته و مورد حمایت قرار داد و در آن تمام احساسات برادری، همکاری و صمیمیت را در میان آنان پیدا کردم.

- من مایل به زندگی و مردن در کشور مسلمان هستم تا بر من نماز جنازه خوانده شود تا بلکه خداوند بر من رحمت آورد. چنان چه خدای متعال قلبم را با امتحان هایش آزموده است و این را می دانم. به لطف خدا از دستورات و شیوه ی قرآن کریم و حدیث شریف پیروی کرده ام. با پافشاری تمام به میزان 200% به اسلام خود پایبند و ملتزم مانده ام. البته برخی از مسلمانان پایداری تازه مسلمانان بر اسلام را دشوار می سازند. به تازگی به کویت آمده ام، چون کشوری است امن و دارای امنیت برای همگان. الحمدللّه رب العالمين.

تازه مسلمان/ محمد يوسف

جوزف موريس

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

علي رضی الله عنه  به روايت از رسول

‎الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد ايشان فرمودند: «أُعْطِيتُ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ»، فَقُلْنَا مَا هُوَ يَا رَسُولَ الله، فَقَالَ: «نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وأُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وسُمِّيْتُ أَحْمَدَ، وَجُعِلَتْ لِي التُّرَابُ طَهُوراً، وَجُعِلَتْ أُمَّتِي خَيْرَ الأُمَمِ». (به من چيزهايي داده شده‌است كه به هيچ‌يك از پيامبران داده نشده‌است، گفتم: اي رسول خدا، آنها چه هستند؟ فرمود: خدا رُعب و هراس از مرا در دل دشمنانم انداخت و با آن یاریم کرد و به من كليدهاي زمين داده شده، به اسم ‌احمد نام گذاري شدم، خاك برايم وسيله پاك كننده قرار داده شده و امتم بهترين امّتها قرار داده شده ‌است.
صحيح بخاري، ش335




 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010