احمد خالد عتیبی
بسم الله الرحمن الرحيم
یادم هست با یکی از دوستان به دیدار یکی از بیمارستان های شهر جده رفته بودم. بیشتر بیماران این بیمارستان افراد معلول و حادثه دیدگان بودند- از خداوند می خواهم بیماران ما و همه ی مسلمانان را شفا بخشد-. از کنار یکی از اتاق ها عبور می کردیم که در آن جوانی که در اثر سانحه ی رانندگی معلولیت داشت خوابیده بود.
بعد از سلام و احوالپرسی و آشنایی با او از وی پرسیدم: چه مدت است که در بیمارستان بستری هستی؟
او نگاهی کرد و گفت: منظورت روزها است یا سال ها؟
از پاسخ او تعجب کرده و گفتم: اگر مدت کمی است روز و اگر زیاد باشد سال.
گفت: امروز تاریخ چند است؟
گفتم: 15/10/1430.
گفت: اگر روزها را بخواهی، 2310 روز است و اگر سال ها را می خواهی بدانی، تقریباً 7 سال و پنج ماه است این جا هستم.
سپس ادامه داد: به خدا قسم من حالم خوب بود و راه می رفتم و توجهی به روز و ماه و سال ها نداشتم. اما اکنون به خدا آن ها را می شمارم و آرزو دارم همین امروز از بیمارستان خارج شده و به مسجد بروم تا اعمال نیکی انجام دهم که پیشتر در آن ها کوتاهی کرده ام.
فواید این داستان:
1. انسان قدر نعمت را نمی داند مگر آنکه آن را از دست دهد. چرا مایی که سالم هستیم از اوقات خود با انجام بیشتر کارهای نیک بهره نمی گیریم؟
2. به درون خود بازگشته و تصور کنید که اگر من و شما به جای آن جوان بودیم، می خواستیم چه کار کنیم؟
3. پیامی برای همه ی کسانی که کوتاهی می کنند تا توبه نموده و به خداوند رجوع نمایند. بدان که بدی هایت را خداوند به نیکی تبدیل خواهد نمود.