خیلی عصبانی و ناراحت هستم، زیرا از ماه مارس 1998، در جستجوی مرحله ای از زندگیم بوده ام. یکی از روزهای ماه مارس به یک مهمانی رفتم. می دانید، این مهمانی از نوع مهمانی هایی بود که صدای بلند موسیقی راک همه جای خانه را فرا گرفته بود، در آخر هم انواع مواد مخدر مصرف شد. آن شب آنقدر مواد استفاده کردم که برای سه هفته در بیمارستان بستری شدم. در این مدت فرصت داشتم تا راجع به زندگیم فکر کنم.
به دنیا می آییم و به تدریج بزرگتر و داناتر می شویم، سپس پا به سن کهن سالگی می گذاریم، هر کدام از ما تلاش می کنیم تا اخلاق و خصوصیات بهتر و یا بدتری را کسب نماییم. همه ی ما سعی می کنیم تا در زندگی به بالاترین رتبه و مقام برسیم، و برای رسیدن به این هدف عمرمان را سپری می کنیم. اساساً همه ما با این روال زندگی روزمره را طی می کنیم، از خواب بیدار شده و برای رفتن به مدرسه و یا سر کار آماده شویم، تکالیف و کارهایمان را سر وقت انجام دهیم، کمی تفریح و سرانجام بخوابیم. روال زندگی هیچ وقت تغییر نمی کنند.
تکراری است که همیشه ادامه دار می باشد. شما با این جمله آشنا هستید که "تاریخ همیشه تکرار می شود" اما ما می میریم. حالا به دلایلی بشر وقت زیادی را صرف سنجیدن و تعمق هر اتمی بر روی زمین می نمایند الا مرگ. چون این موضوع آنها را می ترساند. این واقعه برای هر کسی اتفاق می افتد و کسی نمی داند چرا؟ اکثریت مردم از این موضوع مطلع نیستند.
با مردن همه ی چیزها را ترک می کنیم. تنها چیزی که همراه ما است کفن و تابوتی است که در آن قرار می گیریم. یک چیز دیگر نیز همراه ما است که دیدنی نیست، کردارمان. تمام کارهای خوب یا بدی که در این دنیا انجام دادیم همراهمان است. در قبر چه اتفاقی برایمان خواهد افتاد، منظورم جسد است. جسمی که از بدو تولد تا آخرین لحظه ی زندگی با ما است.
چرا ما در این دنیا زندگی می کنیم؟ چرا بعضی از مردم خودکشی می کنند؟ زیرا آنها هرگز نتوانستند پاسخی برای این سؤال پیدا کنند. می دانم چه فکری می کنید، "خدای من دارد موعظه می کند" نه در واقع. این مسیر زندگی است و چیزی که دارم از آن صحبت می کنم اسلام است. هشتاد درصد از آمریکایی ها مسیحی هستند، اما با نگاهی به آنها، همجنسگرایی، خودکشی، مواد مخدر، بی دینی، حتی چنین چیزهایی در میان واعظان دینی نیز امری عادی است.
نمی خواهم باعث ناراحتی کسی شوم بلکه حقیقتی است که بیان می کنم. دینی که حتی احساس برانگیز نیست. به غیر از آن بر روی زمین صدها ادیان وجود دارد. همه ی آنها ادعای مطلق بودن می کنند، و یا اینکه معتقد به انواع خدا هستند. اما آنها فاقد حقیقت می باشند.
خوب آرون حالا نوبت خودت است، چرا وقتی همه بر حقانیت اسلام واقف هستند آن را انکار می کنند؟ چرا در مدرسه باید درمورد هر چیزی یاد بگیرم الا اسلام. حتی راجع به خدای یونان و بودا.
اگر آیه ای از قرآن را بخوانید حرف های مرا باور خواهید کرد. قرآن عین حقیقت است. از ما می خواهد تا طبق آن رفتار کنیم. دیگر دنبال مسائل پوچ و بی معنا نمی روم، زیرا اسلام را دارم و مسیر واقعی را در زندگیم دنبال می کنم.
خیلی متأسفم پدر، برادر جان و کشیش های مسیحی که سعی کردید تا نظرم را تغییر دهید. من از مسیر قدیمی و کهنه ی زندگی و دین سابقم به کلی کنار رفته ام. تولدم با مسیحیت و سپس زندگیم را با اسلام خاتمه می دهم.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|