من به عنوان یک مسلمان در شهر خودم "دیتون، اوهایو"، جایی که بیشتر عمرم را در آنجا سپری نموده ام زندگی می کنم. وقتی داشتم به عنوان پرستار در بالتیمور کار می کردم با اسلام آشنا شدم. از طریق اینترنت اطلاعات زیادی درمورد اسلام کسب نموده و به صورت آنلاین چند دوست مسلمان پیدا کردم که یکی از آنها همسر مهربانم بود.
وقتی که هنوز دانشکده را به پایان نرسانده بودم در کلیسای "فرقه ی متودیست" روزهای یکشنبه به بچه ها درس می دادم. کلاس را گروه بندی کرده و هر گروه در مورد موضوعی بحث می کردند، گویا این روش تدریس بهتر جواب می داد.
همچنین این روش کمکم می کرد تا از ناهماهنگی شناختی مسیح به عنوان پسر خدا که هیچ احساسی نسبت به آن نداشتم بپرهیزم. حدس می زنم در آن کلیسا بودم چون همه را می شناختم، و لو اینکه والدینم واقعاً به زور دین خودشان را به من و برادرم تحمیل نکردند.
سپس در کلاس تاریخ هنر شرکت نمودم و تحقیق ویژه ای برای امتحان پایان ترم در مورد تصور تاریخی عیسی مسیح در تمام طول تاریخ به انجام رساندم. چیزی که فرا گرفتم این بود که فردی با موهای بلوند و چشمان آبی را که به عنوان مسیح در ذهن خود مجسم کرده ایم تصویر نقاش آلمانی به نام پیتر پل رابین می باشد.
رویارویی من با دین اسلام هر یک از مشکلاتم با دین مسیحیت که روی هم انباشته بود را مخاطب قرار داد. مسیح پیامبر خدا بود و پیامبران همگی خوب هستند و مورد احترام مردم می باشند، نه مانند داستان هایی که در انجیل به تصویر کشیده شده است.
درواقع همه ی شخصیت های شناخته شده ی مسیحی جایگاهی در اسلام دارند. قرآن مستقیماً از جانب پروردگار آمده است و تفاوت میان کتاب مقدس و سنت واضح و روشن است. اسلام به من کمک نمود تا بفهمم که تنها دین واقعی می باشد که تمام جنبه های زندگی انسان را در بر گرفته است. به ویژه از حقوق زنان در اسلام آگاهی پیدا کردم زیرا ما از جایگاه مهمی برخورداریم اگر مطابق با دستورات آن زندگی کنیم.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |