بسم الله الرحمن الرحيم
دلیل اینکه وارد بحث دینی نمی شدم این بود که من چیز زیادی درباره ی اسلام نمی دانستم و دوست نداشتم درباره ی دین خودم صحبت نمایم. می ترسیدم اگر درباره ی دین یونانی درسایت حرف بزنم، شاید به طور عمد باعث ایجاد شک و شبهه در بین برخی تازه مسلمانان شوم، یا آنکه خواهران پایبند به دین گمان کنند که من قصد تبلیغ و بازاریابی دین اغریقی (یونانی) را دارم.
دیدم که بهتر است از مسائل دینی دوری کنم و تنها به این اندازه وارد بحث شوم که من بر دین یونانی هستم (یا سایر دین هایی که پیش تر داشتم).
دلیل اصلی طرح مطالب مرتبط با دستورهای آشپزی این بود که من دوست دارم آشپزی همه ی کشورهای جهان را یاد بگیرم و متوجه شدم که بسیاری از خواهران در این زمینه ی مورد علاقه ی من با من مشارکت می کنند.
نتیجه گرفتم که کار چندانی از دست من در کمک به خواهران در مسیر اسلام آن ها برنمی آید، اما حداقل می توانم کتابخانه ی آشپزی آن ها را پر تر کنم!
بخش خواهران: در تاریخ 23 اکتبر مطالب زیر را نوشتید:
"من دیگر بر دین اغریقی نیستم... آن روز از خواب بیدار شده و به نیایش صبحگاهی پرداختم... اما نمی توانستم این کار را انجام دهم. همانجا نشسته و با خود درباره ی هدف از انجام این کار اندیشیدم؛ از آن جایی که الهه ی مورد پرستش حضور نداشت و دیگر احساس نمی کردم که با او ارتباطی داشته باشم."
فکر می کنم که دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که چنین حسی داشته باشی، این موضوع یک شبه رخ نداده است. چه چیزی باعث شده این احساس را داشته باشید؟ چه چیزی موجب گردید که در آن مرحله به دین اسلام فکر کنید؟
دایم: برخی اوقات احساس می کردم که ارتباط یا اتصالی بین من و الهه ی یونانی وجود ندارد. به نیایش های خود می پرداختم، قربانی پیش کش می کردم، اما همچنان احساس پوچی می کردم. حس می کردم که در مسیر هدایت نیستم، پاسخی برای سؤالاتم نیست و عشق یا حمایتی نمی بینم. می دیدم که تمام دعاها و مناجات من در برابر گوش های ناشنوا و صامت باقی مانده تنها و بی کس هستم.
در آغاز گمان داشتم که علت این حالت تلاش ناکافی من برای پیروی از دین یونانی (اغریقی) باشد. بنابراین تلاش هایم را در نیایش و قربانی کردن دو چندان کردم. اما این کارها نیز سودی نداشت. پس از آن نشسته و عمیقاً به اندیشه پرداختم، به این برداشت رسیدم که دلیل آن باقی نماندن اعتقاد به این الهه ها در درونم می باشد و تنها دلیل اینکه چنین باوری در من وجود ندارد این است که اصلاً این الهه ها در حقیقت وجود ندارند.
به دین اسلام فکر کردم، چرا که می دیدم با این دین بسیار همسو می باشم. اما طبیعت سرکش من و افکار مهجوری که در رابطه با یکتاپرستی در سر داشتم مانع آن می شد که به حقانیت دین اسلام اعتراف نمایم.
بخش خواهران: سبحان الله... من را به یاد این آیات قرآن کریم انداختید: {يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم واعلموا أن الله يحول بين المرء وقلبه وأنه إليه تُحشرون} [انفال 24]، یعنی: (ای مسلمانان قبول کنید خواندن خدا و رسول را چون بخواند شما را برای آنکه زنده سازد شما را و بدانید که خدا حائل می شود در میان انسان و دل او و بدانید که به سوی او برانگیخته خواهید شد.)
از خداوند می خواهیم که ایمان مان را بیافزاید.
آخرین چیزی که شما را به سوی دین اسلام جذب کرد چه بود؟
دایم: زمانی که به پسرم غذا می دادم، به سمت آسمان نگاه کرد و با صدای واضحی گفت: "الله". در آن لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. در آن زمان و همانجا به یقین دانستم که اگر پسر کوچک من که هرگز نام "الله" سبحانه و تعالی را از کسی نشنیده، به آسمان نگریسته و نام "الله" سبحانه و تعالی را بر زبان می آورد، پس به حقیقت الله وجود دارد و رحیم و پرمهر است. خداوند با این کار این پیام را به من می دهد که دست از سرشت سرکش خویش برداشته و بلافاصله اقرار کنم که به خداوند متعال باور دارم.
بخش خواهران: خانم دایم، از جمله مواردی که برای پرسیدن از شما در این دیدار آماده کرده ایم، موضوع اسلام نیاوردن شوهرتان و حکم اسلام در این زمینه می باشد. اما روزی که می خواستم پرسش های مصاحبه را برایت ارسال کنم، از دیدن خبر بیان شهادتین توسط همسرتان غافلگیر شدم! الله اکبر! این موضوع چگونه اتفاق افتاد؟!
دایم: او را ترغیب کردم که سایت های اسلامی را بررسی کند و به او اطلاع دادم که من درباره ی دین اسلام چیزهایی می دانم. همچنین یک جلد ترجمه ی انگلیسی قرآن کریم به دست آود و آن را مطالعه نمود. هر چه مطالعه می کرد و قرآن را می خواند بیش از پیش به آن علاقمند می شد.
در دعاهایم به بارگاه خداوند متعال اصرار می کردم که قضا و مقدر من چنان باشد که با این مرد که با من با محبت و احترام رفتار می کند بمانم، در دعاهایم الحاح می کردم که او را به سوی اسلام هدایت فرماید.
سپس همسرم به من اطلاع داد که می خواهد شهادتین را بیان دارد، چون به راستی قانع شده که خداوند متعال حق است و اسلام همان راه درست و صحیحی است که باید در آن گام نهاد.
بخش خواهران: برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت شما برای سال های آتی چیست؟
دایم: آموختن مسائل دینی به میزان بیشتر و افزودن آن.
بخش خواهران: به نظرتان، شما و همسرتان چه کاری می توانید برای اسلام انجام دهید؟
دایم: باور دارم که ما تا زمانی که دانش دینی کافی نداشته باشیم کار زیادی از دستمان برنمی آید. تا رسیدن به آن مرحله، همه چیز به دست خداوند متعال است.
بخش خواهران: به نظر ما شما تا همین حالا هم کارهای زیادی برای اسلام انجام داده اید: داستان مسلمان شدن خود را بازگو کرده اید، به شوهرتان در بازگشت به دین اسلام کمک کرده اید، حجاب پوشیده اید و یک بانوی مهذب و نجیب در رفتار و طرز تفکرتان می باشید! در حقیقت شما به اسلام خدمت کرده اید.
شما در حالیکه جوان هستید، دارای مهارت زیادی می باشید. از خداوند می خواهیم که بیش تر و بیشتر بیاموزید و علم و مهارت خود را در راه خدمت به این دین به کار بگیرید.
در حقیقت تعداد مسلمانان در این جهان آن اندازه اهمیت ندارد که تعداد مسلمانان عامل و پایبندی که به دین اسلام خدمت می کنند مهم است.
منبع: بخش خواهران، انگلیسی- سایت طریق الاسلام
پایان