بسم الله الرحمن الرحیم
من دختری بیست ساله هستم و در لندن زندگی می کنم. با وجود داشتن خانواده ای هندو هرگز این فکر به ذهنم خطور نمی کرد که روزی مسلمان شوم. تقریباً سال گذشته طی مسافرتی در خارج از کشور همراه چند تن از دوستانم دچار صانحه ی تصادف شدیم. اینجا بود که از لحاظ عقیده و ایمان تلنگری بر من وارد آمد.
با وجود جراحت و آسیب بدنی به کشورم برگشتم، اما به حکمتی که در این اتفاق نهفته بود بی توجه نبودم. بدون هیچ اهانتی به آیین هندو و کسانی که به آن معتقد هستند، باید بگویم که احساس تعلق خاطری به آن ندارم.
زندگیم به واسطه ی فرد مسلمانی که مرتب داستان هایی راجع به اسلام برایم تعریف می کرد تغییر یافت. همچنان که داشتیم از هم شناخت پیدا می کردیم، به دین همدیگر علاقمند شده و سؤالاتی درمورد مذهب از یکدیگر می پرسیدیم. در این چند سال گذشته مشکلات خیلی سختی پیش روی ما قرار گرفت با این وجود ما آنها را به عنوان نشانه ای دانسته و عشق ما به اسلام و خداوند به سرعت افزایش یافت و در تلاطم سختی و دشواری ها پیش رفته و التماس و تمنای توبه و آمرزش نمودیم.
مدتی بعد به خاطر مشکلاتی که برای وی پیش آمد از دوستم جدا شده و تا هفت سال بعد او را ندیدم. با وجود اینکه خیلی دوست داشتم به دانشگاه بروم ولی موفق نشدم، در مقابل جایی را پیدا کرده که بتوانم از طریق آن بیشتر درمورد اسلام اطلاعات کسب نمایم و این را نشانه ای از جانب پروردگار می دانم.
گرچه هنوز یک هندو بودم ولی ماه رمضان را روزه گرفتم و کم کم به دین اسلام ایمان پیدا کردم. سرانجام در ماه نوامبر امسال رسماً شهادتین را اعلام نمودم. نماز و تمام اصول اولیه دین اسلام را فراگرفتم. چیزی که می خواهم بگویم این است که هیچ گاه نمی توانم به طور کامل شکر خدا را به جای بیاورم.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|