خانواده ام کاتولیک بودند اما مادرم زیاد به آن اعتقاد نداشت، بنابراین هرگز مرا مسیحی متدین بار نیاورد. من به خدا ایمان داشتم و انجیل می خواندم و در مدرسه به داستان های آن گوش می دادم. اما با این وجود دلم نمی خواست مانند کاتولیک های متعصب شوم می خواستم چیز دیگری باشم.
در مدرسه میان هم سالان خود محبوبیت نداشتم و سعی می کردم شخصیتی متفاوت از آنها داشته باشم و این باعث شد تا سردرگم شده و از خودم بدم بیاید. گرچه مسائل دینی را در مدرسه به ما می آموختند ولی هیچ گاه حقیقت را یاد نگرفتیم. در عوض آموختیم که اسلام دینی مختص به مردم قاره ی آسیا می باشد و انجیل کتاب آسمانی ما و قرآن کتاب آنها است. بیشتر از همه به اسلام علاقمند بودم. بنابراین وقتی سیزده سالم بود با یک پسر مسلمان اهل پاکستان دوست شدم. مادرم بیشتر به خاطر مسلمان بودنش نگران بود. او پسری مؤدب و مؤمن بود و به من نشان داد که اسلام فقط برای مردم آسیا و سیاه وستان نیست. اسلام دینی است برای تمام انسان ها، و به تدریج مسیر زندگیم را تغییر دادم.
خدا را شکر وقتی که شانزده سالم شد، شهادتین را اعلام نمودم و از این بایت بسیار خوشحال هستم. دیگر احساس سردرگمی و افسردگی نمی کنم و از خودم بدم نمی آید. وقتی مسلمان شدم چیز زیادی راجع به اسلام نمی دانستم و بعدها مطالب بیشتری فرا گرفتم.
اسلام مسیر کامل زندگی است. یک روز تازه مسلمانی در یکی از کانال های تلوزیون درباره ی اسلام سخنرانی می کرد و گفت که اگر مسلمان شوید این احساس در شما به وجود می آید که انگار به خانه خود بازگشته اید، واقعاً با این حرف وی موافقم. خوشبختانه مادرم از اینکه مسلمان شده ام خوشحال است. ابتدا مخالفت می کرد ولی وقتی به پاکستان مسافرت کردیم و با خانواده ی دوست مسلمانم آشنا شد نظرش تغییر کرد. او هنوز مسلمان نشده است ولی امیدوارم به زودی این کار را انجام دهد.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |