بسم االه الرحمن الرحیم
بعد از ظهر روز شنبه وی وارد مسجد شد. وقتی از دور دیدمش فکر کردم یکی از خواهران هندی می باشد ولی هنگامی که وارد کلاس شد فهمیدم که یکی دیگر از خواهران استرالیایی است. از اینکه او با ما بود خوشحال بودیم. از او پرسیدم که چگونه دین اسلام را پذیرفت؟ وی گفت: "خدا به من رحم کرد و هدایتم داد". داستان وی از این قرار است:
نامش نورالعین بود و اهل استرالیا، از بچگی علاقه ای به رفتن به کلیسا یا مدرسه دینی نداشت. به نظر می رسید که سؤالات بدون پاسخ مانده بودند و عقاید مسیحیت دیگر برای وی رنگی نداشت. کم کم بزرگ شده و به بانویی تبدیل شد که از زندگی خانوادگی لذت برده و دانشجوی خوبی بود.
در رشته ی هنر فارغ التحصیل شده و به زودی در بخش خبرنگاران روزنامه کوینزلند استخدام شد. شغل روزنامه نگاری به وی این فرصت را داد تا به کاوش و سیاحت در قاره ی آسیا بپردازد. وی به سنگاپور سفر کرد و با دختری اهل هندوستان اتاقی کرایه نمود. سپس به مالزی رفت تا از دیدنی های آن بهره ببرد.
او خبر نداشت که کشور مالزی واقعاً یک کشور مسلمان است، بنابراین وقتی صدای اذان را شنید اصلاً معنای آن را نفهمید اما برایش جذبه ی خاصی داشت. به هر حال با دیدن آن همه ریزه کاری های ظریف و کوچک که بر روی در و دیوار مساجد می دید به وجد آمده بود. از دوستش در این باره پرسید و دریافت که اینجا کشوری اسلامی است و این ها هم مساجد مسلمانان می باشد. "واقعاً اینجا یک کشور مسلمان است؟ اما چیزی از رعب و وحشتی که از بگچی به عنوان یک حقیقت پذیرفته بودم را نمی بینم".
این بود که نورالعین تصمیم می گیرد که برای مدتی در مالزی بماند. وی همراه یکی از دوستانش که اهل نیوزیلند بود در تورهای سیاحتی شرکت می کرد و برای تفریح به کوهنوردی می رفت. پس از مدتی با یک راهنمای مسلمان آشنا شد و از دهکده ی مسلمانان دیدن نمود. جالب اینجا بود که حتی مسن ترین فرد دهکده نیز می توانست به خوبی انگلیسی صحبت کند. بنابراین وی این فرصت را پیدا کرد تا راجع به دین از آنها پرس و جو نماید.
تمام سؤالاتی را که می پرسید همه مدت ها بدون پاسخ مانده بودند، کم کم آموخت که اسلام چیست و مسلمان بودن به چه معنایی می باشد. گرچه گاهی با ادیان مختلفی نیز مواجه می شد، و سرانجام سؤالاتش باعث شد تا دوست جدید مالزیاییش به وی بگوید که بهتر است از کسانی که به نظر اسلام صلاحیت جواب دادن به سؤالات شما را دارند کسب حقیقت نمایی. اینگونه بود که وی شروع به دعا نمود و از پروردگار خواست تا حقیقت اینکه آیا اسلام درست است یا مسیحیت را به وی نشان دهد.
مدت دو ماه او به مطالعه ی دین اسلام پرداخت و فهمید که تمام سؤالاتی که سال ها باعث آزار وی بودند حالا پاسخ داده شده اند. در قرآن از پیامبران زیادی یاد شده است که همیشه به آنها ایمان داشت اما توسط معلم دینی مسیحیش پوچ و بی معنا جلوه داده شده بود. خداوند پیامبرانش را برای تمام عالم بشریت فرستاده است.
نور العین زمانی که مطالعه می کرد را دوست داشت به ویژه کسانی را که او را وارد این مسیر کردند. پس از چند هفته با مرد جوانی که مهمان بود آشنا شد. بلافاصله از وی خواستگاری کرد و او نیز پاسخ منفی داد زیرا یادگیری اسلام برایش مهم تر از ازدواج بود. با وجود اینکه این مرد جوان از لحاظ دینی در سطح بالایی قرار داشت و رفتار وی بی عیب و نقص بود ولی در این باره وی را تحت فشار قرار نداد تا وقتی که کارهایش به پایان برسد.
او دوباره درخواست ازدواجش را با نورالعین مطرح نمود و بالاخره وی با ازدواج با آن مرد جوان موافقت نمود. این چنین بود که خانواده ی وی در استرالیا نه تنها از مسلمان شدن دخترشان بلکه ازدواج با مرد مسلمان مالزیایی با خبر شدند. آنها مات و مبهوت مانده بودند و مادرش می دانست که بالاخره دخترش به پاسخ سؤالات چندین ساله اش رسیده است.
هم اکنون پس گذشت سال ها نورالعین همراه همسر مهربانش در استرالیا به زندگیشان ادامه می دهند و مطالعات وی راجع به اسلام به پایان رسیده است.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|