بسم الله الرحمن الرحیم
"آرامش و خوشی و مسرت فراوانی در اسلام وجود دارد که قبلاً هیچ وقت آن را احساس نکرده بودم".
نام من راشل است، هفته ی گذشته به دین اسلام مشرف شدم. من در شهر دیتروید پلیس بودم. از سال 1996 تا 2004، در اداره ی پلیس کار کردم و به علتی اخراج شدم. طی اتفاقی خیلی به مرگ نزدیک شدم و می دانستم که بالاخره شروعی تازه و زندگی جدیدی خواهم داشت.
تا حدی نمی دانستم که چطور به جستجوی خدا بپردازم. حتی دینی را نمی شناختم که به آن باور داشته باشم تا اینکه با چند مسلمان آشنا شدم و طی گفتگو با آنها چیزهای زیادی را برایم توضیح دادند. با حرف هایشان زندگیم واقعاً تغییر کرد تا جایی که دیگر از مردن نمی ترسم. تنها چیزی که باید از آن بترسیم خدا است و هرگز نمی دانیم که آیا روز بعد زنده خواهیم ماند، پس چه بهتر که شهادتین را بیاوریم. حالا می دانم که تنها یک خدا وجود دارد.
واقعاً خیلی به مرگ نزدیک بودم و اگر آن روز می مردم نمی دانستم آیا وارد دوزخ می شوم یا نه. اما امروز از اینکه می دانم اگر هر اتفاقی برایم بیافتد به کجا خواهم رفت، شور و شوق، اطمینان و آرامش سراسر وجودم را فرا گرفته است. قبل از اینکه مسلمان شوم نظر خاصی درمورد اسلام نداشتم. نه طرفدار و نه ضد مسلمانان بودم درواقع همیشه از آن دسته آدم هایی بوده ام که با ذهنیت باز و روشنی به مسائل نگاه می کنند، به عقاید مردم احترام می گذارند.
درواقع به این دلیل از شغل افسر پلیس بودن ناراحت و خشمگین بودم که مردم بدون هیچ علتی در دیتروید به مسلمانان حمله می کردند، به ویژه پس از حمله ی یازه سپتامبر، و این موضوع مرا به شدت آزار می داد. چون آنها مسلمان هستند به این معنا نیست که افراطی باشند یا به افراطی بودن اعتقاد دارند. در کل آنها تروریست نیستند.
در هر دین و آیینی افراد خوب و بد وجود دارد و این به نظر عادی است. از دیدن چنین بی عدالتی هایی واقعاً قلبم به درد می آمد و این زمانی بود که به دین اسلام علاقه پیدا کرده بودم. بعد از واقعه یازده سپتامبر از اینکه می دیدم افسران پلیس در خیابان ها نسبت به مسلمانان چه رفتاری از خود نشان می دهند ناراحت و آشفته می شدم. شیوه ای که آنها اعمال می کردند بسیار غیر معقول بود.
هنگامی که می خواستم دین اسلام را فرا بگیرم، می بایست تا حدی از زبان عربی سر در می آوردم. شاید برای بعضی از مردم یادگیری زبان دیگری دلسرد کننده باشد. اساساً اسلام تنها یک دین نیست بلکه فرهنگی جدید و مسیر تازه ای در زندگی است. برای من این کار نا امید کننده نبود، می خواستم هر چه سریعتر این کار را انجام دهم.
چون منزلم مستقل بود توانستم از طریق اینترنت تقریباً هر چیزی را بیاموزم، حتی نحوه ی بستن روسری و حجاب گرفتن، همه ی این موارد را خودم یاد گرفتم. واقعاً تجربه ی شگفت انگیزی بود و آرامش و لذت بی نهایتی در وجودم حس می کردم.
کاملا می دانستم که دارم مسیر درستی را طی می کنم، مدت دو سال فکرم مشغول این موضوع بود. درمورد دین آگاهی و دانش زیادی داشتم اما هیچ کدام از آنها را تجربه نکرده بودم. هرگز پا به مسجد نگذاشته بودم ولی دوستان مسلمان زیادی حتی در اداره پلیس داشتم که مسائل مربوط به دین را برایم توضیح می دادند.
مهم ترین چیزی که باعث شد تا از اسلام خوشم بیاید پوشیده بودن زنان مسلمان است. من هم درواقع این کاررا انجام دادم و حجاب گرفتم زیرا در اینجا مردان به طور غیر عادی به زنان نگاه می کنند و از این بابت احساس امنیت می کنم. علت دیگر این بود که در این بین خیلی چیزها یاد گرفتم و از آموختن لذت می برم. همیشه معتقد بودم که زندگی فرصتی است برای کسب تجربه ها و خیلی دوست دارم که هر روز موضوع جدیدی را بیاموزم.
هر روز قرآن می خوانم، درمورد آداب و معاشرت در اسلام چیزهای زیادی را خواندم. در دین اسلام آرامش و خوشی فراوانی وجود داد که تا به حال در هیچ جا آن را ندیده ام.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|