نویسنده:محمد قطب
مترجم: سيد هادي خسروشاهي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
موضوع تعدد زوجات يكي از اشكالهاي مهمي است كه اكنون بايد به آن بپردازيم. چه اسلام به مرد اجازه داده كه «دو،سه، چهار»( فانكحوا ماطالب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع، فان خفتم الا تعدلو فواحدة (نساء:3)) زن بگيرد. ولي البته در صورت ترس از عدم اجراي عدالت، بايد فقط به يك زن بسنده كرد.
تعدد زوجات به دليل يك سلسله امور ناگهاني از قبيل حوادث جنگي و غيره تشريع گرديده است و از اين گذشته،تجربه ثابت كرده كه جسم زن در برابر ميكروب و امراض كشنده بيش از مرد تاب مقاومت دارد. لذا هميشه ديدهايم كهتعداد زنان بيوه، بيش از مردان زن مرده بوده است.
اگر در جامعهاي تعادل جمعيّت به هم بخورد و تعداد زنان بيش از مردان شود، تكليف چيست؟ چگونه بايد از عواقبشوم و خطرناك آن جلوگيري كرد؟ زن با صرفنظر از مخارج زندگي ذاتاً به مرد نياز دارد. اگر در برخي اجتماعات زنهاكار ميكنند، باز نميتوان منكر اين شد كه وي هنوز به مرد محتاج است، احتياجي كه هرگز بر پايه امور اقتصادينميباشد.
زن كه از راه مشروع مردي را در اختيار ندارد، ناچار است براي اطفاي شهوت به خلوتگاه و تاريكيها پناه ببرد. حتي اگراجتماع آنقدر منحط و پليد شده كه به زن حق شهوتراني علني را داده باشد، باز اين موضوع بهجاي خود باقي است كهزن هميشه علاقمند به خانواده و سامان زندگي شخصي است. وي مردي را ميخواهد كه با او زندگي كند و در كنارشاستقرار و آرامشي احساس كند. بنابراين، كدام يك از اين دو راه بهتر است؟ آيا اين زن را با خانم ديگري شريك زندگيگردانيم، يا آنكه در گذرگاه مردها كمين بگيرد و از هر عابري تقاضاي اشباع هوس كند؟ در اين صورت، چه زندگي تلخو ناگواري خواهد داشت!
آري با «هوو» زندگي كردن خيلي دشوار است، ولي هرچه باشد از بيتكليفي و بيساماني سختتر نيست، ما هميشهناچاريم كه زبان بزرگتر را با زبان كوچتر مبادله كنيم!
در شرايط عادي كه معمولاً تعداد زن و مرد يكسانست، زن زيادي وجود ندارد تا از او بخواهيم كه با زن ديگر در زندگيشريك گردد، و نه خود او حاضر است كه با وجود جوان ديگر، بر سر هوو برود.
البته ممكن است نقصان تعداد مردان واقعي باشد يا حكمي. توضيح آنكه اگر مردي مثلاً در امر معاش لنگ است و يادر اثر بيماريهاي جسمي يا رواني قادر به ازدواج نميباشد، او نيز حكم معدومين را دارد. برخي از اين حالات هنوزقابل اصلاح است ولي پارهاي ديگر از قبيل تلفات جنگي به هيچ وسيلهاي ممكن نيست علاجي براي آن بيابيم. مگرآنكه به قانون متوسل شويم و براي تقليل حجم زيانها، چارهاي بينديشيم.
دولت آلمان پس از پايان جنگ كه عده زيادي از جوانان خود را از دست داده بود، تصميم گرفت كه قانوني مبني برجواز تعدد زوجات بگذارد. آنها مسلمان نبودند ولي فهميدند كه اشكال جديدي كه اخيراً با آن روبرو شدهاند، تنها ازهمين راه قابل حل ميباشد.
آري، آلمان با اين تصميم نظر اسلام را در باب تعدد زوجات تأييد كرد.( البته عليرغم اراده آلمان اين فكر عملي نشد. چون دولتهايي سربازان خود را در آن سرزمين پياده كرده بودند، ترسيدند با اجراي اين قانون جلوي اجرايتمايلات شهوي آنان كه در آن شرايط برايشان ميسر بود، گرفته شود! و به بهانه حق زن!! از آن جلوگيري كردند...)
در شرايط عادي كه تعداد زن و مرد با هم مساوي است، حقوق هر دو نيز يكسان است. يعني همان محدوديتي كهبراي زن قايل شدهاند براي مرد نيز ميباشد. زيرا اسلام در راه ايجاد مساوات خلقي و رواني از هر نظامي بيشتركوشيده است.
تمام جوامع، مرد را در گناه بيعفتي كمتر از زن مقصر ميدانند و معتقدند كه مرد با اين عمل خيانتي نسبت به زن وخانواده خود نكرده است. ولي زن، برعكس، اثرگناه را در وجود خويش بارور ساخته و سپس به شوهر خود وانمودميكند كه بچه مال اوست. ولي اسلام هر دوي آنها را از نظر گناه مساوي دانسته و يك حكم مشترك در مجازاتبرايشان مقرر داشته است. چه اسلام تنها به جرم نظر ميافكند و ديگر با عواقب آن كه در اختيار و كنترل زن نيست و نهمرد با شعور خود از آن اجتناب كرده، كاري ندارد.
از اين بالاتر، دختر چندان مقيد نيست كه جواني كه به خواستگاريش آمده سابقه بسيار پاك و عفيفي داشته باشد، وليجوان حتماً ميخواهد كه همسرش كاملاً عفيف و پاكدامن باشد.
اما اسلام زن و مرد هر دو را به يك چشم نگاه كرده، در قرآن با يك لحن يكسان به هر دو چنين ميگويد:
«بگو به مردان مؤمن كه چشمان خود را از حرام بپوشانند و دامن خود را به ناپاكي نيالايند».
«بگو به زنان مؤمن كه چشمان خود را از حرام بپوشانند و دامن خود را به ناپاكي نيالايند». (نور:30)
مرد زناكار نبايد زن عفيف بگيرد: «مرد بيعفت يا با زن بدكاره نكاح ميكند و يا با مشرك، زن بيعفت نيز يا زناكار بهسراغش ميرود و يا مشرك و اينها براي مؤمنان حرام گرديده است» (نور:3).
در زمينه اين تعاليم زن ديگر اطمينان مييابد كه شوهرش تاكنون عفيف و پاكدامن و كنارهگير از انواع پليديها بوده وروح و جسمش را به گناه نيالوده است.
حقيقت مطلب اينست كه غربيها در شرايط خشن مسيحيت نه تنها لطمههاي جسمي ميخورند، بلكه مشكلاترواني و عصبي نيز آنان را شديداً ميآزارد. تعاليم مذهبي كه بوسيله روحانيون مسيحي به آنان القا ميشد، سببواپسزدگي تمايلات بشري بود. و امراض رواني براي مردم ايجاد ميكرد. از اينرو آنان تصميم گرفتند كه امراض ونقاط ضعف خود را چاره كنند، اما در اين مرحله نيز با شكست مواجه گرديدند. يعني بهجاي آنكه موجبات سلامتياعصاب و روان را فراهم آورند، به عوامل تحريك شهوت پرداخته، روز به روز به تعداد بيماران روحي بويژه در آمريكاافزودند.
اما اسلام، راه ديگري در پيش گرفته است. اسلام هرگز مانند تعاليم مسيحي احساس و تمايلات جنسي را پليد نشمردهو به كسي اجازه نداده كه آنها را سركوب كند. اسلام نميگويد هركس كه داراي چنين احساسي باشد سزاوار ملكوتخدا نخواهد بود. تمايل جنسي از نظر اسلام جزء واقعيات زندگي بشر به شمار آمده و تمام افراد مسلمان نيز چنان آنرا پاك تلقي كردهاند كه به هنگام اجراي غريزه، نام خدا را بر زبان جاري ميكنند.
اسلام كارهايي از قبيل اسبدواني، شنا، تيراندازي و آموختن فنون نظامي، براي جوانان را پيشبيني كرده تا بدينوسيلهنيروهاي انباشته شدهشان به كار افتد. جوان احساس خود را در اين نبردهاي مصنوعي پرورش ميدهد. به عقيدهفرويد كه ما نيز آن را پذيرفتهايم، قواي آدمي مانند ظروف مرتبطهاي به همديگر متصلند و هرگاه زير آب يكي از آنها رابزني، بقيه نيز تفريغ ميگردند.
اولياي مدارس بايد بسيار مراقب دانشآموزان جوان باشند و ورزشهاي بدني و آموزش نظامي را جزء برنامههاي آنانقرار بدهند.
همچنين در مدرسه بايد به دختران كارهاي خانهداري و تربيت فرزند را ياد بدهند. چه آنان در زماني كه تحت تربيتقرار گرفتهاند از افكار شهواني و ناراحتيهاي جنسي منصرف شده، خود را به آرمان زندگي آتيه سرگرم ميكنند.خانهداري بايد يكي از مواد بسيار مهم درسي دختران به شمار رود و تمام دوشيزگان بدون استثنا آن را بياموزند.
در جامعه اسلامي نبايد عوامل تهييج شهوات شيوع داشته باشد. مسلمانان حق ندارند در محيط خود مجلات فاسد وعكسهاي زشت و منافي با عفت عمومي انتشار دهند. محافل عيش و نوش، مجالس رقص، شهوتراني دستهجمعي،سينماهاي شرمآور همه ممنوع هستند.
بديهياست اگر در اجتماعي از اينگونه عوامل مهيج جلوگيري شود، مفاسد شهوت نيز نا حد زيادي از ميان ميرود.
اسلام كه از سركوبي تمايلات غريزي احتراز نموده، هم محدوديت جنسي را به زمان معيني محدود كرده، و هم جوانبالغ را به كارهاي فني و نظامي سرگرم ساخته و تمام عوامل تحريك شهوات را از انظار مردم به دور نگاه داشته... با اينهمه هنوز فراموش نكرده است كه اين اقدامات، غذاي اصلي غريزه را تأمين نميكند. اينها مسكن در برابر تندي وحرارت شهوتند و فقط ميتوان براي زماني موقت از آنها استفاده كرد. چاره اساسي در ازدواج است. پس اسلام بابزناشويي را گشوده و جوانان را با تأكيد بسوي آن فراخوانده است.
بشر در گذشته و حال، هرچه انديشيده هرگز براي حل مشكل جوانان بهتر از اين راهي پيدا نكرده است. زيرا: ازدواجنيروهاي تراكم يافته شهوت را در مجراي صحيحي بكار مياندازد و آتش دل را تسكين ميدهد. ازدواج آدمي را باهدفهاي عالي زندگي آشنا ميسازد و افكار وي را از اسارت شهوت بيرون ميآورد. به همين نظر اسلام در اولينفرصت از جوانان خواسته كه براي خود خانواده و زندگي زناشويي تشكيل بدهند و اين يگانه راهيست كه مشكلاتجنسي را براي ما حل كرده و ارتكاب جرايم و انواع هرزگيها را از بين ميبرد.
تذكر اين نكته لازم است كه اسلام براي ما قوانيني جزيي و پراكنده نياورده است. اسلام مجموعهاي كاملاست كه درسيستم به هم پيوسته خوب به نيازمنديهاي فردي و اجتماعي دقيقاً پاسخ داده.
اكنون اگر مردم به راستي خواهان نظم زندگي خود هستند، بايد همه تعاليم او را به كار ببندند و مو به مو در تمام مراحلزندگي از قوانين حكيمانه او پيروي كنند، آنگاه ببينند آيا باز جاي ابهامي باقي ميماند؟
اشكال كار ما مسلمانان اينست كه نيمه مسلمان و نيمه غربي شدهايم و متحيريم كه در اين ميان جانب كداميك از آن دورا بگيريم!
ساعت شما اگر خراب شود فنري از جنس خودش براي آن تهيه ميكنيد، ولي اگر فنر ديگري آوريد، هر قدر محكم ودقيق هم باشد باز ساعت شما را اصلاح نميكند، در اينجا مجبوريد كه ساختمان اين ساعت را به هم زده و از نوسازماني متناسب با فنر جديد درست كنيد.
همچنين اگر سيستم اقتصادي غرب در محيط مسلمانان وضع را مختل ساخته و مفاسد اخلاقي و اجتماعي ببارآورد، نبايد اسلام را مقصر بدانيم و بگوييم كه اين دين به درد زندگي ما نميخورد و اوضاع كنوني اقتصاديمان با آنمطابقت ندارد. بلكه بايد بگوييم كه رسوم و آداب ما از حدود اسلامي خارج گرديده و براي آنها ديگر نبايد ابزاراسلامي را بكار ببريم. اگر باور كردهايم كه صحيحترين نظام روي زمين، نظام اسلامي است بايد بكوشيم تا مسلمانواقعي گرديم.
نظام مادي غرب كه غرور و خودخواهي را حتي در ميان افراد يك خانواده نيز تقويت ميكند و ذرهاي عاطفه و گذشتبرايشان باقي نگذاشته، لازمهاش اينست كه فرزند به مجرد آنكه به سن معيني برسد از حقوق فرزندي محروم شود وثروت سرشار پدر حتي در موانع اضطرار و تنگدستي نيز به كمكش نشتابند.
در نظام اسلامي كه روح تعاون و كمك در قالب آدميان دميده شده، چنين خشونتها وجود ندارد. پدر درباره فرزندانش كمال مراقبت را دارد و از ايشان به گونهاي حمايت ميكند كه خودشان رفتهرفته رشد كنند و كار مناسبي بيابند. آنگاه بهپاس اين كمك فرزند نيز موظف است كه چون والدين پير شدند و گرد سپيد كهولت بر سر و رويشان پاشيده شد، آنانرا در پناه خود گيرد و پذيرايي صميمانهاي دربارهشان انجام دهد.
بنابراين، ديگر جوان معذور نيست كه در آغاز جواني ازدواج نكند، چه تا زماني كه كاملاً استقلال نيافته دست حمايتپدر از او پشتيباني ميكند. كساني كه بما ميگويند جوان تحت اين شرايط تنبل و بياراده بار ميآيد، از بخش مهمي ازانگيزههاي رواني چشم پوشيده و نميدانند كه هيچ چيز در نظر جوان پسنديدهتر از اين نميباشد كه حتي با وجودداشتن پدر ثروتمند، باز از دسترنج خود زندگيش را تأمين كند.
البته اشرف زادگان تنپرور از اين حساب مستثني هستند، زيرا روش اشرافيت آنان را چنين سست و فرومايه پرورده واسلام نيز با تشكيلات وسيع خود بر ضد آن برخاسته است.
در محيطي كه اسلام بر آن سايه ميافكند، جوان از ترس فقر و بيچيزي از ازدواج نميرمد. زيرا در آنجا ثروت ميانهمه توزيع شده و همگان از عدالت اقتصادي برخوردار هستند. بعلاوه، حكومت اسلامي در مورد اموال اختياراتتامي دارد. مثلاً عمر دستور ميداد كه زيادي اموال ثروتمندان را به فقرا ببخشند تا توازن اقتصادي بوجود آيد.
همچنين دولت اسلامي موظف است براي افراد ضعيفي كه از عهده مخارج ازدواج برنميآيند وسايل عروسي رافراهم كند. چه با اين عمل بخش مهمي از مفاسد اخلاقي ريشهكن گرديده، جان مردم از آلودگيها ميرهد.
پس معلوم شد كه در محيط اسلامي موضوع اقتصاد مانع امر زناشويي نخواهد بود.
در كنار مشكلات اقتصادي، در امر زناشويي با مسايل رواني نيز مواجه هستيم.
گفته ميشود كه جوان قادر نيست ادامه تحصيل و امر زناشويي را با هم جمع كند. لذا يك جوان غربي هم درسميخواند و هم براي رهايي از ناراحتيهاي رواني با دختران روابط «عاشقانه» برقرار كرده از مزاياي جنسي بهرهمندميگردد. آيا مگر اين كار با ازدواج فرق دارد؟ ازدواج عيناً همين كارهاست كه رنگ قانون به خود گرفته است.
بهانه آنان شايد اين باشد كه زايمان و توليد نسل مزاحم تحصيل است. در حالي كه آنان ميتوانند طبق دستورهايجديد بهداشتي آن را به تأخير بيندازند و اين كار از نظر اسلام نيز ممنوع نگرديده است.
در فراخناي شگرف اسلام، معماي مسايل جنسي به آساني حل گرديده است! به طوري كه موجب تسكين اعصابافراد گشته و جامعه نيز از زيانهاي ناشي از ارتكاب جرايمشان محفوظ ميماند.
همچنين انسان از محدوديتها و قيود جهان ضرورتها رها گرديده، مهيا ميشود تا در فضاي باز روان و مشاعر، به سويهدفهاي عالي زندگي پر و بال بگشايد...
انسان در چنين حالتي سزاوار كرامت و تعظيم است و بايد در زمين سروري كند و با آسمان نيز ارتباط معنوي داشتهباشد.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
سایت مهتدین
www.Mohtadeen.Com
|