بسم الله الرحمن الرحیم
شيخ مفيد (ت413ه( در كتاب «اوائل المقالات» خود که به اعتراف معاصرين([1]) شيعه از کتب معتبره شیعه میباشد میگوید: «همه اماميه اتفاق نظر دارند که ائمه ضلالت و گمراهي با روش تألیف قرآن مخالفت ورزیده و از موجبات تنزیل و سنّت رسول خدا صلی الله علیه وسلم عدول کرده اند، و جماعتهايي همچون معتزله، خوارج، زيديه، مرجئه و اهل حدیث بر خلاف اماميه هستند».([2])
این سخنان شیخ مفید گواهی مهم و اعتراف صریحی است به اینکه سایر فرقههاي اسلامی در آن کفر سقوط نکردهاند که دامنگیر شیعه شده است. این شهادت بر آن رافضیها لجام میگذارد که تلاش میکردند با ترسویی اهل سنّت را با این لکهی عار متهم کنند، و این دسیسهای آشکار بود برای اثبات کفر مقولهی تحریف از طریق نسبت دادن دروغ آن به دیگران.
امّا پاک و مبراء بودن اهل سنّت از این گمراهی نیاز به اعتراف ندارد، بلکه تنها به خاطر صدور آن اتهام از طرف مخالف آن را یادآوری کردیم، چون انصاف و اعتراف خصم بیش از اعتراف طرف موافق مؤثراست، و نیز برای ساکت کردن آن دروغگویان تهمتپرداز دلیل خوبی است.
همآنگونه که شیخ مفید اعتراف کرده طایفهاش بر این کفر واضح اجماع دارند، و وجود اختلاف میان علمایشان بر سر آن را ذکر نکرده است، ولی در مقابل؛ استادش یعنی ابن بابويه قمي ملقب به صدوق (ت381ه( در رساله الاعتقادات([3]) منکر نسبت دادن قول به تحریف قرآن به شيعه است، و به تبعيت از او شريف مرتضى([4])(ت436ه) و طوسي([5]) (ت450ه( که هر دو از شاگردان مفيد هستند؛ و چهارم ايشان طبرسي (ت548 یا 561هـ) منکر چنین عقیدهای شدهاند. اما چرا شیخ مفید اشارهای به مخالفت استادش ابن بابويه قمي نمیکند؟ آیا خود را به نادانی زده یا مخالفت وی را حمل بر تقیه نموده است؛ مشخص نیست؟ ولی ظاهراً شیخ مفید در همین کتاب (اوائل المقالات) به تناقضگويی روی آورده، زیرا در جای دیگر میگوید: عدهای از امامیه منکر قول به تحریف قرآن شدهاند.([6])
و نوری طبرسی مانند شیخ مفید مدعی است که شیعه بر آن کفر اجماع دارد، تا اینکه ابن بابويه قمي آمد و چنین عقیدهای را مردود قلمداد کرد و در میان شیعه عقیدهای جدید را احداث کرد.([7])
خواننده به خوبی درک میکند که نوری طبرسی میکوشد شیعه را طوری معرفی کند که از بدو پیدایش بر مذهب و دیدگاه او بودهاند، ولی حقیقت این است که شیعه در اوائل فقط در مسئله امامت و اينكه اولويت امامت برای اهل بیت است با اهل سنت اختلاف داشتهاند؛ سپس از بدعتی به بدعت دیگر کشیده شدند، و میبینیم که در قرن سوم بزرگان شیعه بر سر اغراق در این کفر رقابت داشتهاند؛ که حاصلش ذلّت و خواری و نفرت مسلمانان نسبت به آنها بود، سپس ابن بابويه قمي متوجه قضیه شده و در صدد بر آمده آنان را به اصالت شیعه و فاصله گرفتن از این کفرها باز گرداند، اما اعتقاد «تقیه» تلاشهای او را بیثمر کرد، و سه نفر دیگر از بزرگان شیعه با پیروی از ابن بابویه بعد از او به انکار آن کفر پداختند-چنانکه گذشت-.
و نوری طبرسی یادآور شده که از قرن چهارم تا ششم به دنبال آن چهار شخص که ذکر شدند؛ نفر پنجم یافت نمیشود که مخالف باشد، آنجا که میگوید:«جز آن چهار نفر؛ مخالفت صریح با این قضیه شناخته شده نیست».([8])
بنابراین بعد از نفوذ و سرایت این بلا به درون تشیع؛ جز آن چهار نفر که ذکر شدند کسی یافت نمیشود که به انکار آن کفر تصریح کرده باشد.([9])
قبلاً هم اشاره کردیم که ابن حزم جمیع شیعه را بر این باطل(قول به تحریف قرآن) قائم میداند جز سه نفر که یکی از ایشان همان شریف مرتضی است.
بزرگان امامیه بر این کفر متفق نیستند، صاحب (قوامع الفضول) میگوید: از ظاهر مرویات شیخ كليني و شيخ او علي بن ابراهيم قمي و احمد بن ابي طالب طبرسي صاحب (الاحتجاج) چنین برمیآید که معتقدند در قرآن زیاده و نقصان صورت گرفته است. بلکه از اكثر اخباریه و شیخ صدوق و محقق([10]).و بسیار دیگر از محققین شیعه انکار اين مسأله نقل شده است. ولی ظاهر قول صدوق این است كه قرآن جمعآوری شده توسط امير المؤمنين علی رضی الله عنه حاوي اضافاتی بود که به منزله احادیث قدسی هستند نه قرآن.([11])
همچنین طبرسی در (فصلالخطاب) به این اختلاف اشاره کرده و گسترده به ذکر کسانی پرداخته که معتقد به تحریف هستند، سپس میگوید: شیعه در این باره آراء مختلف دارند، ولی مشهورترین آنها دو قول هستند:
*- كساني كه گفتهاند در قرآن تغییر و نقصان بوجود آمده است، سپس به ذکر مراجعی پرداخته که بر این عقیده هستند، ولي نكتهي قابل توجه اینکه میخواهد در این زمینه آنقدر مبالغه کند که همه بزرگان شیعه را معتقد با این کفر معرفی گرداند، بلكه در این زمینه کتابهايي را معرفی کرده که وجود خارجی ندارند مانند (التحريف) یا (التبديل) و ادعا کرده که صاحبان آن کتابها بر آن اعتقاد هستند([12]) ولي شاید این کتابها در نقد و رد آراء شیعه به نسبت تحریف قرآن نوشته شده باشند، و با تحریف نامشان وانمود کنند که موافق اعتقاد آنها هستند.
*- سپس طبرسی میگوید: قول دوم این است که در قرآن هیچگونه نقص و تحریفی صورت نگرفته، بلکه جمیع آنچه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل گشته امروزه در بین دفتین (دو طرف جلد قرآن) و در میان مردم وجود دارد، و شیخ صدوق در عقايد خود و شریف مرتضی، و بزرگ طایفه شيعه در (التبیان) بر این دیدگاه بودهاند، اما در بین متقدمین کسی را نمیيابیم که موافق آنان باشد، مگر افرادی که شیخ مفید به آنها اشاره میکند (ظاهراً منظور صدوق و هم فکران او است).([13]) و مراد طبرسی از متقدمین ؛ اساتید و بزرگان امامی و رافضي، یا اسلاف و پیشینیان اوست.
در ادامه نوری طبرسی میگوید: سپس این مذهب (انکار تحریف قرآن) در بین اصولیین ما شایع شده، و حتی محقق کاظمی در شرح (الوافیه) حاكي است که بر سر عدم تحریف قرآن اجماع وجود دارد.([14]) سپس میكوشد ادعاي اجماع بر عدم تحریف قرآن را رد نماید، تا بخش اعظم شیعه را موافق مذهب معرفي كند.
پس آیا میتوان نتیجه گرفت که اثـنیعشریه بر این تفکر کفرآمیز متفق نیستند، یا اینکه آنان همچنانکه اشعری در مقالات الاسلامیین اشاره نموده دو رأی دارند یا، همه بر قول تحریف متفق هستند، ولي رأی دوم (انکار کردن تحریف قرآن) از روی «تقیه» بوده است، در ادامه به مسئله اخیر خواهیم پرداخت.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
--------------------------------------------------
([1])ـ مانند محمدجواد مغنیة: در کتاب الشیعة فی المیزان: ص14.
([2])ـ أوائل المقالات: ص13.
([3])ـ الاعتقادات: ص101ـ102.
([4])ـ التبیان: 1/3 و مجمع البیان: 1/31.
([5])ـ نگاه: ه: التبیان: 1/3.
([6])ـ در جای دیگر میگوید: عدهای از امامیه منکر قول به تحریف قرآن شدهاند( و میگویند نه هیچ سوره ونه هیچ آیه ونه هیچ کلمهای از قرآن نقص نشده است نگاه: ه: أوائل المقالات: ص55. همانطونه كه در مبحث اجماع خواهيم دید در امر اجماع نابسامان هستند.
([7])ـ فصل الخطاب، ورقه 111، (نسخه خطی).
([8])ـ فصل الخطاب: 15، (مخطوط)، ص، چ34.
([9])ـ شیخ إحسان إلهی ظهیر ضمن نقل این جریان تحدی میکند که نفری پنجم در میان شیعه پیدا نمیشود که با این چهار نفر ابراز عقیده کرده باشد. واجب است نکات زیر را ملاحظه کنیم:
اول: شیخ مفید گفته جماعتی از امامیه مخالف این کفر بوده اند(أوائل المقالات ص 55)، آیا این اشاره است به مخالفت آن سه نفر(چون طبرسی در قرن ششم زیسته) یا منظورش تعداد بیش از این هستند؟ خصوصاً که واژه جماعت به تعداد زیاد اشاره دارد
ولی صاحب فصل الخطاب در این مورد تردید داشته و گفته: در میان قدماء کسی معروف نیست که موافق این باشد جز گفتهی مفید که گفته جماعتی از امامیه، که ظاهراً منظورش صدوق و پیروان اوست(فصل الخطاب ص 33).
دوم: اوائل شیعه همه مخالف این بودند، ولی گروهی این کفر را از زنادق بر گرفتند که به داخل تشکیلات شیعه نفوذ کردهبودند، پس گفتهی نوری مبنی براینکه در میان قدما کسی معروف نیست که آنها با شد؛ ظاهراً دروغ است.
سوم: اشعری در مقالات الإسلاميين انکار این افترای تحریف را به طايفهاي از شیعه نسب داده است، و این اشاره است به اینکه فقط سه نفر نبودهاند(مقالات الإسلاميين: 1/ 119-120) الشیعة و السنة، ص124.
[10] - لقب محقق بر على محمد بن محمد بن الحسن الطوسي، و على جعفر بن حسن ابن يحيى (متوفاى سال 676ه(اطلاق میشود. أغابزرك/الأنوار الساطعة، ص146
([11])ـ قوامع الفصول: ص298.
([12])ـ نگاه: ه: فصل الخطاب: 30ـ31.
([13])ـ فصل الخطاب: ص33.
([14])ـ فصل الخطاب: ص38.
|