بسم الله الرحمن الرحیم
ادعای عصمت ائمه، مانند ادعای مشارکت و سهمیم بودن آنها در مقام نبوّت است، زیرا باید از همه گفتههای معصوم پیروی کرد و در هیچ چیزی با او مخالفت نکرد، در حالیکه این اطاعت بیچون و چرا فقط مخصوص پیامبران است و به همین خاطر است که به ما دستور داده شده به آنچه که بر پیامبران نازل شده ایمان بیاوریم، همانگونه که خداوند متعال فرمود:
« قُولُوا آَمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره / 136).
بگوئيد: ايمان داريم به خدا و آنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط (يعني نوادگان يعقوب) نازل شده است و به آنچه براي موسي و عيسي آمده است و به آنچه براي (همه) پيغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. ميان هيچ يك از آنان جدائي نمياندازيم (نه اين كه مثل يهوديان يا عيسويان، بعضيها را بپذيريم و بعضيها را نپذيريم. بلكه همه پيغمبران را راهنماي بشريّت در عصر خود ميدانيم و كتابهايشان را به طور اجمال ميپذيريم) و ما تسليم (فرمان) خدا هستيم.
بنابراین خداوند متعال به ما دستور داده که به آنچه به پیامبران داده شده است، ایمان بیاوریم، پس ایمان به آن شریعت و قانونی که پیامبران آوردهاند، از جمله چیزهایی است که به ما دستور داده شده آن را بر زبان آوریم و بدان ایمان داشته باشیم، این امر مورد اتفاق همه مسلمین است، لذا کسی که بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم ادعای معصومیّت کسی را مطرح نماید، بطوری که ایمان و تصدیق به همه او را لازم بداند، در واقع ادعای نبوّت او را مطرح ساخته و مفهوم نبوّت را به او بخشیده اگر چه صریح نبوّت و پیامبری او را ادعا نکرده باشد.[1]
این تفکرمخالف دین اسلام، قرآن، سنّت و اجماع گذشتگان و پیشوایان امّت اسلام است. خداوند متعال در قرآن فرموده:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا » (نساء / 59).
اي كساني كه ايمان آوردهايد! از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد.
خداوند در این آیه به ما دستور داده که به هنگام تنازع و اختلاف فقط به خداوند متعال و پیامبرشص مراجعه کنیم، اگر برای مردم، معصومیجز پیامبر صلی الله علیه وسلم میبود، به ما دستور میداد که به او مراجعه کنیم. پس قرآن برای ما بیان میکند که جز پیامبر صلی الله علیه وسلم هیچ معصومیوجود ندارد.[2]
همچنین خداوند متعال فرموده است:
« وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا» (نساء / 69).
و كسي كه از خدا و پيغمبر (با تسليم در برابر فرمان آنان و رضا به حكم ايشان) اطاعت كند، او (در روز رستاخيز به بهشت رود و همراه و) همنشين كساني خواهد بود كه (مقرّبان درگاهند و) خداوند بديشان نعمت (هدايت) داده است (و مشمول الطاف خود نموده است و بزرگواري خويش را بر آنان تمام كرده است. آن مقرّباني كه او همدمشان خواهد بود، عبارتند) از پيغمبران و راستروان (و راستگوياني كه پيغمبران را تصديق كردند و بر راه آنان رفتند) و شهيدان (يعني آنان كه خود را در راه خدا فدا كردند) و شايستگان (يعني ساير بندگاني كه درون و بيرونشان به زيور طاعت و عبادت آراسته شد)، و آنان چه اندازه دوستان خوبي هستند! .
و فرموده: « إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا »(جن/23).
ليكن (تنها كاري كه ميتوانم بكنم) تبليغ از سوي خدا، و رساندن پيام هاي او است. هر كس از خدا و پيغمبرش نافرماني كند، نصيب او آتش دوزخ است و جاودانه در آن ميماند.
الف- قرآن در موارد متعدّد اذعان کرده که هر کس از پیامبر اطاعت کند، اهل سعادت است و در این رابطه اطاعت کردن از معصومیدیگر را شرط قرار نداده است و نیز به این که کسیکه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نافرمانی کند، از اهل وعید است تصریح نموده، اگر چه چنین فرض شود که او به گمان خود از امام معصومیاطاعت کرده است.
اهل علم بر این اتفاق نظر دارند که هر شخصی - به استثنای پیامبر صلی الله علیه وسلم - سخنش میتواند قابل قبول یا قابل رد شدن داشته باشد، امّا پیامبر صلی الله علیه وسلم از هر چیزی که خبر داده باید او را تصدیق و تأیید نماییم و از همه دستورات و فرامینش پیروی و اطاعت کنیم و از آنچه که نهی و ممانعت بعمل آورده، اجتناب ورزیم. اهل علم بر این باور اجماع دارند که خداوند متعال جز با آنچه مشروع است عبادت نشود، چون او پیامبر صلی الله علیه وسلم معصوم است و از روی خواسته و تمایلات شخصی خود، سخن نمیگوید، بلکه آنچه میگوید وحی و الهامی است که از جانب خدا بر او وحی میشود.[3]
ب- سنّت مطهر هم بر این دلالت کرده است، امّا آنها به سخنان ائمه خود مراجعه نمیکنند، اینک سخنانی از حضرت علی رضی الله عنه را نقل میکنیم که در نزد آنها ثابت و معلوم هستند، و این سخنان آن مذهب رابه تیغ انتقاد میکشد. در نهجالبلاغه که یکی از منابع معتبر شیعه محسوب میشود مطلبی آمده است کاخ عصمت ساخته و پرداخته ی آنها را بکلی ویران میسازد، آنجا که علی رضی الله عنه - همانگونه نویسندهی نهجالبلاغه روایت میکند، میگوید: «با دورویی و سازش و رودرواسی با من قاطی نشوید و در ارتباط نباشید و فکر نکنید که تحمل سخن حق برایم سنگین است، من در پی خود بزرگ بینی نیستم، کسی که بر او گران آید که حق به او گفته شود، یا عدالتی که به او پیشنهاد شود، عمل کردن به آن دو، برایش دشوارتر و سنگینتر است، از سخنی حقگرا، یا مشورتی عادلانه شانه خالی مکنید! من خودم را بالاتر از آن نمیپندارم که مرتکب خطا و اشتباه نشوم، یا از این لحاظ مطمئن باشم! [4].
علی رضی الله عنه در اینجا تأکید میکند، احتمال خطا و اشتباه از او هم میرود، و همچون شیعه گمان نمیبرد که خطا نمیکند. همانگونه که نیاز خود را به مشورت با مردم اعلام داشت و خواهان آن شد که آن مشورت بجا و عادلانه باشد، چرا که امّت بر سر گمراهی جمع نمیشود، بلکه هر انسانی – به تنهایی- درمعرض گمراهی قرار دارد. بنابراین روشن میشود که این شیعههای افراطی هستند که مدعی «عصمت» میباشند.[5]
همچنین در نهجالبلاغه آمده است: «لازم است مسلمانان امیر و حاکمیداشته باشند، چه آن امیر نیکوکار باشد و چه فاجر، تا مؤمن در سایه قدرت و نفوذ او عمل کند و بوسیله او فیء و اموال زکات جمع آوری میشود و با دشمن پیکار و مبارزه میشود، امنیت برقرار میگردد و حق ضعیف از قوی گرفته میشود.»[6] همانگونه که میبینید که ایشان عصمت را شرط امیر بودن قرار نداده و از هیچ راهی به آن اشاره نکرده است، بلکه چنین نظر داده که لازم است امیری منصوب شود که منافع و مصالح کشوری و ملی به او منوط گردد. ایشان به هیچ وجه نفرمود: فقط شخصی معصوم باید استاندار و والی مردم باشد و هر پرچمی- غیر از پرچم معصوم - بر افراشته شود، پرچم جاهلیت است - همانگونه که کتابهای شیعه میگویند- و علاوه بر این، ایشان امارت را در دوازده نفر که در نزد شیعه معصوم هستند - منحصر نکرده است، که بنا به اعتقاد شیعه هر خلیفهای که آن را به جای دوازده احراز کرده کافر است! . بلکه ایشان لازم دانستهاند که حتماً امامیبر سر کار آید حتّی اگر فاجر و گنه کار هم باشد و حکومت کردن وی را به رسمیت شناخته است، بدین دلیل که وی، جهاد کردن در زیر سایه و امارت و حکومتی فاجر را جایز دانسته است. این کجا و ادعای شیعه کجا که تا ظهور امام زمان خود جهاد را ممنوع میدانندا؟! [7]، زیرا در نظر آنها امامت شرعی در دوازده امام منحصر است.
ج- اعتراف ائمه به گناه و استغفار کردن از آن
علاوه بر این دلایل، ائمه به گناهان خود اعتراف کرده و بخاطر آنها به استغفار روی آوردهاند. مثلاً حضرت علی در دعایش در نهجالبلاغه میگوید: خدایا از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری و اگر بار دیگر آن را تکرار کردم تو هم مغفرت و عفو گناهم را تکرار کن، خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم، ببخشای. خدایا ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ولی قلبم مخالفت کرد، خدایا ببخشای نگاههای اشارتآمیز، سخنان بیفایده، خواستهها و تمایلات بیمورد دل و لغزشهای زبانم را»[8].
میبینید که وی به گناه اعتراف کرده، و حتی بعد از توبه هم به آن بازگشته است و به سخنان بیفایده، و تمایلات بیمورد دل، و مخالفت قلب با زبان، اقرار کرده است، همه اینها بر مقوله ی عصمت که شیعه مدعی آن است، خط بطلان میکشد، زیرا اگر قرار باشد که حضرت علی و ائمه معصوم باشند، دیگر استغفار آنها برای گناهانشان امری بیهوده میبود و کتابهای شیعه از همه ائمه شیعه نقل کردهاند که آنها به درگاه خداوند متعال - بخاطر گناه و معصیت - استغفار کردهاند، اگر معصوم میبودند، گناهی از آنها سر نمیزد.[9]
بزرگان شیعه وقتی که به چنین دعاهایی میرسند، دستپاچه و سرگردان میشوند، نمیدانند چگونه آنها را توجیه کنند. چه با قوانین آنها در باب عصمت بکلّی منافات دارند.[10]
د- اختلاف و تناقض دیدگاه و اعمال ائمه
دلیل دیگری که کتابهای شیعه بدست ما میدهند این است که آن کتابها در ارتباط با بعضی از دیدگاههای و مسائل با هم اختلاف داشته و ساز مخالف میزنند، در حالیکه اعمال ائمه ی معصوم نه تنها متناقض و مختلف نیست، بلکه یکدیگر را تأیید کرده، برای یکدیگر گواهی میدهند. اختلاف آراء و دیدگاهای ائمه ی شیعه علاوه بر اینکه ادعای عصمت را نقض میکند، اصل امامت را هم باطل میکند، چون شرط امامت نزد شیعه عصمت است، و به همین خاطر، پدیده ی اختلاف کارهای ائمه مستقیماً موجب شده که بعضی از شیعیان از چهارچوب شیعهگری خارج شوند، چرا که این تناقض و اختلافها آنها را دچار شک و تردید کرده است. بعنوان مثال قُمی و نوبختی گفتهاند: بعد از کشته شدن امام حسین رضی الله عنه دستهای از یارانش سرگردان شدند و گفتند: ما نمیدانیم کار امام حسن رضی الله عنه را قبول کنیم یا کار حسین را؟! حسن تسلیم معاویه شد و مقاومتی از خود نشان نداد، کاملاً بجا و مناسب بود، امّا کاری که حسین انجام داد، یعنی به رغم آنکه از قدرت و نفرات چندانی برخوردار نبود، با یزید به مقابله برخاست، کارش نه تنها واجب نبود، بلکه بجا هم نبوده است. زیرا حسین برای مبارزه کردن با یزید و طلب صلح و بیعت کردن با او از حسن در دست کشیدن از مبارزه با معاویه معذورتر بود! اگر آنچه که حسین انجام داد، حقی واجب و کاملاً بجا بود که جنگید تا فرزندان و یارانش هم کشته شدند، پس دست کشیدن حسن از نبرد و مبارزه با معاویه در حالیکه از تعداد نفرات و لشکر بیشتری برخوردار بود، نادرست و باطل است، به همین خاطر در مورد امامت آن دو، شک کردند و بازگشتند و وارد مقاله ی عوام شدند.[11]
امّا مثال تناقض در اقوال ائمه موضوع وسیع و زیاد است، و این هم یکی دیگر از دلایل انصراف بعضی از شیعیان از شیعهگری بوده است. و شیخ طایفهی شیعه جناب طوسی بهاین حقیقت اعتراف کرده که روایتهای آنها ضد و نقیض است، تا جایی که خبر و روایتی مشاهده نمیشود مگر اینکه روایتی یا خبری متضاد با آن وجود دارد. وی این مشکل را یکی از بزرگترین طعنه اتهاماتی برشمرده که بر مذهب شیعی وارد میشود. و یکی از اسباب جدا شدن بعضی از شیعههای امامیه از مذهب شیعه میباشد.
دو کتاب تهذیب و استبصار، که - دو منبع معتبر از منابع چهارگانه ی شیعی هستند - در طی روایتهای فراوان به حقیقت این تناقض و اختلاف گواهی میدهند. طوسی کوشیده که اختلاف و تناقض را با حمل بر تقیه معالجه کند، امّا موفق نشده و بلکه آب را گل آلودتر کرده است، علاوه بر اینکه میدانیم طوسی در کار توجیه تناقض گویی ائمه ی شیعه اقداماتی کرده و میگوید این حدیث تقیه است و این یکی درست و در آن تقیه نشده است. ولی چیزی که مورد اتفاق همه است این که خود طوسی هم معصوم نیست و ضرورتاً در توجیه بعضی از این روایتها اشتباه کرده و روایاتی را که ربطی به تقیه نداشتهاند بر تقیه حمل کرده والبته شیعیان هم در این توجیه از طوسی تقلید میکنند. به عبارتی دیگر روشن میشود که شیعه در دینداری خود از امثال طوسی پیروی و تقلید میکنند نه از امام معصوم، شیعان رافضی اعتقاد تقیه و بداء را بوجود آوردند تا روی این اختلافات و تناقضات سرپوش بگذارند - که به اذن خدا درباره تقیه و بداء توضیح خواهیم داد -، یکی از شیعیان پس از کشف اسباب و علل ساخته و پرداخته کردن این دو مبدأ اعتقادی (بداء و تقیه) و درک حقیقت امر، با شیعهگری وداع گفت و اذعان داشت که پیشوایان و ائمه رافضی برای پیروان خود این دو مقوله را پایهگذاری کردند، تا بتوانند دروغهایی را که به نام ائمه میساختند مخفی نگه دارند و همه را با نظریه ی بداء و جایز دانستن تقیه توجیه کنند.
ه-- اختلاف بر سر تعداد أئمّه
مسئله ی دیگری که ادعای عصمت را باطل میکند: امام معصومیکه مدعی پیروی از او هستند، آنها را از اختلاف بر سر یکی اصول دین شیعه که امامت است مصون نکرد و میبینیم که با همدیگر بر سر تعداد ائمه و تعیین افراد آنها دچار اختلاف و کشمکش شده، یکدیگر را طرد کرده، همدیگر را لعن و نفرین و تکفیر میکنند و نیز در مورد توقف امامت و انتظار برگشت امام غائب و جابجا شدن، از دنباله روی امامی به امام دیگر اتفاق نظر نداشتند.
این علاوه بر روایتهای مختلف و متناقضی است که دربارهی بسیاری از امور دین - اصول و فروع آن - ذکر میشود. بنابراین، آن عصمت خیالی که برای امام خود ساختند نتوانست مانع اختلاف و گمراهی شیعه شود، چون معصومیت آنها هیچ تأثیری بحال آنها نداشت. میگوییم امام معصوم وجود نداشته و ندارد. گاهی گفته میشود: اعتقاد آنها به عصمت ائمه، امری است که امروز اثر نمیکند، زیرا از سال260 هجری، وجود بالفعل و عملی ائمه به پایان رسیده است، و چیزی جز انتظار آن امام غائب و موعود باقی نمانده است. ولی این عقیده، در متن زندگی شیعان امروز آثار خود را برجای گذاشته و این آثار در جوانبی چند نمایانگر است از جمله :
1- عمل کردن آنها به آنچه که از ائمه امامیه برجای مانده است، همانگونه که سایر مسلمانان به قرآن و سنّت عمل میکنند.
2- اغراق و غلو آنها در رابطه با قبر و بارگاه آنان، افراط و اغراقی که آنها در توصیف ائمه بعمل میآورند تا جایی که صفات الوهیّت را به آنها میدادند و اکنون به افراط و اغراق در قبرهای آنان و مزارهای آنان تبدیل شده است. در اطراف آن قبرها طواف میکنند. و آنها را بجای خدای متعال میخوانند.
3- مجتهد شیعه مقداری از این صفات را دارا شده است، چون شیعیان معتقدند که هر کس نظر او را رد کند، مثل این است که فرمان خدا را رد کرده و این در مرتبه شریک قرار دادن برای خداست که در جای خود بسیار خطرناک است.
4- نسبت دادن این اعتقاد فاسد و دینداری کردن[12] با آن که اصلاً ربطی به حضرت علی رضی الله عنه و فرزندان و نوههای اطهارش ندارد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
--------------------------------------------
[1]- منهاجالسنة (3/174).
[2]- همان منبع (2/105).
[3]- منهاجالسنة 3/175.
[4]- نهجالبلاغه ص 335.
[5]- اصول شیعة الامامیة(2/964).
[6]- نهجالبلاغه، ص 82.
[7]- فصلالغیبة والمهدیة، ص 824.
[8]- نهجالبلاغه ص 104.
[9]- اصول شیعه امامیه، (2/966).
[10]- همان منبع (2/966).
[11]- مقالات و فرق، قمی، ص 25، فرق شیعه نوبختی ص 25-26.
[12]- اصول شیعه امامیه، (2/969-973).
|