تاریخ نشان می دهد مغول ها و اسکندرها با حمله به ایران بتدریج درفرهنگ عمیق مردم این سرزمین محوشدند ولی همین مردم متمدّن دربرابراستدلال و منطق اسلام سرتعظیم فرود آورده و آنرا به فرهنگ پربار خویش افزودند ، امّا غافل از اینکه غم انگیزترین هجوم از طرف گروهی کوچک از جنوب لبنان درراه بود تا تمدّن چند هزارساله ی ، وحی ی ، وعقلی ، و استدلالی آنان را ازبنیان دگرگون سازد.
شاه اسماعیل و نیاکانش که مردمی غارتگر بودند دراین سرزمین سفره ای پهن کردندکه نیاپرستی ، شیخ پرستی ، پیرپرستی رادر عقیده داشتند و معتقد بودند رهبران قبیله ما با آسمان ها ارتباط و در جهان دخل و تصرف دارند ، جن ها ازآنان اطاعت می کنند ، وچون به اصطلاح مسلمان شدند ، با همین افکار ،«شیخشان» را به جای جادوگرقبیله گذاشتند و همان صفات جادوگر قبیله را به شیخ عطا و شیخ را پرستش کردند و کم کم «امام علی» و «ائمه» را به جای توتم های سابق گذاشتند و گفتند: نخستین روح مدبّرهستی خداست که اوّل در «محمّد» وسپس در «علی» حلول کرده و بعد به امامان شیعه آمده و سرانجام از راه ائمه به شیوخ صفوی ، ابتدا به «شیخ حیدر» و بعد به «شاه اسماعیل» منتقل شده ، از این رو «شاه اسماعیل» هم خدا بود هم پیامبروامام و شیخ طریقت ، درحالیکه ولایت مطلق را هم داشت .
قبل از عصرصفویه جمعیّت دینی تشکیل دهنده ایران 2 گروه اصلی بودند، «اقلیّت» و «اکثریت» .
اقلیّت را «شیعه زیدیه» تشکیل می دادند که به عقاید اهل تسنن امروزی بسیارنزدیک بودند.
«گروه اقلیت یا شیعیان زیدی» فقط درقم وکاشان ورامین وساوه وخراسان بودند.
«گروه اکثریت» یا اهل سنت، درفارس و همدان و کرمان و اصفهان و آذربایجان و کردستان و ازپیروان شافعی بودند.«یعنی شافعی مذهب های ایران دراین قسمت ساکن بودند»
سیستان و بلوچستان و خوارزم و ماوراءالنهراز اهل سنت و ازپیروان ابوحنفیه بودند.«یعنی حنفی های ایران دراین قسمت ها ساکن بودند»
تاریخ نشان می دهد که اصولاً ایرانیان نمی دانستند« شیعه اثنی عشری» یعنی چه؟ (بقول حسن روملو قبل از صفویه کوچکترین کتابی که مأید فقه شیعه اثنی عشری و قواعد و قوانین ائمه باشددرایران نبود)
درایران هیچ مسجد مجزای شیعه وسنی دیده نمی شد، همه درکنار هم نماز می خواندند و مراوده داشتند و مختصراختلاف ، آنان رامقابل هم قرارنداده بود ،اختلاف آنان هم اختلاف سیاسی بود نه عقیدتی، این دسته پیروان حکومت علی بودند ، آن دسته پیروان حکومت برمبنای شورا (شیعه زیدیه شیعه ای بود که به امامت 12 امام قائل نبودند که این مطالب درکتب فقهی آنان آمده ،این گروه امروز در یمن هم هستند)
(این سؤال بزرگ اکنون بدون پاسخ از طرف مغرضین مانده که اگرشیعه ایران اثنی عشری بودند چرا همین گروه اندک با حکومت صفوی همکاری نکردند، اگرنکردند چون شیعه جعفری نبودند)
«شیعه زیدیه» از نظرعقیده و فقه بسیاربه حنفی ها وشافعی ها نزدیک بودندیعنی در مبانی فقهی اختلاف نــظرنداشتند( باز تکرارمی کنم شیعه زیدی بودند نه اثنی عشری ، وارد کننده وتئوریزه کردن شیعه« شاه اسماعیل» و ایادیش از لبنان فعلی بودند) درفرهنگ فکری اهل تسنن وشیعیان ایران هیچ تفاوتی میان ابوبکرو عمروعثمان وعلی نبود همه را مقدس می داشتند.بنابراین اکثریت جمعیّت ایران از اهل تسنن و اقلیتی از شیعه زیدی بودند ،امام جماعاتشان اکثراً سنی بود ودرایران عالمی که بگویدمن شیعه مذهب هستم نبود،«شمشیرقزلباشان» شیعه ای راپدیدآوردکه درابتدا فاقد «ولی فقیه» و «آخوند» بود، یعنی مذهب را به زور آوردند و مبلغ و مدرسی درکار نبود ، و از آنجا که جنوب لبنان و شمال سوریه محل تجمّع اقلّیّتی از شیعان قرمطی افراطی بودکه تحت سلطه حکام سنی بودند و «شام»مرکزحکومت سنی های حنبلی مذهبِ تندرو بود ، شیعه و عالمانشان جرأت خود نمائی نداشتندوحتی درجنگهای صلیبی متهم شده بودند که با اروپائیان همکاری می کردند ،و این دسته خاص از شیعیانی بودند که به ابوبکرو عمرو عثمان و عایشه دشنام میدادند(کاری که شیعه امروزی ادامه می دهد)
وفقهای «حنبلی ی» شام فتوای قتل این دسته را داده بودندو عرصه به«شیعیان اثنی عشری» تنگ شده بود،خبرروی کارآمدن یک حکومت شیعی درایران آنان را ترغیب به مهاجرت به ایران کرد ، آنان به ایران آمدند، ولی چه آمدنی کردند!!
باری از سفربستند با دریائی ازکینه ودشمنی ازاهل سنت ، سفره ای به همراه داشتند مملوّ از خرافات و موهومات که تئوری «شیعه اثنی عشری »تنها قسمتی از آن بود .
یعنی این گروه زمانی به ایران آمدند که بیشترمردم سنی بودند ولی حکومتشان شیعه بود ، سپاهیان هم به پیروی ازفرمانده اشان شیعه بودند ، (البته اسمشان شیعه بود و اصولاً دینی نداشتند .)
نکته :ویک شیعه ندیدیم که جرأت پیداکند اسم فرزندانش را هم اسم فرزندان مولایشان «علی» بگذاردـ
3 پسرعلی بنام های عمر، ابوبکرو عثمان بودند که درماجرای عاشورا شهید شدند،(این مطالب در کتب علمای بزرگ شیعه آمده، چون :الارشاد شیخ مفید، دارالمفید«بیروت» ج 1 ص354 و حتی امام سجاد فرزندی بنام عمرداشته«الارشاد ،ج 2، ص155 ـ وامام علی النقی دختری بنام عایشه «الارشاد ، ج2 ، ص 312 )
به هرصورت کمبودصاحب نظرو روحانی شیعی کاملاً محسوس بود ،آن عالمان دراواخرسلطنت «شاه اسماعیل» واوائل سلطنت «شاه تهماسب» شماری فقیه «شیعه اثنی عشری» از روستاهای جنوب لبنان به ایران واردکردند و نخستین کتابی که با خود آوردند کتاب «قواعد الإسلام» نوشته «جمال الدّین بن مطهَّر ِحلّی» که اوّلین کتاب «شیعه جعفری حقّ» معرفی شده .(حسن روملو تصریح نموده که درایران قبل از این کتاب هیچکس از اصول شیعه صفوی اطلاعی نداشته)و این آغازواردات شیعه صفوی به ایران شد .
و از آنجاکه همه دردستگاه حاکمه به پست و مقامی دست یافتند بنیان «شیعه صفوی» را با شمشیر بنا نهادند که معروفترین آنان «علّامه حِلّی» بود و کتابی در دربار«اولجایتو» در بطلان مذهب اهل سنت به عربی نوشت به نام « کَشفٌ الحَقِّ وَ نَهجٌ الصِّدق» ولی این کتاب جایگاهی میان ایرانیان پیدا نکرد، ولی آنچه مسلّم است صفویان برعقیده «اهل حقّ» بودند .
نکته :البته ناگفته نماند فقهایی هم بودند که با آگاهی از حکومت صفویان از پیوستن به آنان امتناع کردند،چراکه آنان هنوز دین تحقیقی داشتندوکسبیّاتشان برمبنای علم و یقین بود و بسادگی نمی توانستند آن کسبیّات را از آنان بگیرند : مانند«ابراهیم بن سلیمان قطیفی بحرینی»، «مقدس اردبیلی» ، «شیخ عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهائی» ، «حسین بن شهاب الدین کرکی» و «شهید ثانی»
شاه اسماعیل ایرانیان سنی را به دو گروه خودی و غیرخودی تقسیم کردو ازاکثریت سنی «شیعه اثنی عشری» ساخت ، شاه اسماعیل و قزلباشان میگساری و لواط را فضیلت می دانشتندوازاهل نمازو روزه نبودند (این مطالب درکتاب روضه الصفا آمده) وحتی «سلطان حیدر»ازرهبران «عقایدبکتاشی» کتابی تألیف کرد که درآن گفته است: سنی ها درحکم کافرحربی هستند ، جان ومال سنی مباح وزن ودخترسنی برای شیعه نیز حلال وخریدو فروش پیروان سنی مذهب نیزحلال است.
به هر صورت مبداء پيدايش «شيعه از نوع زیدیه» را بايد در دل سني جستجو كرد آن هم در همان ايّامِ حكومت حضرت علي(علیه السلام )، زماني كه هيچ كس ادعاي مذهب شيعه و سني نمي كرد .
اختلاف اوّليه سياسي بـود چنانكه در نـامه ششم نـهج الـبلاغه آنحضرت مي فرمايد :
كساني كه با عمر و ابوبكر و عثمان بيعت كردند با من نيز بيعت كردند ، در آن ايّام بيعت كنندگان(تائيد كنندگان)يا طرفداران علي را«شيعه العلي» مي ناميدند و كسانيكه از بيعت با علي امتناع كرده با معاويه بيعت كردند« شيعه المعاويه بن ابي سفيان» ناميدند و نكته مهم اينست كه بيعت كنندگان ديروز با علي(علیه السلام ) در حقيقت سني ها بودند و به مرور زمان اختلاف سياسي اختلاف عقيدتي هم شد و كم كم مذهب در مقابل دين شكل گرفت و متأسفانه شيعه امروز سني هــاي اوّليه را شيعه مي داند (يعني معتقدندآنان افكاري مانند شيعه امروزي داشتند!!و ندانستند چه مشكل بزرگي را بوجود آوردند يعني در زمان خود پيامبر شيعه و سني بود و پيامبر خدا درمدت 23 سال هيچ كار مثبتي نتوانست انجام دهد!!)
پس از شهادت حضرت علي(علیه السلام ) طرفدارنش ابتدا همه گروه سياسي بودندنه مذهبي، بسوي امام حسن وسپس بسوي امام حسين رفتندو درمقابل دولتي هاوطرفداران آنان ايستادگي مي كردندوحركت امام حسين (علیه السلام )هم سياسي بودبطوريكه درآن حركت هرگزنفرمودكه عقايدديني مردم مطابق باكتاب وسنت نيست بلكه اعتراض اواز عدم عملِ دستگاه حكومت به كتاب و سنت بود و حتي در روز عاشورا امام حسين سپاه دشمن را مخاطب قرار مي دهد كه (يا شيعه آل ابي سفيان) يعني طرفـداران سياسي را مخاطب قرار مي دهد .
در قرن هاي بعد بغض سياسي جايش را به تضاد عـقيده مي دهد و دو فرقه شيعه و سني پديد مي آيد و شيعه امروزهم هنوز به جنبه سياسي قضايا بها مي دهد كه چرا كانديد مورد دلخواه ما پيروز نشد! و چرا باغ فدك را گرفتند و نظائر آن !! از اينجهت توهين و لعن به رهبران سياسي آن زمان يعني خلفا هنوز هم درمنابر امري عادي است ولي هرگز نتوانستند عقيده وتقواي آنان را با ادله كتاب زير سؤال بياورند!! ( اين مطلب در تاريخ طبري متن عربي ، چاپ دائره المعارف مصر جلد 3 ص 208 ـ و 209 و در ترجمه فارسي آن بقلم ”ابوالقاسم پاينده“ ، جلد 4 ص1335آمده است ـ و ابن قتيبه دينوري در « الامامه و السياسه» ص 16ـ و در «الغارات ثقفي » كه از علماي شيعه است در جزء اوّل ص 302 ـ و در مستدرك نهج البلاغه اثر شيخ هادي كاشف الغطاء ، ص 130 از علماي شيعه آمده است)
کم کم عالمان پیاده کننده تئوری مشروعیت «شیعه اثنی عشریه» وارد تشکیلاتی حکومت صفویان شدند و «شیخ حسن نجفی» در کتاب « جواهرالکلام» تصریح کرد که: هجو و بدگویی و غیبت اهل سنت دراجتماعات از افضل عبادات است.
یکی دیگر از آن علمای وارداتی «محققّ کرکی» معرف به« محققّ ثانی» بود که خود را به دربارشاه تهماسب رساند ، کوله بار او بزرگتر و پربار تراز دیگرعلمای همفکرش بود ، رساله ای برسجود انسان برانسان نوشت ، رساله دوّم او مجوز لعن خلفا و لعن دشمنان شیعه را صادر کرد و حتی گفت درمساجد واجب است روزهای جمعه خلفا را لعن کنید .(درکتاب مهاجرت علمای شیعه ، برهانی منفرد، ص108)و حتی قبله بسیاری ازمساجد شهرهای ایران راتغییردادو فتوی داد این هارا سنی ها ساخته اند،او با مخالفت«غیاث الدین دشنگی» مواجه شد.او ریاست دستگاه قضائی ودینی و اوقاف کشوررا ازشاه تهماسب گرفت و برای اوّلین بار تئوری «تولّا و تبرّا» را پیاده کردو کتابی هم دراین باره نوشت بنام«نَفَحاتٌ اللّاهٌوتِ فِی وٌجٌوبِ لَعنِ الجِبتِ وَالطّاغٌوت» که«جبت»ابوبکرو«طاغوت» عمراست.(یعنی نسیم خنک ملکوتی، درضرورت دشنام دادن به ابوبکرو عمر(الجِبتِ وَ الطّاغٌوت)است .
تاریخ نشان می دهد که قزلباشان شاه اسماعیل و شاه تهماسب بیشترین صدمات را به ایران وارد کرده اند ! از آن جمله کشتار علماء ،ادباء، دانشوران ، و تخریب آثارفرهنگی و تاریخی ، چون از نظر قزلباشان همه اینان آثار اهل سنت بود که سُنی ستیزی آنان حکم می کرد همه چیز باید از بین برود! حتی متون فارسی و آثار بزرگانی چون مولوی ، عطار ، جامی ، خواجه نظام الملک ، غزالی، که علمای لبنان فتوی داده بودند که کتب آنان ازمحرمات شرعی است باید ازبین برود!و داشتن آن کتب حکم کفر و اعدام را داشت . اختناق فکری چنان حاکم شدکه دیگرهیچ سرِصاحب اندیشه ای جرأت جنبیدن پیدا نکرد . سرانجام دردوران صفویه«شیعه اثنی عشری»حاکم بدون نقد شد !از این جهت تاریک ترین دوران علم و تمدّن ایرانیان را باید دراین دوران جستجو کرد دورانی که یک شاعرهمتراز حافظ و سعدی و عطار وفردوسی یا دانشمندی چون ابن سینا ، خوارزمی و نه عالمی دینی همتراز طبری و فخررازی ظهورنکرد ! دورانی که اصولاً اگربگوئیم ایرانیان با هجوم این قوم مسخ شدند گزافه نگفته ایم . ایران تمدّن سازبه گورستانی شباهت پیدا کرد که همه مردگان آن در انتظاریک تحول بیرونی ماندند درحالیکه یک دریا خرافات و هجویات را از حکومت مذهبی به سرگردگی ملاهای وارداتی جنوب لبنان درپیش رو داشتند ! شاه اسماعیل که قزلباشانش راازبیابانهای آناتولی به ایران آورده بود به مدت400 سال ازمردم سُنی ایران ملّتی نو ساخت،« شیعه اثنی عشری» بدون تفکّرعلمی، ملّتی مطیع که هرچه آوردند پذیرفت .
به هرحال این شیخ وارداتی که مذهب جعفری حقّه را به ایران آورد، دو گروه مخالف را مقابل خود دید یکی «شیعه زیدیه» ایران که دراقلیّت بودند ویکی «اهل سنت» که دراکثریت. که «شیخ کرکی» آنان را مخالفان و معاندان نامید، شیخ ابتدا مدارسی ساخت قضات و مدرسان وامامان مساجد و مبلغان را ازخارج بخصوص جنوب لبنان آورد(ملاحظه کنید یک «شیعه اثنی عشری» وارداتی چگونه نظام یک کشورو تمدّن چندهزارساله یک قوم را در مدت 60 سال دگرگون می سازد وگام به گام به جلو می برد؟وکلیدی ترین نقاط را بدست خــود وایادیش می سپارد،یعنی کاری ریشه ای آغازمی کند! )و فتوی داد دودسته «شیعه وسنی»یا بایدازشهرها بروندیا عقایدما رابپذیرند وتأییدیه ای ازشاه تهماسب گرفت، علمای شیعه ی نوپا با القابی به شاه غرور او را افـــزایش می دادند مانند : نماینده امام غایب ، صدر، نقیب والنقباء ، صدرالممالک و شاه سایه خداست و حکومت هبه ی خدا به شاه است !
بررسي هاي تاريخيِ مسيرِ شيعه هم نشان مي دهد ، دربخش اوّل بزرگان آنان تا زمان امام جعفر صادق(علیه السلام ) راه مبارزه با حكومت را در پيش گرفته بودند دربخش دوّم بزرگان و علماي شيعه يا پا در دربارسلاطين و حكام داشتند و همفكر آنان بودند يا بنوعي بـه در بار نزديك شده و تقيّه مي كردند به زبان ديگر هيچ حالت اعتراض و قيام ديده نشده و حتي معتقد بودند هر قيامي تا ظهور حضرت مهدي عقيم خواهد ماند !
کرکی با نیروهای سلطان به میدان آمد،و از آنجا که جنبه سیاسی حکومت متأثر از جنبه مذهبی بود فرمان داد که یا به مردگان نهصدسال پیش دشنام دهید یــا کشته می شوید و با شمشیرقزلباشان وتبرائیان ازسنی وشیعه زیدیه ،«شیعه اثنی عشری» امروزی ساخته شد .
وبازتکرارمی کنم با شمشیرقزلباشان و تبرائیان ازسنی و شیعه زیدیه ، «شیعه اثنی عشری» ساخته شد .
برای آنکه بدانید برسراجداد این مردم ازطرف دکاندارانِ عالم نمای مذهبی وآن دزدانِ مال و جان و ناموس مردم چه گذشته فقط به یک نمونه بسیارکوچک اکتفا می کنم.
درزمان شاه سلطان حسین (آخرین شاه صفوی) که دست پرورده و مقلد «علّامه مجلسی» بود به نمایندگی ازطرف امام زمان سلطنت را به او تفویض کرده بودنوشته اند:
«میرزا محمّد حسین خان» ازقول پدرش«امیر شمس الدّین محمّد» نقل می کند که به اتفاق «محمّد علی بیک بیلدار باشی خلج» ازمحله چهارسوی شیرازیان اصفهان می گذشتیم ، ناگاه زنی ازاکابر، از حمّام بیرون آمد ، محمّد علی بیک مذکوردوید و آن زن را ربود و درآغوش خود گرفت و به کرباس خانه دوید و من هرچه گفتم از او دست بردارفایده نبخشید و دربرروی من بست . این قضیه را به عرض سلطانِ جمشید نشان رساندند واو دستورداد واقعه را به عرض ملّاباشی(علّامه مجلسی) برسانید که حکم شرعی چیست ؟ علّامه پرسید این زن ازچه قوم وقبیله ای است ؟گفتندازاکابر اهل سنّت ، علّامه مجلسی خندید و گفت (یعنی فتوی داد) ازقراری که محمّد علی بیک معروض داشته درحالت بیشعوری وبیهوشی و عدم عقل این خطا ازاو صادرشده و دیـــوانه وبیهوش را تکلیف نمی باشد، چنانکه خداوند فرموده:«لَیسَ عَلَی المَجنٌونِ حَرَج»{این ها مطالبی است که درکتاب «رستم التواریخ» از ص 90 تا 116 به تفصیل آمده} باید بخوانید و ببیند«خسروخان گرجی» و «پسرش گرگین خان» که ازمریدان و مورد تأیید ملّامحمّد باقرشیخ الاسلام، شهیر به مجلسی بود چه بلاهائی برسرمال و جان و ناموس اهل سنت می آوردند .
نکته :یکی ازافتخارات شیعه امروز همین قاعد اعظم علامه مجلسی است ـــــــ
امروز علما و مداحان و روضه خوانان ما ادامه دهنده همان نهضت هستند. وکاروان بزرگ تمدّن یک ملّت با آن همه شاعرو دانشمند که حاصل استدلال و علوم اسلامی بود بدست یک شیخ فرو ریخت ، تمام فارغ التحصیل شدگان مدرسه این شیخ با این عقیده به میان مردم می آمدند،(ایرانیان خیال می کنند تنها محمّد علی باب به آنان ضربه زده و غافل از «شیخ کرکی» هستند)و تألیفات این شیخ ازاین تاریخ به بعد اساس و پایه اعتقادی «مذهب اثنی عشریه» گشت و شاگردان مدرسه او به اصلاح متون اصلی این باورها پرداختند، برای اوّلین بارکلمه مقام «روحانیت» را آنان ابداع کردند(این مطلب در کتاب شیخ صفی و تبارش ، درکاروند کسروی آمده)وهمچنین «آیت الله العظمی» را علمای لبنانی آوردند،که فرمان اوچون فرمان خدا بود وهمه باید کورکورانه تقلید می کردند.
و شیوخ بعدی همین راه را می رفتند«شیخ هاشم بحرانی» در کتاب«حدائق الناظره»فتوی می دهد که اهل سنت فاسق اند و متجاهر به فسق اند ، غیبت آنان جائزاست، زیرا به آنچه عقیده دارند، بزرگترین انواع فسق بلکه کفراست . همچنین «شیخ مرتضی انصاری» درباب چهاردهم مکاسب محرّمه باز همین فتوی ها را تکرارکرده .
بنابراین قرن نهم را بايد آغاز پيدايش تشيّع صفوي دانست كه شيعه امروز ميراث خوارآنگشته:گروهی که به فرمان کرکی ها لعن سه خليفه را ساختند! ” اَشْهَدُ اَنَّ عَليَّاً وَليُّ الله “ را در اذان وارد كردند !،اعزاداري هاي حسيني ، سينه و زنجير و بيرق را پديد آوردند ! تربت يا گذاشتن مهر در سجده را ساختند!باقتل عام علما ومسلمانانِ اهل سنت مـردم را ازروي ترس به مذهب(اثناعشريه )كشاندند ، از شيعه علوي قطب سياسي و فقهي اسلامي آن زمان ، مذهب شيعه صفوي با آرمانِ عقده و دشمني در برابر سايرمسلمانان را ساختند !صفويان با ابداع تشيّع و حذف تسنن به تصاحب قدرت خود جنبه الهي بخشيدند !
در راه تحكيم حكومت خود از قتل عام و كور كردنِ فرزندان ، برادران ، و نزديكان خود هم دريغ نكردند و بنيانگذار بزرگ بدعتها و خرافات و موهومات در ايران بودند و متأسفانه شيعه امروز حامل همان فرهنگ صفوي است ! فرهنگي كه برمبناي انديشه انتظار !
صفویان با داشتن دین ِ نیاپرستی و تقدّس جادوگران خود را مسلمان قلمداد کردند و بنیان شیعه را نهادند و همان سنن ساختن گنبد برروی گوررهبران مذهبی و ایجاد زیارتگاه و حاجت خواهی و محل دعا و نیایش را پدیدآوردند(با فوتِ شیخ صفی الدین اردبیلی،فرزندش صدرالدّین ریاست خانقاه راعهده دار شد و او بزرگترین گنبد زمانه اش را بر این خانقاه در چندین سال بنا کرد ، او می دانست برای جذب آن مردم سنت پرست قومی هرچه گنبد عظیم تر باشد مقام بالاتری را در ذهن مردم پدید می آورد . و این است آغاز گنبد سازی بر قبور) ،صفویان برای اوّلین بارمشهد را برای ایرانیان بعنوان یک مکان مقدّس ساختند (قبرامام رضا توسّط ترکان حاکم بر ایران در زمان سلطان مسعود غزنوی ساخته شدومتولّی تعیین گردید) ودراین مــــحل قبرهارون الرّشید بود که« مشهدِ امیرالمؤمنین هارون الرّشید عبّاسی» نـامیده می شد ، و چون امام رضا فوت کرد به دستور«مأمون» او را در کنار «هارون الرّشید» خاک کردند ، و نام آنرا بــه « مشهد امام رضا» تغییر دادند .{یعنی هارون الرّشید و امام رضا درکنار هم آرمیده اند}
صفویان پس از تخریب و غارت اصفهان متوّجه بزرگترین مرکز فرهنگی آن دوران«شیراز»شدند، مردم همه شافعی مذهب بودند و هیچ سند تاریخی بدست نیامد که نشان دهد شیعه زیدی یا شیعه امامیه در آنجا ساکن باشند.
صفویان حتی به بغدادبزرگترین مرکز فرهنگ اسلامی آن زمان حمله وهمه کتاب هاو آثار فرهنگی را از بین بردند.
صفویان با سربازان قزلباششان بخصوص شاه «اسماعیل» در سن 22 سالگی به این باور رسیده بود که او رهبرمسلمانان جهان و نماینده امامان شیعه است ودرهمه کشتارهااز طرف امامان یاری می شود ، و رسالتش نابودی سُنیان است!!
(خواجه علی سیاه پوش پسر شیخ صدرالدّین که بجای پدر برریاست خانقاه تکیه زد و خواجه علی هم مانند پدرش«امیرتیمور»راپادشاهی عادل به مردم مـــعرفی می کــــــرد ، امیرتیموری که درشهرهای مختلف ازسر ایرانیان مناره می ساخت ، «امیرتیمور» در حمله به ترکیه فعلی(آناتولی) هزاران جوان «تاتار»را باخود به ایران آورد و آنان را نذر خانقاه کرد که بعد ها نام «قزلباش» گرفتند، لازم است بدانید که آنان گروه های نیمه وحشی بودند و از اسلام هیچ اطلاعی نداشتند،قزلباشان کسانی بودندکه همه مساجد و مراکزی راکه نام خلفا برآن حک شده بود تخریب کردند، کشتارو تجاوز سراسری این سربازان لکه ننگ بزرگی است در تاریخ ایران ـ به نقل از کتاب حبیب السّیر، ص476 . و کتاب جهانگشای خاقان)
مسیر پیدایش شیعه را باید بطور اختصار از مادرِ اسماعیل پیگیری کرد ، که با فتوای فقهای اهل سنت خانواده مادریش قتل عام شدند و این زمانی بود که «تاتار»ها یا همان قزلباشان که از راه چپاول و غـــــارت زندگی می کردند از سران و شیوخ خود اطاعت مطلق داشتند ، و هفت تن از شیوخ «اسماعیل» و مادرش را به «لاهیجان» بردند و تحت تعلیم قرار دادند و به او لقب شاه به معنی «شیخ طریقت» دادند ، در این زمان او 7 ساله بود . مریدان «شیخ طریقت» مخفیانه به دیدن شاه «اسماعیل» می آمدند و نذورات خود را تقدیم و بر قدم اوبوسه زده ، سجده کرده و برکت می گرفتند . از یک طرف مادر اندیشه انتقام درگوش شاه زمزمه می کرد وازطرف دیگر«شیوخ» ماجرای کربلا وماجرای پدر و جدش را به شاه القاء می کردند،که اسماعیل باور کند ازیک خاندان قدیسی بزرگ است وپس ازآنان این تقدس رااومیراث برده !
شیوخ «اسماعیل» رادر12 سالگی به «اردبیل» بازگرداندند و در ابتدا حدود 2 هزارنفر از مریدان «قزلباش» به او پیوستند ، درنزدیک «ارزنجان» توقف کردند تا خبر به دیگر قبایل تاتار رسید و 9 قبیله دیگر به او پیوستند که از تاراج و کسب مال عقب نمانند .
نیروی لازم آماده بود حمله نسل کشی سنی ها آغاز شد ـ گرجستان ـ شروان ـ روستای شوره گل ـ شماخی ، قتل عام و غارت شد . به سمت شهر200هزار نفری تبریزرفتند ، همه مردم سُنی شافعی بودند( سال 880خ ) ، بدون خون ریزی شهر تصاحب کردند ، وارد کاخ هشت بهشت شد و اعلام پادشاهی کرد ، در این زمان او 14 ساله است، یک روزپس از قدرت روزجمعه بود ، تصمیم گرفت یا همه مردم تبریز شیعه شوند یا نسل کشی را آغاز کند ، به مسجد جامع رفت برمنبر ایستاد فریاد برآورد که از سنیان تبرّا جوئید و بر ابوبکر و عمرو عثمان لعنت کنید ! خلفا خلافت را غصب کردند ! از دین خارج شدند ! یزید دست نشانده آنان بـــود! امام حسین را می کشید ؟! درب خانه علی را آتش می زنید ؟! پهلوی فـــاطمه را می شکنید؟! فاطمه را شهید می کنید ؟! محسنش را سقط می کنید ؟! درحالیکه علما همه درحیرت حرفهای این جوانک قرار گرفته بودند سرِ چند عالم حاضردرنمازقطع و شکم ها دریده شد وسپس همه قتل عام شدند ! مسجد خراب و به محل نگهداری اسبان تبدیل شد ! از فردای آنروز شهر تبریز در آتش و غارت می سوخت ، تجاوزناموسی، دریدن شکم زنان باردار ! مردم باید با «قزلباشان» همصدا می شدند ، لواط امری عادی بود ، خمرفروشی برگذر هر دهی آغاز و خریدن و نوشیدن در محل یک دستور، و امتناع ازآن یعنی سنی و کافرکیش بودن و مستحقّ مرگ ، از شکنجه های متداول آنان ، سر در دیگ جوشان کردن ، پوست کندن ، در آتش انداختن ، مالیدن شیره بربدن در قفس آهنین و رها کردن مورچه بر آن ،تجاوز به دختران و پسران درمیدان ها در حضور والدین .
تاریخ هیچ قوم ستمگری راهمانند قزلباشان درثبت ندارد! به هرصورت شهر بعدی اردبیل، اصفهان ، همدان ، شیراز ، قم ، کاشان ، سمنان ، دامغان، ورامین ، فیروز کوه ،گرگان ، یزد ، طبس ، بغداد(تا 22سالگی)که همان سنت و روال ادامه داشت ، که خون و آتش ایران را فرا گرفته بود. وشیعه اثنی عشری امروز نتیجه زحمات شاه اسماعیل ونیکانش با همیاری علمای جنوب لبنان شکل گرفت ؟؟؟!!
(درحرات قبر « بزرگ ایرانی » جامی را تخریب و استخوانهایش را در بیابان ریخت ، که او یک سنی بود! و در بغداد هم مسجد و قبر ابوحنیفه را تخریب و استخوانهای جسد را بیرون آورده و لاشه سگی را دفن کردند و مستراحی ساختند و جـایزه تعین کردند که هرکس به این مستراح برود پاداش می گیرد !!!( عالم آرای صفوی ، ص477)
شاه اسماعیل این القاب را کسب کرد = ولی الله اعظم ـ شاه شریعت پناه ـ ولی امر مسلمین جهان ـ مولا ـ مقتدا ـ شاه معظم ـ و صدها لقب دیگر.... این شاه معظم در کاسه سرشیبک خان دشمنش شراب می نوشید ! مدعی بود من قبل از ظهور آقا شرایط را مناسب می کنم ! من درمسیر مشیت خدا حرکت می کنم و از طـــرف امامان الهام می گیرم و رسالتم نابودی سُنیان است !
امروز ما هزارسال است فرهنگ روضه و مداحی را بعنوان دین خدا به مردم داده ایم آیا ازپیروان شاه اسماعیل صفوی هستیم یا مطیع کتاب خدا و قانون اساسی او؟ و متأسفانه از آنجا که فرهنگ و تمدّن دینی ی ایرانیان را تخریب کردند زمینه زور و تزویررا قدرت بدست گرفت و عقل بجای تفکّر جبراً به شمشیر بله گفت ، که بله حقّ باشماست ! تفکّردینی کنار رفت و سرانجام باطل توجیه گرا حقّ را پس زد و دین خدا بصورت همان پالان وارونه تصوّرشد ، مداح و روضه خوان مبلغ دین خدا شدند و مذهب دین شد ، اگر امروز شیعه هستیم در مقابل دین هستیم و درمیان دیگرمسلمانان مطرود و مشرک ، کمترکسی جلو رفته و دلیل و برهان آنان را تحقیق کند (آمارصادرات دختران ایرانی به کشورهای عرب جنوب خلیج فارس مؤید این حقیقت است ، و چراکسی تا کنون عکس این قضیه رانشنیده که از آن طرف به ایران زنان را صادر کنند؟ وطالب هم زیاد باشد!!!!) باعث سرافکندگی است .
(شيعه بمعني پيروان در سوره صافات آيه 84 و83 ـ شيعه بمعني دوست در سوره قصص آيه 15 و بمعني مذهب مذهب شدن در سوره روم آيه 31و 32)آمده .
نکته : یک نکته بسیارمهم درتأیید این مطلب که آیا واقعاً ایرانیان ازاهل سنت بودند آثار بجا مانده ازدانشمندان و شعرای آن ایّام است که مـــهرتأییدی براین حقیقت زده اند ، شعرایی چون سعدی ، حافظ ، مولوی ........
نمونه
1 ـ حافظ می گوید من سنی شافعی هستم .
حافظ ازعقیده خودش می گوید من به اهل سنّت و جماعت گرایش دارم ، ازاین جهت برخلاف شیعیان که درسوک امام سنّیان این روز را عید می گیرند ، او چنین می سراید :
بهاءٌ الحقِّ والدّین طابَ مَثواه
امام سنّت وشیخ جماعت
چومی رفت ازجهان این بیت می خواند
براهل فضل و ارباب جماعت
بطاعت قرب ایزد می توان یافت
قدم درنه گرت هست استطاعت
حافظ می گوید: شافعی بزرگترین فقیه است .
(نشان می دهد از اهل سنت و شافعی مذهب است.)
تحصیل عشق و رندی آسان نموده اوّل
آخربسوخت جانم درکسب این فضائل
حلّاج برسر دار این نکته خوش سراید
ازشافعی نپرسند امثال این مسائل
(یعنی درمسائل عشق نباید به شافعی رجـــوع کنید ، مسئله دانیِ شافعی ازمقوله دیگری است و اگر درمواردی هم حافظ به علی«ع» اظهارارادت کرده دلیل شیعه بـودن اونیست چراکه همه پیروان شافعی ازارادتمندان امیرمؤمنانند.)
به فتوای فقهای اهل سنت درنمازمیّت«چهارتکبیر»گفته
میشود،شیعه امامیه«پنج تکبیر»فرض شده وخواجه نظراهل سنّت را می پسندد.
من هماندم که وضو ساختم ازچشمه عشق
چارتکبیر زدم یکسره برهرچه که هست
نمونه هایی ازمولوی :
2 ـ «مولوی» هم در مثنوی خود را یک سنی اشعری مذهب معرفی می کند
وقضیه این است که سنی ها یا اشعری هستندیا معتزلی ، اشعری ها هم به حس و هم به حقّ بینی متمسّک هستند ودرضمن قائل به اختلاف عقول نیزهستند درحالیکه مولوی می گوید : معتزله باطلند چون هم عقول را مساوی میدانند و هم مسخر حسند .(ص 107)
چشم حس را هست مذهب اعتزال
دیده عقل است سنی دروصال
سخره حِسَند اهل اعتزال
خویشرا سنی نــمایند ازضلال
هرکه درحِس ماند او معتزلی است
گرچه گوید سنیم از جاهلیست
هرکه بیرون شد زحِس اوسنی است
اهل بینش چشم حس خویش بست
ودرص 240 می گوید:
اختلاف عقلها دراصل بود
بروفاق سنیان باید شنود
برخلاف قول اهل اعتزال
که عقول از اصل دارند اعتدال
( درقصه پیرجنگی ،ص 51) درتعریف از عمر می گوید:
چونکه فاروق شد آئینه اسرار شد
جان پیر از اندرون هشیارشد
وبازدرتعریف ازعمردرص 34 می گوید:
بدعمررا نام اینجا بت پرست
لیک مؤمن بود نامش درالست
درص 550 درمدح ابوبکر می گوید:
مر ابوبکرتقی را گوببین
شدزصدیقی امیرالصادقین
اندر این نشأه نگر صدیقرا
تا بحشر افزون کنی تصدیقرا
درحالیکه هیچ شیعه ای از عمرو ابوبکرتعریف نمی کند بلکه ناسزا هم می گویند.
واگرشاعری هم از علی(علیه السلام) مدح کرده باشد دلیل برشیعه بودن اونیست چون اهل سنت همه خلفارا مدح می کنند
وباز درص 74 به تعریف از عمر پرداخته :
آمده عمربه حرب مصطفی
تیغ در کف بسته بس میثاقها
گشته اندر شرع امیرالمؤمنین
پیشوا و مقتدای اهــل دین
شیعه دشمن و قاتل علی را لعن می کند ، جناب مولوی او
را اهل بهشت و دست خدا می داند.
آلت حقّی و فاعل دست حقّ
کی زنم برآلت حقّ طعن ودق
غم مخور فردا شفیع تو منم
مـــالک روحم نه مملوک تنم
و موضوع دیگراینکه شیعه معتقد است درغدیرخم پیامبر علی را با جمله (من کنت مولاء فعلی مولاء)بعنوان ولی و صاحب اختیاروجانشین معرفی کرده ولی او می گوید عقیده سُنیان درست است ، که مولی را به معنی دوست گرفتند.(ص642)
گفت هرکس رامنم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
3 ـ «شاه نعمت الله ولی» خــــود را سُنی اشعری معرفی می کند.
شاه نعمت الله که درسال 703 درکهبنان کرمان متولّد شدوصوفیان ومرشدان غالباً سلسله خود را به اومی رسانند او هم درص 487 دیوانش خود را سنی اشعری معرفی می کند ومی گوید چهارخلیفه رادوست دارم و دشمن معتزلی هستم .
رافضی کیست دوشمن بوبکر
خارجی کیست دشمنان علی
هرکه او چهار یار دارد دوست
امت پاک مذهب است و ولی
دوستدار صحابه ام بتمــــام
یارسنی و خــــــصم معتزلی
جامی عارف بزرگ ایرانی که قبر او درهرات است ، سنی بود که شاه اسماعیل فرمان تخریب آن را داد!( عالم آرای صفوی ، ص477)
(انشاءالله اهــل تحقیق که آشناباشعرو ادب فارسی هستند
در این زمینه بررسی و این بخش را کامل نمایند که نشان دهند شعرای آن دوران اکثراً ازاهل تسنن بودند.)
نکته :{اگرمایل به تحقیق بیشتر و به دست آوردن دلیل کامل تری هستید ، ابتدا به کتاب «ارمغان آوران تشیّع نوشته امیرحسین خنجی» ـ مراجعه و سپس به احسن التواریخ حسن بیک روملو«نشربنگاه ترجمه» ـ اسلام درایران« ازهجرت تا قرن نهم هجری» پطروشفسکی ـ ایران عصرصفوی«راجرسیوری» ـ تاریخ امپراطوری عثمانی ،هامر پور گشتال ـ تاریخ روابط ازابتدای صفویه تا پایان جنگ دوّم جهانی ، عبدالرضا هوشنگ مهدوی ـ تاریخ روضه الصفا ، غیاث الدین خواند میر ـ تاریخ گسترش اسلام، توماس آرنولد ـ تاریخ سوریه ، لبنان ، فلسطین ، فیلیپ حتی، چاپ بیروت ـ عالمان شیعه لبنانی و شاهان صفوی، عبدالله ناصری طاهری ـ مهاجرت علمای شیعه ازجبل عامل به ایران درعصر صفوی، دکترمهدی فرهانی منفرد ـ دین و مذهب درعصرصفوی، دکترمریم میراحمدی ـ تاریخ العلماء محمّد رضا حکیمی مراجعه شود.}
سایت مهتدین
Mohtadeen.com
|